فهرست اسامی همه مترادف


  • مراقبت مترادف: اضطراب نگرانی نگرانی، solicitude، perplexity، مشکل، دلهره، فشار، استرس، بار.اتهام بازداشت نگه دارید، کنترل، حفاظت،...
  • مراقبت برای مترادف: حفاظت از ارائه، تماشای بیش از تمایل، نگاه پس از، ذهن، گارد، حضور، پرورش.عشق توان علاقه گرامی، عشق ورزیدن،...
  • مراقبه مترادف: تفکر فکر cogitation انعکاس، pensiveness، انتزاع نشخوار، کردار، مطالعه، غرق در افکار، تعمق، خیال، نظر، حدس و گمان.
  • مربوط مترادف: اتصال لینک را هم، هماهنگ، عضویت، conjoin، مرتبط، مقایسه، مرتبط، متحد، کراوات، متحد، معاشرت، ضمیمه، پهلوی هم...
  • مربوط به تحسین وتمجید مترادف: ، ستایش eulogizing افتخاری چاپلوس، مطلوب، approbatory، تصويب طرح، تقدیر امیز، eulogistic، adulatory، panegyrical.
  • مربوطه مترادف: مربوط، apposite، آپارتمان، بموقع، اتصالات، مرتبط، مشروط، قابل اعمال حق وابسته، مناسب، متصل شده، مناسب، به نقطه...
  • مربی مترادف: آموزش معلم، آموزش، تعلیم، آماده خودرا برای امتحان اماده، توصیه، راهنمای، مته، مستقیم، ورزش، کار کردن.مربی...
  • مرتب مترادف: قرار دادن حق تعیین ترتیب، neaten، تنظیم حق ترتیب، redd، راست، صنوبر، تمیز، انتخاب کنید تا.صبرکن، قابل توجهی قابل...
  • مرتب ومنظم ساختن مترادف: preen prink، لباس عروسک، titivate، smarten، سر و صدا، داماد، زینت.
  • مرتب کردن مترادف: نوع رده کلاس، گروه، سخنرانان، گروه بندی، مجموعه، تجمع، congeries، گونه، جنس، طبقه بندی.شخصیت طبیعت جوهر، خط خطی،...
  • مرتبط مترادف: مختصات.
  • مرتد مترادف: بدعت گذار خائن، تبادل نظر، وليد recreant، غربال، dissenter، مخالف، رويزيونيستى.
  • مرتضوی، مترادف: تعطیلات.
  • مرتکب مترادف: واگذار، depute، consign، مطّلع، تعامل، تعصبی.مقصر بودن عمل، حمل، تصویب، اثر.سردسته محدود توقیف می کردند، immure،...
  • مرتکب خطا شدن مترادف: اشتباه.
  • مرجع مترادف: طرح مى دهم كه تدبير استراتژی، تاکتیک، طرح، حرکت، مانور، طراحی، طرح، پروژه، دستگاه، machination، نیرنگ، ترفند،...
  • مرحله مترادف: افزایش افزایش تشدید، تشدید، تقویت، تا، شتاب، گسترش، بزرگ، ساخت تا.stage-manage، هماهنگ و موزون، contrive، مدیریت،...
  • مرحوم مترادف: تمام مرده، شده، مرده، بین رفته، رفته، اواخر رفتگان از دست داده، به پایان رسید.
  • مرد مترادف: بشریت است.قاتل.مرد جوانان همکار، نجیب زاده، چاپ، پسر، کارمند، دست به استخدام، دستیار، عضو، menial، بنده، manservant،...
  • مرد زن پرست مترادف: lecher افسارگسیخته، profligate، sensualist با چنگک جمع کردن، roué، گرگ، بطلبيد, satyr، بز، پاره کردن، fornicator، دون خوان casanova.
  • مرداب مترادف: blackguard ادم، bounder، راتر، کنونی، موش، شپش، وزیر, کانادا, stinker، حقه بازی، پست و حقیر، سرکش.
  • مردانه مترادف: شجاع، شجاع، هاردی، stouthearted، شجاع، پررنگ، بی باک، مصمم، بی باک، مصمم، قوی اراده، گالانت، جوانمرد، مردانه، ریگ...
  • مردد مترادف: مجمل، تایید نشده, مشکوک, تردید, حادثه, بی اهمیت.مردد irresolute vacillating بلاتکلیف, wishy-washy, ضعیف, دیوید،.متزلزل مردد...
  • مردم مترادف: انسان، افراد، افراد، انسان، انسان، انسان، بشریت، مردمی، مردم، عمومی، ریشه چمن، جامعه، جامعه، اشتراک، توده،...
  • مردمانمان مترادف: فراست.
  • مردمی مترادف: غیر فعال، آرام، با این حال، خفته نهفته، آرام، خاموش، استراحت بالقوه، abeyant، اينطور، متین، آرام، بی سر و صدا.
  • مردن مترادف: ضعیف، سیاه و سفید, keel بیش از, غش, رها کردن.توزیع دست، گردش، پراکنده پراکنده، افشانده شدن، پخش، قلمه زدن، موضوع،...
  • مرده مترادف: ، مرده بین رفته رفته منقضی شده، وجود ندارد، مرده گذشت، به پایان رسید.خسته کننده کسل کننده، خسته کننده، برنامه...
  • مردود مترادف: رانده pariah derelict، beachcomber، deportee، غربت، leper، ولگرد، ادم اواره و ولگرد، ولگرد، محصولی از گروه، یاغی تبادل نظر.
  • مردیا جوان زن صفت مترادف: داد و بیداد کن خشک به نظر برسد، prudish، خود راضی نباشيد، دقیق طول دقیق، punctilious، خاص، priggish، توانمدسازی، نازک...
  • مرز مترادف: لبه، حاشیه، خط، لبه، لبه، لب، آستانه، آستانه، دامن، مرزی، مرز, مرز, مرز، مرزهای، محدودیت، حاشیه، outskirt، marchland،...
  • مرز در مترادف: لمس درباره, impinge, تماس, verge در اتصال، متصل شدن همسایه.رویکرد آمده نزدیک به آیند نزدیک، تقریبی، شبیه مسابقه،...
  • مرزنشین مترادف: پیشگام.
  • مرزه مترادف: اشتها, خوشمزه, ومزه و خوش طعم، تند و با مزه, به toothsome, flavorsome, خوشمزه, خوب, تند.معتبر محترم unimpeachable صالح, اخلاقی,...
  • مرزی مترادف: نامعلوم نا مشخص indefinable، موضوعات فراتر، حاشیه، نیمه راه، مردد، مردد، وقت تلف کردن، obscure، مبهم و نامشخص،...
  •