فهرست اسامی همه مترادف


  • بیاورید مترادف: روح.
  • بیت مترادف: لحظه دوم، فوری، در حالی که کمی فاصله دوره، طلسم، زمان.قطعه قطعه بخش, مدارك, بخش, کمی, smidgen کسری خرده نان لقمه...
  • بیحال مترادف: تضعیف پرچم pining، افتادگی، sagging، sickening، غرق شدن، پژمرده، پژمردگي، کاهش، خسته کننده، هدر رفتن دور.
  • بیداد مترادف: کانکتور لرزش، تپش قلب، بادوام تشنج اسپاسم، چاقو، heartthrob، موج، ضربه، موج، هیجان.pulsate palpitate سر گردانی، ضرب و شتم،...
  • بیدار مترادف: بیدار کردن، بیدار، بیدار، بیدار، بیدار.هشدار، هوشیار، ناظر، مواظب در lookout در سپاه پاسداران.wakeful، آگاهانه،...
  • بیدار کردن مترادف: بیدار بیدار کردن، بیدار، بیدار، rouse احیای، bestir.بیدار شو.تحریک ملتهب، تحریک، تحریک، تحریک بنويسيم،، هم بزنید...
  • بیداری مترادف: تحریک هیجان، برانگیختگی، تحریک، تکان دهنده جرقه، احیای، رنسانس، تجديد حياط، تولد دوباره.
  • بیراهه مترادف: circuitousness circuity, meandering، roundaboutness بطرف، چرخاندن، انحراف، واگرایی، سرگردان، rambling، zigzagging.
  • بیرون مترادف: فشار اصرار کردن پروژه، ساقه، تورم، سوسک، پیش رفتن، اویزان بودن، شکم، برآمدگی، obtrude.سطحی سطح بیرونی، اکتسابی،...
  • بیرون آمدن مترادف: لای قطره چکاندن، فرار، نشت، منتشر می کنند، effuse، دفع، ترشح, خیس، عرق.آشکار, نمایشگاه, نمایش, پرتو افکندن فردی,...
  • بیرون راندن مترادف: خارج، پرتاب، اخراج، تبدیل، بازیگران، خارج، تبعید، dispossess، اخراج، برکناری، لگد کردن، حذف، امر، سرنگونی، خلع،...
  • بیرون کشیدن مترادف: احضار استنباط بیدار، بیدار، تحریک، educe، تماس جلو، القاء، تحریک، قرعه کشی، التماس.
  • بیرونی مترادف: خارجی, خارجی, دورتر, خارج از, extramural, بیرون, دیستال, محیطی, دور, دور, خارجی.زاید.
  • بیزار مترادف: تنفر متنفر هستند، نفرت، نفرت و تحقیر، disdain، abominate، نخواهند رفت.
  • بیسکویت مترادف: نان، مستی رول بشقاب سفالی کوچک کیک، بیسکویت خرده zwieback، hardtack.
  • بیش مترادف: تعهد، مسئولیت، مسئولیت، قدردانی.
  • بیش از مترادف: بالا سقفی هوا بالا در بالا.فوق العاده است.پایان رسید انجام کامل به پایان رسید، این نتیجه رسیدند، گذشته، بدین...
  • بیش از حد مترادف: است زیاد, شدید, مفرط, overmuch, حد, cloying گزاف ظالمانه غیر معقول ناروا، زائد، أفردن.افراط intemperance، اسراف، immoderation،...
  • بیشتر مترادف: علاوه بر این، علاوه بر این، نیز، علاوه بر این، علاوه بر این، با، علاوه بر این، بیش از حد، به بیش از و مهمتر بوت...
  • بیشتر زنده بودن مترادف: دوام بیاورید برای زنده ماندن، تحمل، زندگی از طریق غلبه بر، بازیابی از، از نیروی تازه یافتن.
  • بیشرمی مترادف: اظهار فرومایه discreditable، فاسد، رشوه، بی پروا، بدنام، بی حیا، غیرقابل اعتماد، افتضاح امیز، بدنام، اصولی، roguish.
  • بیشه مترادف: underbrush بوته زار bosket، شقایق، قلم مو، بوش، bosk، پرچین، رست، پنهانی، ترمز، چوب، بیشه.چوب شقایق زادآوري، بیشه،...
  • بیضی مترادف: تخم مرغی شکل تخم مرغی، ovoidal، تخم مرغ به شکل بیضوی، بیضی، ovular، oviform.
  • بیعت مترادف: تمکین دمیدم، افتخار، احترام، ستایش، ادای احترام، ستایش، احترام، تسلیم، صمیمیت.
  • بیقرار مترادف: ، پرخاشگر، بلند پروازانه، در رفتن، رانده شلوغ، شتاب زده و بازور، هل دادن، كوشش در ایجاد وسواس، فشار.فرسوده...
  • بیل مترادف: lade ملاقه، spade حرکت شبیه چمچه زنی، پشته، بازی شیر یا خط، تغییر، حذف، انتقال، قید وثیقه، شیب، trowel، قاشق.handbill...
  • بیلی مترادف: باشگاه.
  • بیم داشتن مترادف: بیزار متنفر هستند، نفرت، abominate، نفرت execrate، کوچک از، پس زدن از، جلوگیری از، اجتناب، استهزاء، disdain، رد.
  • بیم و هراس مترادف: دلهره و اضطراب، ترس، لرزان پیشامد بدی misgiving اضطراب، وحشت، اختلال، عصبانیت، اعصاب، وحشت، ترس، زنگ، عرق سرد.
  • بیمار مترادف: بیمار، بیمار، آرژانتين، ناخوشی indisposed مبتلا ضعیف, ناسالم, تا, را گذاشته است.تغذیه، خسته، بی، بیمار و خسته،...
  • بیمار دفع مترادف: خصومتآمیزی.
  • بیمارستان مترادف: درمانگاه پس از حوادث، اسایشگاه پلی کلینیک، درمانگاه، پناهندگی، lazaretto.
  • بیماری مترادف: بیماری بیماری, بیماری, بیماری اختلال، عفونت، unhealthiness، indisposition، شکایت، رنج، محصول، ناتوانی، محبت.بیماری...
  • بیمه مترادف: اطمینان حاصل شود.تعهد، تضمین و اطمینان گارانتی جبران خسارت پرداخت غرامت بیمه سیاست قرارداد میثاق، امنیت.
  • بین رفته مترادف: مرده مدتی رفته، غیر عملی،، خارج از کمیسیون، منقرض شده، منسوخ، تمام شده و انجام شده با, دور انداخته, به کار.
  •