فهرست اسامی همه مترادف،


  • چوبی مترادف،: برازنده، lissome، چالاک، قابل انعطاف، انعطاف پذیر، جریان.آرام، گرم، غیر رسمی، استقبال، خلع سلاح.
  • چپ دست مترادف،: صمیمی، ساده، کاندید باز، مستقیم، بی تزویر.
  • چپ چپ مترادف،: هموار، خوب درست، دقیق.
  • چکيده مترادف،: روشن, واضح, ساده, آسان, بدون عارضه.بتن, عملی, خاص, خاص, particularized.
  • چیز عجیب و غریب مترادف،: عادی، ابتذال، حد وسط، کلیشه، triteness.عادی و طبیعی, معمول, آشنا, هر روز معمول.
  • چیزهای بی اهمیت مترادف،: مبانی الزامات اصول، vitals.
  • چیزی را اشکار مترادف،: پنهان کردن، پنهان, سرپوش, حجاب, مخفی کردن.
  • چیزی که مترادف،: توهم، خیال، هیچ چیز، فانتوم، خلاء، توهم است.
  • چین مترادف،: بیم و هراس, نامردی, faint-heartedness, اكراه, vacillation, عصبانیت.
  • چین و چروک مترادف،: صاف, راست, صاف, آهن, سطح.
  • ژولیده مترادف،: صنوبر، تر و تمیز، هوشمند، شسته و رفته.
  • کاتولیک مترادف،: فرقه ای کوته فکر محدود، محدود، اختصاصی، cliquish.
  • کاج مترادف،: شکوفا, burgeon, موم, شکوفه, رستگار, چاق شدن.
  • کاج برای مترادف،: spurn رد disdain، رفتي.
  • کار مترادف،: ترد, تازه, شیک, ظریف.desecrate، بی حرمتی، لکه دار کردن، آلوده، نقض.بیکاری، بی تحرکی، توقف، توقف، توقف.بازی، تفریح و...
  • کار برکنار شده مترادف،: مختصر، مختصر و مفید، مختصر، مستقیم به نقطه.لازم است, ضروری, مرکزی, ضروری, بحرانی.
  • کارآمد مترادف،: بی فایده, بی فایده, اتفاقی, slipshod.
  • کارآمدن مترادف،: محسوس، معقول، متوسط، معتدل، انسانی، واقع بینانه.
  • کارانه مترادف،: وفادار، وفادار، درست است.امن، امن، صدا.
  • کاربر مترادف،: ارشد، برتر، اولیه، کارشناسی ارشد.بالغ، بالغ، مسن، بعد پیشرفته.
  • کاردینال مترادف،: زاید، ثانویه، ناچیز و بی اهمیت و بی اهمیت، بی ربط.
  • کارشناس مترادف،: شاگرد تازه کار مبتدی, شخص غیر روحانی, آماتور, بی کفایت است.بی تجربه, غیر روحانی ناشایست، دست و پا چلفتی، بی کفایت، گردشگری.
  • کارهای مترادف،: آرام, آرام, آرامش, آرامش, آرامش.
  • کارهای عادی و روزمره مترادف،: لذت زیاده روی لذت، نسیم، ضربه محکم و ناگهانی.
  • کاروان مترادف،: کویر، رها، رها.
  • کاری انجام ندهید مترادف،: در پاییز کوتاه، نا امید، از دست.ترک، رها، ترک.غفلت، شکست.
  • کاستن مترادف،: تشدید بگیریم، تشدید، بالا بردن، تحریک، تحریک.
  • کافر مترادف،: پارسا، مومن، احترام، احترام.مؤمن religionist conformist، pietist، churchgoer.
  • کافی است مترادف،: موفق، در پاییز کوتاه، نا امید.کافی نیست, زیر, ناکافی, مایل, عام زیر پر.نازل, ناچیز, کمبود, فاقد, ناقص است.
  • کافی نیست مترادف،: کافی, کافی, کافی, کافی, کامل, فراوان است.
  • کامل مترادف،: نادرست، inexact، نامطمئن، ناسالم، مغالطه آمیز.خام بی دقتی، ناکارآمد، بیهوده و بیمعنی و سرسری.جزئی، ناقص، محدود،...
  • کاملا مترادف،: به سختی به سختی ندرت، تا حدودی، کمی، فقط.واجد شرایط، ناقص، مشروط.
  • کامپوزیت مترادف،: ساده ابتدایی اولیه unmixed، گدازنده، تک.
  • کانون توجه مترادف،: مبهم پنهان کردن، پنهان کردن تیرگی، تار، گرفتگی.
  • کاهش مترادف،: ، لبخند beaming، خوشحال، شاد.افزایش، تقویت و افزایش و رشد و تشديد، افزایش.افزایش رشد افزایش، اوج، تشدید، تقویت،...
  •