فهرست اسامی همه مترادف
دستور العمل مترادف: نسخه دستورالعمل فرمول، وسیله، طرح، برنامه، سناریو، روش، طرح، سیستم، استراتژی، طراحی، روش، طرز عمل،...دستور کار مترادف: برنامه زمانبندی علامت، منظور از کسب و کار، جدول زمانی.دستورالعمل مترادف: مشخصات شرح بخشنامه، شرط ضمن عقد، نشانه، طرح، معیار، پارامتر، معیار، محدودیت، قانون، سیاست، منجر شود.دستِ مترادف: متکبر،، تشویق خود خواهی، متکبر، بیهوده، بالا، disdainful، uppish، پرشکوه، imperious، مهربان، پر افاده، بلند، بالا و...دستکاری مترادف: دسته, عمل, استفاده, استفاده از، اداره کردن، استفاده از، استخدام، کار، اجرا، اعمال.نفوذ کنترل، مانور، مهندس،...دستکش بلند مترادف: چالش است.دستگاه مترادف: دستگاه دستگاه ابزار، ابزار، لوازم خانگی، ظروف، پیاده سازی، ابزار، تدبیر، جزء، ویدجت.طرح طرح طرح طراحی ترفند...دستگاه پرس مترادف: مثله می سردرگم خراب، شکستن، سر و صدا، متلاشی شدن، شکستن، له، صاف، مطبوعات، lacerate، ضرب و جرح، تخریب، خراب،...دستگیره مترادف: تورم برآمدگی ضربت، توده، knurl، تورم، لامپ، دکمه، قلنبه، گل میخ، قوز کردن، رئیس، برجستگی، روند.دستگیری مترادف: درک درک درک، درک، می دانم، تشخیص، درک، قدردانی، دنبال، تشخیص.قابل توجه, قابل توجه جالب جذاب جاذب، جذاب، قابل...دستی مترادف: ماهر, adroit, ماهر, dexterous, مهارت, آپارتمان چند منظوره استادانه مبتکر، دارای قوه ابتکار.راحت، قابل دسترس، مفید،...دستیابی به موفقیت مترادف: پیشبرد، پیشرفت، توسعه، افزایش، جهش، بهبود، رشد، پیشرفت، پروتوكل، پیدا کردن، کشف، گام به جلو.دستیار مترادف: دستیار.یاور دستیار وابسته، ادم پست و حقیر، acolyte، اپراتور، شاگرد، flunky، subaltern، وابسته، کمکی.دسیسه مترادف: طرح.دشت مترادف: علفزار دشت محدوده، مرتع، مرتع، لی، مور، ساوانا، veld، استپ، تندرا، هیت.دشمن مترادف: دشمن دشمن آنتاگونیست، رقیب، حریف، رقیب، مدعی، مسابقه، مبارز disputant.دشمن حریف, دشمن, آنتاگونیست ضارب، رقیب،...دشمنانه مترادف: عوارض جانبی مضر، مضر، مخرب مخرب، بر خلاف، ضد، زیان، مضر، خطرناک،، تضعیف نامطلوب، unpropitious.خصومتآمیزی خصمانه،...دشمنی مترادف: خصومت نفرت دشمنی، تضاد، کینه، کینه توزی، آنیموس، بد نیت، antipathy، نزاع، بد خون.دعوا نزاع، درگیری، خصومت، مشاجره...دشوار مترادف: دشوار دشوار سنگین، شدید، خسته کننده، خسته کننده، طاقت فرسا، toilsome، fatiguing، کمرشکن، سخت، دقیق، سخت، wearisome،...دشوار است مترادف: دشوار است، خواستار، دشوار سخت طاقت فرسا، طاقت فرسا، غم انگیز، مجبور، wearisome، مزاحم، fatiguing، شدید، herculean.غیرقابل...دعا مترادف: استناد تمنایی التماس کردن، خواهش، درخواست کردن التماس، [مشركان]، دادخواست، importune، برادران،، شکایت، adjure،...دعاوي مترادف: قضاوت داور داوری، مدیر، واسطه، واسطه، داور، دلال.اقتدار کارشناس ارشد، متخصص، خبره.دعوا مترادف: اختلاف ادعا، مبارزه، سقوط، مخالف متفاوت، squabble، bicker، استدلال می کنند، wrangle، برخورد، نزاع و جدال، مشاجره.cavil...دعوایی مترادف: ستیز، quarrelsome نقوذ غیرچاپی، disputatious.دعوت مترادف: جذاب جذاب جذاب، وسوسه انگیز, جذاب, خشنود برنده، کاریزماتیک، مغناطیسی، فریبنده، خلع سلاح، دلربا، winsome، لذت...دغدغه مترادف: کاملا اشغال شده مشغول جذب، پریشان خیال، از دست رفته، rapt، اشغال، درگیر، وسواس، خالی از سکنه.دغل مترادف: خم کردن.دفاع مترادف: حفاظت توجیه اثبات بیگناهی، پشتیبانی، سنگر و استحکامات، سنگر، کمک، حفظ، گارد، پوشش، امنیت.ناتوان آسیب پذیر...دفترچه راهنمای مترادف: خلاصه طرح رزومه، خلاصه، طرح، خلاصه، پیش نویس، بولتن، مقدمه،، چکيده، précis، تراکم، مختصر، برنامه درسی، کاتالوگ.دفع مترادف: بخش جلوگیری از محدود کردن، مانع، رهگیری، فویل، دفع، دفع، دفع کردن حمله حریف، مانع، اقامت، بلوک، جلوگیری از،...دفع شود مترادف: افشای هوا بحث، بررسی، بازرسی، به نگاه، فرو کردن، کشف، را به نور، بررسی، نقد، تجزیه و تحلیل، مورد مداقه قرار...دفع کردن مترادف: repulse دفع، دفع کردن حمله حریف، مقاومت در برابر ضرب، طفره رفتن،، فرار، دور زدن، فرار، نگه داشتن پشت، دفع،...دفعتاً مترادف: بی ادبانه، بی ادب، ill-bred، uncivil، unmannerly، ungracious، خام، unpolished.دفن مترادف: اینتر، inhume، entomb، وضع به بقیه, مقبره, sepulture.ترشح پنهان پوشش، پنهان کردن، کش، صفحه نمایش، پنهان سازی، حجاب، غرق،...دقت مترادف: ناراحتی مشکلات سختی، محرومیت، زجر، مصیبت، محاکمه، مصیبت، چالش، دشواری.strictness شدت ریاضت، خشونت، stringency،...