فهرست اسامی همه مترادف
مایع مترادف: جریان, صاف, ظریف, mellifluous, dulcet, نرم, شیرین.unfixed نوسان، مختلف، متغير، unsettled تغییر، alterable در شار متنوع و سازگار و...مایل مترادف: اریب، بعد،، aslant، تمایل قطر کج عرضی cater-corner، sidelong.گم شده فاقد، کوتاه، خجالتی، منهای قلیل, کمتر, بدون, ناقص...مبادله مترادف: داد و ستد کالا تجارت ارز، tradeoff، سوئیچ، معامله، تجارت اسب، مقرون به صرفه، ترافیک، معامله.تجارت، داد و ستد،...مبارز مترادف: pugnacious جنگاوری، جنگجویانه متخاصم، خصمانه، پرخاشگر، truculent، تکه تکه، ستیز، رقابتی، quarrelsome، مبارز، توهین...مبارزه مترادف: نبرد مبارزه با جنگ, حمله, مسابقه، زد و خورد، نزاع و جدال، تقلا، جعبه، مشاجره، scuffle، دوئل، feud، دعوا، برخورد،...مبارزه با مترادف: مقاومت در برابر مخالفت، مقاومت در برابر سرپیچی، چالش، مقابله، میگیرد،، نفی، فویل، مبارزه، مبارزه با.نبرد...مبارک مترادف: مبارک felicitous مبارک مطلوب، خوش شانس، خوشبخت، propitious.mirthful شاد، blithe گی، خوشگذران، شاد، high-spirited، با نشاط، خوشدل،...مباشر مترادف: مدیر نگهبان عامل، مدیر، سرپرست، مدیر، نماینده، پروکسی، عامل، کمیسیون تجاری.مبالغه مترادف: غلو overrate باد، پف دار، overestimate، رنگ، embroider، زینت دادن، آن را غیر روحانی در oversell، به رخ کشیدن، کشش، بزرگ، گسترش،...مباهات مترادف: به رخ کشیدن.مبتدی مترادف: تازه کار گرینهرن،, دانشجوی سال اول tyro، آماتور، کارآموز، استخدام، شاگرد، نوچه، tenderfoot، دانش آموز، تازه کار.مبتذل مترادف: کلیشه hackneyed کليشه اى، مبتذل، مصرف زیاد،، فرسوده پروانه-خورده، خسته، ارتجاعیٍ، سهام، حقایق،، unimaginative،...مبتلا به جرب، مترادف: کهنه ارتجاعیٍ، جنس بنجل، frayed، پاره پاره، frazzled، کار بی ارزش ادبیات، ارزان،، کثیف معنا.مبتکر مترادف: خلاق، هوش اصلی، تخیلی، بداهه حاصلخیز، موسیقیِ، تولیدی، استعداد، خیالی.مبشر راه مترادف: far-out.مبل مترادف: نیمکت، دیوان دونپورت، نیمکت، سالن صندلی عشق, روز تخت، تخت خواب مبل، تبدیل.مبلغ مترادف: مبلغ.missioner مبلغ proselytizer، تبليغاتي، popularizer، مرد پیش، روزنامه نگار.مبلغ سرمایه گذاری مترادف: هزینه هزینه، هزینه، شارژ تبادل، هزینه، outgo، پرداخت، قیمت.مبلمان مترادف: اتصالات مظاهر دکل، ساز و برگ، دنده، پوشاک، دکور، مبلمان، تجهیزات، قرار ملاقات ها، accouterments ها، نسبت به...مبنی بر لذات جسمانی مترادف: حسی نفسانی پذیرای، پاسخگو، ادراکی.عیاش افراط کار، sybaritic، لذت محبت بر لذت بردن، خوش گذران، ندارند.مبهم مترادف: پنهان کردن صفحه نمایش، پنهان کردن، پوشش سپر، پنهان.مبهم، مبهم، muddleheaded، نامشخص مبهم مغلق، مرموز، رمزی، وقت...مبهم و تاریک کردن مترادف: مبهم درهم و برهم کردن اشتباه، bewilder، befog، پیچیده، تیرگی، becloud، stupefy، مات کردن، fluster.مبهم و مه آلود مترادف: ، اشتباه مبهم، لبخند، مبهم، مبهم، obfuscated، نامشخص، مات، مبهم.ابری، مبهم، دود و مه آلود، تیره، به فیلم, تار, شفاف,...مبهوت مترادف: بی حس کردن, شوک, متحیر کردن، وحشت زده شدن, خیره, dumfound, مات کردن، عقب گرفته شده، پایمال کردن, appall, تلو تلو...مبين مترادف: جوهر قلب، تقطیر، quiddity، عصاره روح، هسته، مغز، پنبه، ضروری است.متاثر مترادف: استنتاج کسر نتيجه نتیجه حاصل نتیجه نتیجه denouement اثر نتیجه پایان, محصول, میوه, پس.متافیزیکی مترادف: انتزاعی، مغلق، recondite، متعالی، inscrutable، نظری، conjectural، فرضی، فلسفی عمیق معنوى محرمانه، باطنی.متانت مترادف: ملایمت.متبحر مترادف: آشنا, آشنا, au متبحر, مهارت, عمل, توانا، ماهر، تمرین، tutored، آموخته، نيروهاي مطلع کردن در مطلع، روز.متبلور مترادف: فرم.متجانس مترادف: superposable درجه، congruous، مطیع، agreeing یکسان، مشابه، یکسان، accordant، خبرنگار، همخوان، مناسب است.متجاوز مترادف: مهاجم, مهاجم, belligerent, ضارب، متجاوز، ریدر, رقیب.متحد مترادف: دیپلم همکاری هماهنگ، اتصال، ازدواج، متحد، متحد، عضویت، آشتی، متمرکز.شریک مؤتلفه همکار، همکار، همکار, دیپلم,...متحرک مترادف: پر جنب و جوش روحیه، دارای سرور و نشاط، پر انرژی، مشتاق شدید، پویا، حیاتی، شاداب، شناور، hearty.متحمل مترادف: تجربه از طریق برخورد، در معرض به ملاقات با، از طریق عبور، تحمل، ارسال به رنج می برند، خرس، آب و هوا، مقاومت در...