فهرست اسامی همه مترادف


  • درباره مترادف: مرز لمسی، عضویت، دیدار، verge در impinge در، پهلو، با اتصال، همسایه.
  • دربندی مترادف: بسیار عالی.
  • درج مترادف: الحاق الحاق infix، علاوه بر این، مکمل های غذایی.
  • درجا مترادف: منزوی, خارج, انفرادی، گوده و خیلی منزوی، بازنشستگی، جدا شده، زاهدانه، monastic، eremitic، cloistered.
  • درجه مترادف: صاف، رول، سطح صاف.مرحله درجه افزایش، علامت، سطح، رتبه، مرحله، درجه بندی.مرحله، درجه، گام، وضعیت، موقعیت،...
  • درجه اول مترادف: بهترین, بهترین, انتخاب, اول, انتخاب نخبگان برتر، برجسته عالی، برجسته، غیر قابل مقایسه، منحصر به فرد،...
  • درجه بالا مترادف: برتر است.
  • درجه بندی مترادف: راهیابی دنباله سفارش، فارغ التحصیلی، کالیبراسیون، رتبه بندی، سازمان درجه بندی، سری، seriation، آرایه.مرحله درجه...
  • درجه یک در مترادف: ظریف هوشمند، بسیار خوب، تورم، لوکس د قهر برتر، اشرافی، بالا، gilt-edged، خیلی شیک، شیک و مد، سوانک.
  • درخاکسپاری مترادف: افکار پوچ.
  • درخت بید مترادف: زردي زرد، زرد، sickly، اتلاف، وان، گلی، ashen، livid، زاويه، greensick.
  • درخت، مترادف: چادر.
  • درخشان مترادف: درخشنده درخشان، gleaming خودنمایی، درخشان، درخشنده، خیره کننده، پر زرق و برق، درخشان، scintillating، رنگی، شدید، براق.,...
  • درخشش مترادف: درخشندگی درخشش براق، لهستانی، شین، روشن و خاموش شدن، براق، لعاب، روشنایی، درخشندگی، lambency، درخشندگی،...
  • درخشنده مترادف: پر زرق و برق, زرق و برق دار, خیره کننده، درخشان، effulgent، درخشنده، با شکوه، براق، فروزان، سوسو زننده، درخشان،...
  • درخشندگی مترادف: درخشندگی، روشنایی، درخشندگی، درخشش، شکوه و جلال.
  • درخواست مترادف: درخواست برای دادخواست، مصادره، درخواست تجدید نظر، درخواست، دنبال، استناد، تمایل، دعا، آرزو، importune، درخواست...
  • درخواست تجدید نظر مترادف: جذابیت, جذابیت، جاذبه، شیفتگی, علاقه, مغناطیس.تمنایی درخواست کردن التماس، [مشركان] به درخواست، درخواست،...
  • درخواست کردن التماس مترادف: التماس تمنایی التماس کردن، برادران،، دعا، دادخواست، خواهیم، [مشركان]، درخواست، مطبوعات، adjure.
  • درخواست کننده مترادف: عرضحال دهنده entreater, گويم، ديگرشان، وکیل، سالک، مدعی، متقاضی، گدا، طالب تا، نامزد.
  • درد مترادف: مشکل مزاحم رنج، دلخوری، مصیبت، لعنت، ازار، سوختگی، بار، صدمه دیده است، غم، نیش، خوره، ملاقات، طاعون.اضطراب...
  • درد و رنج مترادف: آسیب زخم صدمه دیده است، درد، درد، درد، اضطراب سخت و ناگهانی، چاقو، نیش، هوشمند، twinge، حرکت یا کشش ناگهانی.غم و...
  • دردسر مترادف: ، مزاحم تحریک کننده exasperating مضطرب مزاحم، نگران کننده، ناراحت اخلال.
  • دردناک مترادف: ناراحت کننده تحریک دردناک، مضر، صدمه زدن، ملتهب، حساس، درد، خام، smarting، مناقصه، حاد، شارپ، سلاح سرد،...
  • درز مترادف: تقاطع پیوستن به خط، خط الراس، خشتک، پهلو، شیار، بسته شدن، مفصل، بخیه، اسکار، cicatrix، باند، اتصال، تاج.
  • درس مترادف: تخصیص بخش بخش، ورزش، تلاوت، سخنرانی، خواندن، بخش، جلسه، کلاس، از روی لئامت دادن، وظیفه.
  • درست مترادف: دقیق دقیق، راست، درست، بی تقصیر errorless، دقیق، واقعی، سخت، کامل، unerring، unmistaken، مصون از خطا، خوب به همه حق.صالح...
  • درشت مترادف: ریگ دار خشن، شنی، دانه دانه میلی، pebbly، ridged، nubby، خارش، پر از دست انداز، ناصاف، ناتمام، خام، خام، homespun،...
  • درصد مترادف: نسبت، نسبت، کسری، درصد، بخش، اندازه گیری، میزان، ظرفیت، سهم، بخش، قطعه، برش، بهره، سود سهام، سهم، کمیسیون،...
  • درم مترادف: بیت.
  • درمان مترادف: راه حل، کمک، درمان، اصلاح، تخفيف، بهبود، وضوح، رضایت.درمان التیام درست، تعمیر، تنظیم حق، اصلاح، اصلاح،...
  • درمانده مترادف: فویل، خنثی کردن، دور زدن، مات، اتصال کوتاه، شکست، ابطال، سقط جنین، صلیب، بررسی، نقض، بلوک، مقابله، مانع،...
  • درماندگی مترادف: ضعف feebleness invalidism، ناتوانی، ناتوانی جنسی، فلج، عدم صلاحیت، بی کفایتی، defenselessness، آسیب پذیری، ناتوانی، لیاقت،...
  • درمانی مترادف: پیشگیری اصلاحی، درمانی، درمانی، اصلاح، reformative، دارویی، مفید، ترمیمی، کننده، شفا، meliorative.درمانی، شفا، مفید،...
  • درمانی برای همه مترادف: اکسیر اکسیر اکسیر زندگي، nostrum، catholicon.
  •