فهرست اسامی همه مترادف
مثل مترادف: حکایت تمثیل داستان، folktale، درس، اخلاقی، داستان، افسانه، اسطوره.تصویر، کپی، نمایندگی، پرتره، تصویر، تولید...مثل حلزون حرکت مترادف: کوبیدن، wallop، pommel، غیر روحانی به نفوذ پوند رم خمیر ترش سر و صدا کمربند پانچ، اعتصاب sock.مثل موشک بهوا پرتاب مترادف: شلیک کردن زوم طاق، موشک، قارچ، منجنیق، جهش، صعود، کوه، اوج، منفجر، خاموش، مارپیچ.مثل نگاه مترادف: شبیه را بعد، مانند به نظر می رسد به نفع، تکراری، مسابقه، شبیه سازی، تقلید، موازی، کپی، اکو، جعلی، با صدا غذا...مثلثات مترادف: تر و تمیز.مثله می مترادف: از بین بردن botch آسیب، مختل، نابود کردن، devitalize، تخریب، کوتاه، هک کردن، قصاب، خراب، را mincemeat از.ضرب و جرح amputate،...مجادله مترادف: استدلال.مجاز مترادف: تحمل ملایم، زیاده متساهل، acquiescent، بی خیال، بیمار، سهل انگاری، نرم، همش سازگار بردبار complaisant، دلنشین.معتبر.مجازات مترادف: جریمه کردن castigate، محکوم به حکم، chasten، درست، نظم و انضباط، محدود، خوب، انتقام، تلافی.نتیجه نتیجه نتیجه، نتیجه،...مجازات¬هاي مترادف: خوب, amerce, ارزیابی, جریمه کردن, مجازات.فریب دادن تقلب، بهره برداری، شیر، rook خفقان، فریب، پشم گوسفند وجانوران...مجازی مترادف: تشبيهي تمثیلی نمادین، شاعرانه، فرفری، imagistic، تخیلی، گرافیک، رنگی، تصویری، درواقع غیر مستقیم بیضوی، خیالی.مجاور مترادف: مماس پیوسته، لمس کردن، مجاور، پیوسته، مستمر با مرز، skirting، تماس با، وصل مشترک.نزدیکی، بستن، بعدی به مجاور...مجاورت مترادف: محله، محیط، مرزهای، محدوده، حوزه، حومه، purlieus.دوری, نزدیکی, نزدیکی، propinquity، adjacence، ارتباط، مجاورت، apposition، میل,...مجبور مترادف: مزاحم، ناراحت کننده شکست، wearisome سخت, دردسر ناخوشایند، displeasing، ناراحت کننده، ناخواسته، خسته کننده، تلاش،...مجتمع مترادف: پیچیده، پیچیده درگیر استادانه درست شده گره دار، دشوار است.پیچ و خم، شبکه، کنگلومرا، ترکیب، کامپوزیت،...مجذوب مترادف: جذب اسیر اسیر، افسون، engross، bewitch، بدام عشق انداختن، transfix، از راه بدر کردن، enrapture.مجرا مترادف: مجرای کانال عروق، گذشت، کانال، البته، اصلی، لوله، لوله، فلوم.مجرای مترادف: عبور لوله لوله، کانال، مجرا، عروق، ورید، کانال، تغار، قطره قطره شدن، اصلی، دودکش، دودکش، قیف.مجرد مترادف: مجرد ترککرده پاکدامن، دست نخورده، قاره، unwed، تک، خالص، فضیلت، باکره.مجرم مترادف: مجرم transgressor، malefactor، بی وجدان عادی شهر تهران, مقصر, ستمکار، متجاوز، lawbreaker، آيا متخلّف، یاغی، scofflaw، مشکوک،...مجری مترادف: بازیگر بازیگر بازیکن، سرگرم کننده، ستاره، سرب، tragedian، tragedienne، کمدین، comedienne، هنرپیشه، عضو دسته نمایش دهندگان،...مجزا مترادف: قوی قوی توانا، پرقدرت، نیرومند مسحور کننده، قریب به اتفاق قربانیان است.مجسم مترادف: توصیف نقل بگویید، نمایش بگذارد، fictionalize، مشخص، verbalize، جزئیات، مندرج، نشان دادن، نشان می دهد، مربوط، بازشماری،...مجسمه مترادف: مجسمه سازی، کنده کاری، تندیس شکل مجسمه سفالین رنگی، سینه، برنز، تمثال، بت، بنای یادبود.کنده کاری، مدل سازی...مجسمه نیم تنه مترادف: قفسه سینه، پستان سینه ماما، قفسه سینه، نیم تنه.آمار اعتصاب، بد گویی کردن کمربند، ضربت با مشت، رب، فشار با نوک...مجلس مترادف: قوه مقننه مجلس شورای، کنگره، محفل جلسه بدن.دیرینه قانونگذاری، مشورتی دولتی، کنگره.مجلل مترادف: ثروتمند, غنی, ثروتمند, خوبی کردن, moneyed, مرفه, موفق, راحت, و ثابت، well-heeled.اسراف عجیب گزاف، لوکس، غنی، فانتزی،...مجله مترادف: نشریه، سريال، نشريه.انتشار نشریه سریال، روزنامه، مقاله، روزانه، روزنامه، بررسی، مجله، بولتن، ارگان.خاطرات...مجمع مترادف: جلسه، تجمع، جماعت، کنوانسیون، تجمع، کنگره، ازدحام، شورای، جمعیت، خلاصه، بسیاری، گروه.مجموعه كتبي محفل جماعت...مجمل مترادف: مردد نامعلوم مبهم، مبهم، undemonstrated، غيرمجاب، unpersuasive، unsettled، تایید، باز.مجموع مترادف: کامل teetotal، کل کل، کامل، ناخالص، مطلق، بسیار دقیق، کمال، مطلق، out-and-out، بی حد و حصر، کامل، کامل، آشکار.جمع کل،...مجموعه مترادف: ملازمان رکاب شرکت، زیر، اسکورت، همراهان، انجمن, اصحاب, کاروان, قطار, دادگاه, cortege.رده, سری, دنباله, برنامه.حافظۀ...مجموعه ای از مترادف: leavings gleanings، تکه، باقی culls، رد، scrapings، باقی مانده است.غنایم غارت غنیمت، غارت، نتیجه نهایی، پاداش، بازگشت،...مجموعه بر مترادف: حمله سلب، besiege، beleaguer درآورد، آزار، اعتصاب، آمار، حمله، maul، شارژ، پس از سقوط، کمین، کورمالی لیوان.مجموعه سینمایی مترادف: چند.