فهرست اسامی همه مترادف
دوئل مترادف: مسابقه، ادعا، رقابت، نبرد، با یکدیگر رقابت با، رقیب، اختلاف، حصار، joust، شیب، جنگ، مبارزه، تلاش، برخورد،...دوام مترادف: زنده, زندگی, حیاتی, sprouting, توسعه, در حال رشد.نحیف لاشی ناچیز، رقت انگیز، احساساتی، نازل، رنجور، بمیرد، خرده.پسر...دوام بیاورید مترادف: بیشتر زنده بودن، زنده ماندن، outwear، تحمل، لزوم ماندن.دوباره مترادف: بار دیگر دوباره، دوباره و دوباره، و بیش، بارها و بارها زمان پس از زمان، مداوم، پذیر، بارها و بارها، بیش از یک...دوباره بجای اول برگشتن مترادف: بازیابی جبران، تجمع، جوشیدن به گزاف گویی، گلوله کمانه دار زدن، بهار بازگشت، بازگشت، بهبود.بحال خود برگشتن...دوجنسی مترادف: جنسيّت, hermaphroditic, gynandrous, ac dc.دود مترادف: ودود کردن بجوش و خروش آمدن جوش، seethe، بیهوده گویی، خشم، bluster، طوفان، منفجر، ساییدگی، mutter، شعله ور، حمل، رایت،...دوده مترادف: خاک دوده کثافت، لک، خاک، هزل، لام، گرد و غبار، foulness.خاکستر.دور مترادف: مدار، انقلاب، مدار، روشن، چرخه، حلقه، ضرب و شتم، مسیر، دوره، خط سیر، سفرنامه، تور، دنباله، برنامه، تنظیم،...دور افتاده مترادف: محیطی، دور دست و حومه، exurban، روستایی از راه دور، بیرونی، جنگلهای دورافتاده، دور، استانی، بیرونی.دور انداختن مترادف: دور انداختن پرتاب، بازیگران، دور از انصراف با، خلاص شدن از شر، ناخواسته، قراضه، jettison، تخلیه، رد، از بین بردن،...دور تا مترادف: جمع آوری، جمع آوری، جمع آوری، دسته، خوشه، گروه، حذف قوانین تبعیض آمیز، تجمع، ترساندن، خراش، اینسو انسو جمع...دور دست مترادف: جنگلهای دور منزوی, دور, دور جدا شده، تنهایی، unfrequented، forlorn، godforsaken، دورافتاده، دور افتاده و دست نخورده و unpopulated،...دور ریزیم مترادف: ضایعات نگذشته، پاشیدن، اگزوز، استفاده از نایاب، misspend، اجرا از طریق.دور زدن مترادف: detour اطراف از منحرف، دور زدن به اطراف، اطراف، عبور اطراف، از، جلوگیری از، غفلت، نادیده گرفتن، outflank.جلوگیری از...دور شو مترادف: فرار آغاز داش، خروج، خروج، مهاجرت، شکستن، برک آوت، پرواز، ناپديد شدن گمشو فرار، ترک، شروع، شکستن سست، ترک،...دور وضع مترادف: ذخیره تا نجات سرمايه بخشيد، stockpile، تجمع، معرض، ذخیره کردن، کنار گذاشته، کنار گذاردن، amass، جمع آوری، قفسه،...دوران مترادف: عصر، عصر, زمان, دوره, نسل, چرخه.دوران باستان مترادف: عتیقه عتیقه، فسیلی، مصنوع، باقی مانده خرابه، بنای یادبود.روزهای کهن، ماقبل تاریخ قدیم است.دوران کهن مترادف: ازلی.دوران کودکی مترادف: جوانان.شروع، آغاز، آغاز، گهواره، منشاء، آغاز به کار، incipience، شروع، جوانه.دوربرد مترادف: طولانی مدت longish، مداوم، طولانی مدت، طولانی مدت، طولانی و طولانی مدت و گسترده، توسعه یافته است.دورنمای خیابان سپاهیان مترادف: خط خط مارس رژه دسته اسب سواران، مارس، پیشرفت، فایل، کاروان، ستون، صف، cortege، مراسم مجلل، بررسی، رکاب.دوره مترادف: کتاب تومه نسخه، چاپ، انتشار، شومیز، مقوائی، برگ، quarto، octavo، آلبوم.پایان با توقف پایانه، پایان، نتيجه گيري،...دوره نقاهت را گذراندن مترادف: نیروی تازه یافتن.دوره گرد مترادف: آزار و اذیت نق نقو اذیت کردن، importune، طاعون، عذاب، هری، chivy، تحریک کردن، زحمت، شکاری، دنبال، weary، هکتور، درآورد.دورویی مترادف: فریب، double-dealing، deceitfulness، dissimulation، نفاق، نمی تونم، insincerity، گایل، نیرنگ.دوری مترادف: مجاورت، نزدیکی، مجاورت، ارتباط، propinquity، تقریب، محله.دوز مترادف: بخش.دوزخ مترادف: داد و بیداد هیاهو هرج و مرج، اختلال، هياهو، اختلال، غوغا، fracas، هیاهوی، bedlam، شورش، راکت، نابرای.جهنم.دوزي مترادف: کسل.دوست مترادف: دوست دوستان، chum، همدم رفیق, رفیق، همسر، همکار، شخص وابسته، bedfellow، هم اتا قی، شریک، ami، آمیگو.صمیمی رفیق, رفیق...دوست دارد مترادف: برگزیده ی آرزوها, خواسته, خواهد, سلیقه, نیاز.دوست داشتن مترادف: لذت بردن از لذت بردن از فانتزی، مانند، قدردانی، لذت در، ارزش، گرامی، تحسین.طعم بو، طعم، تنگ، بوی عطر, عطر،...دوست داشتنی مترادف: لذت بخش، لذت بخش، لذت بخش، رضایت بخش، دلربا، جذاب، دعوت، فریبنده،، خشنود دلپذیر و felicitous و شیرین، دلنشین...