فهرست اسامی همه مترادف
متحمل شدن مترادف : قرارداد به دست آوردن، گرفتن را بر خود، خود را افشا، موضوع خود، تحریک، بیدار.متحیر می کند مترادف : مجذوب اسیر خواب هیپنوتیزم کردن، transfix، تسلط، spellbind، bewitch، اسیر، ورود، حمل و نقل، افسون.متحیر کردن مترادف : تعجب تعجب مات کردن، مبهوت، شوک، دراثر، خیره، بی حس کردن، dumfound، stupefy، flabbergast، مدارا، اعتصاب گنگ.متخصص مترادف : کارشناس حرفه ای، استاد خبره، تکنسین، چرم گاومیش، اقتدار، عیب یابی، ماهر، استاد گذشته، maven.متخلخل مترادف : جاذب.متر مترادف : سنج, مقیاس, اندازه گیری, قانون.اندازه گیری هم اهنگی ضرب و شتم، ریتم، استرس.متراکم مترادف : جمع و جور شلوغ نزدیک، فشرده، ضخیم، تراکم، serried، جامد، متمرکز، sclerotic، انبوه شرکت ریخته، کامل.abridge، کوتاه، مختصر...مترجم مترادف : مترجم تعاریف، explicator، expounder، توانی نشان دهنده، expositor، راهنمای، هادی، مفسر، annotator، سخنگوی، scholiast، منادی.مترقی مترادف : meliorative، بهبود، اصلاح، لیبرال، نگاه به جلو.پیشرفت، ادامه، مداوم و پی در پی، افزایش، شتاب، شدت، افزایش توسعه،...متزلزل مترادف : ، توقف مردد، نامعلوم و نامشخص سکندری، دلند.متسع مترادف : گسترش بزرگ کشیده، تورم، متسع شده، متورم، پف کرده، پف کرده، تامسنت.متصدی مترادف : واجب الزام آور ضروری است، لازم است، اجتناب ناپذیر، بحرانی فشار دادن مداوم.officeholder, مستاجر, holdover.متصل به مترادف : محدود محدود، محدود، جلوگیری سجاف، demarcate، بازگرداندن، شامل، محصور، محاصره، احاطه، بین میبرند، تعریف...متصل شدن مترادف : مرز.متضاد در اوردن مترادف : تقسیم.متظاهر مترادف : ، لاف زدن متورم متورم، vaunting، blustering، گزاف خود راضی، افتخار، بیهوده، egotistic، متکبر، مغرور، متکبر، مغرور،...متعادل مترادف : counterpoise.پایدار و صدا و معقول، منطقی، خوب، تنظیم self-possessed و levelheaded و معقول، هوشیار.متعارف مترادف : مراسم مرسوم همیشگی، طبیعی، سنتی، تجویزی تشریفاتی، ceremonious، رسمی،.امری عادی مبتذل، پیش پا افتاده، روال عادی،...متعاقب مترادف : پس از آن.مهم سنگین، به یاد ماندنی، اهمیت قابل توجه, قابل توجه، پر حادثه، سیگنال، گسترده و قابل توجه و قبر, جدی...متعاقب آن مترادف : زیر بعدی نهايى, حاصل, متعاقب, بعد, بعد, sequent موفقیت.متعالی مترادف : کمال و متعالی و بی نظیر, والا, عالی, بی همتا، surpassing پیچیده،.فوق العاده اسمی ناشناختنی، preternatural، اخرتی، وصف...متعدد مترادف : بسیاری از فراوان، بی شمار، شمار بی حد و حصر, فراوان و فراوان و فراوان، متعدد است.متعدد.متعصب مترادف : علاقه مندان, monomaniac, جانفشان، افراط، رویایی، bigot، ادم بی پروا, مهره.مشتاق گرم overeager، اختصاص داده شده, sedulous, پیش,...متعفن مترادف : فاسد، فاسد، فاسد، putrescent، فاسد کننده،، آلوده، پوسیده، فاسد، moldering، کپک زده، مرتبه، 209،, پوسیدگی, stinking, reeking...متعلق مترادف : رابطه جامعه، پیوست، وفاداری، قوم و خویشی تفاهم،، یاران، پذیرش، ورود.متعلقات مترادف : وسایل چیز، مبلمان، اموال، مظاهر دنده، accouterments ها، لوازم جانبی، متعلقات ایستگاه مرکزی بتن، وسایل، تجهیزات،...متعلقات ایستگاه مرکزی بتن مترادف : قرار ملاقات.متغیر مترادف : alterable اصلاح، تغییر، انعطاف پذیر، الاستیک unfixed، تغییر پذیر، لطف، چند منظوره، گوناگون، قابل تنظیم، تبدیل،...متفاوت است مترادف : متفاوت است، کنتراست، جدا شوی.تغییر تغییر، تغییر، تبدیل، زیر و بم کردن transmute، transmogrify، تغییر شکل، اصلاح، از نو،...متفرقه مترادف : مجموعه مختلط، عطر گل مخلوط، ترکیب، گروههای، omniumgatherum، تدوین، گلچین، gallimaufry، pastiche، تکان، با توجه، salmagundi.مختلف,...متفقین مترادف : وابسته، متحده پیوست, مشترک، ادغام متصل هماهنگ amalgamated، فدرال، سه شنبه، محدود.متفکر مترادف : مواظب و مراقب باشید و با ملاحظه، بدون خود خواهی، نوع، مفید نگران مدبرانه محضر، با احتیاط.نابغه تعجب، جادوگر،...متفکرين مترادف : محتاط وجدان، مراقب punctilious، دقیق، اصولى، اخلاقی، صادقانه، دقیق، درست، دقیق، زحمت کش.متقابل مترادف : متقابل، تعویض، معادل، مکمل، همبستگی، مربوطه، متناوب، خبرنگار، شایع است، countervailing.متقابل، متقابلا، مشترک...متقاعد کردن مترادف : القاء متقاعد، محور، غلبه بر نفوذ، دور، بود، سرب، مصرانه، پیروزی، cajole، تحریک، جلب، دریافت.متقاعد کردن...