فهرست اسامی همه مترادف
کدر مترادف: هسته، هسته، اسکلت، چارچوب، زیرساخت، سلول.کدورت مترادف: نفوذ ناپذیری تراکم imperviousness، ابهام، opaqueness، ابری، کندی، ضخامت، تاریکی، shadiness.کر مترادف: گروه هماهنگ، اجماع، توافق، مخالفت، کنسرت، الفبایی، کنکورد، یک صدا.کلوب یا باشگاه، گروه کر, کنسرت گروه, choristers,...کرال مترادف: تصاحب ضبط امن، قلاده، چنگ زدن، دستگیری، بازداشت، نگه، ناب، خرج کردن، fetter، دام، دستگیری.محصور, جرم, جمع آوری,...کرال، مترادف: سايکوتيک.کرامت مترادف: stateliness loftiness جاذبه، courtliness، شایستگی، افتخار، برتری، ارزش، عظمت، هیبت.رتبه عنوان تمایز، ایستگاه، افتخار،...کرانگی مترادف: وسعت، hugeness، عظمت، فراخی، stupendousness، boundlessness، بی نهایت، infinitude.کراهت مترادف: گریزی دوست نداشتن loathing detestation antipathy بی نارضایتی انزجار وحشت جابجا شدن درد انزجار نفرت دشمنی خصومت اكراه، عدم...کراوات مترادف: تعهد باند وابستگی، وفاداری، رابطه، اتصال، لینک، پیوست، انجمن، محدودیت.چفت و بست درب بند ناف، طناب، رشته،...کراون مترادف: بزدلانه dastardly، pusillanimous زرد، ترس، ترسو، timorous، پایه sneaking.کرایه مترادف: مواد غذایی تغذیه، victuals، مقررات طیور، viands، edibles، comestibles، هیئت مدیره، جدول، عوام، رژیم، رژیم غذایی،...کرباس مترادف: بررسی بحث، بررسی، بشکافيم در نظر، بررسی، اکتشاف، تامل، تجزیه و تحلیل، ساختمان،، اختلاف، الک کردن.نظرسنجی...کرتاسه مترادف: گچی.کردن مترادف: خاموش, خسته, smothered، آتش میکشند شدن، به پایان رسید، به پایان رسید, بیش از انجام، نتیجه گیری، در پایان، سپری،...کردن نوبت مترادف: لانه حفاری تا، افشا، آمده تا آمد تا با، آشکار، ظاهر می شود، قبر، disinter، پیدا، کشف، کشف، لخت، فاش، به نور، می...کردند مترادف: بخشیدن تسکین، تعلیق، اقامت، فروکش کردن کاهش، استراحت، مهلت، تبرئه، remand، بگیرد، ببخشید.تعلیق مهلت بسازیم،...کرده ام مترادف: صدای پا تقلا، فشار، پیشرفت، درایو رو به جلو فشار دهید، پیشبرد، چشمه، به دست آوردن.قالب بازیگران چکش، شکل، مد،...کردیم، مترادف: طرح تقلید مسخره امیز کردن برخاست تقلید مسخره امیز، تقلید و هجو کردن، بیهوده، هجو، پیش پرده عمل می کنند, به...کرم مترادف: دانه ذرات، اتم، بیت، ریزه smidgen، dab، کیرینگس، بازیچه قرار دادن، با دقت اشاره کردن، کم، یوتا، corpuscle.شانکر...کروی مترادف: جهانی.spheroid, کروی, جهانی, تشکیل, orbiculate, دور دایره ای.کروی rotund گرد globate، تشکیل، گرد، spheroid، جهان به شکل.کريه مترادف: boorish درشت, خام بی دست و پا، oafish، خشن، مبتذل، loutish، gawky، graceless، ill-mannered، بی ادب.مورد رویداد عجیب و غریب, عجیب, عجیب...کرک مترادف: چرت زدن پایین، کهنه، شمع، پر، درهم و برهم ساختن، مو، پشم گوسفند وجانوران دیگر، ریش ریش شدن، گرد و غبار، هجوم...کرک شده مترادف: woolly، اسکاتلندی، فازی، شوک، مودار انبوه, صنایع, کشباف, درمان هیرسوتیسم، unshorn.کرک کردن مترادف: نظم و انضباط.کرکس مترادف: انگل bloodsucker، شغال، سادیست انسان باهم، درنده، استثمارگر، extortionist، ادم درنده خو، کوسه.کرکی مترادف: کشباف, پر, روح نور, کرک, کف الود fleecy، فازی، woolly، مودار، نرم، ابریشمی، بند شیطان، فیلم، gauzy.کریک مترادف: اسپاسم تشنج انقباض، گرفتگی عضلات، کشش، خراب، پیچ خوردگی، درد، اضطراب سخت و ناگهانی.کسالتی مترادف: مشکل مزاحم درد، زحمت، تحریک، درد، پریشانی، پریشان، تحت تاثیر قرار، sicken، ناراحت.کسب و کار مترادف: دشمنی.شغل، اشتغال، کار، کار، خط، وضعیت، موقعیت، عمل، پیگیری، تخصص، تخصیص، ایستگاه، حرفه، شغل، تلفن، حرفه،...کسر مترادف: استنتاج نتيجه فرض، اشتقاق، فرض، تجزیه و تحلیل، تفسیر، پیدا کردن، فرضیه، درک، استدلال، محاسبه فرضی درک.تفریق...کسری مترادف: بخش بخش، قطعه، بخش بخش، بیت، تراشه، قطعه، ذرات، قراضه، مرسل، swatch، نمونه، تراش، تکه، خرده نان، نیش.کسل مترادف: خواب آلود دوزي، نیمی خواب، nodding dozing، اغماء، خفته، بی حال، بی حال، torpid، تنبل، کسل کننده، soporific، تسکین دهنده،...کسل کننده مترادف: کسل کننده است.slowwitted thickheaded stolid، متراکم، vacuous، آهسته، مبهم، زمخت، غیر حساس، imperceptive، undiscerning.خسته کننده، خسته...کسی مترادف: پرسوناژ نام، پرنیان، قابل توجه شخص مهم و برجسته، سرمقاله روزنامه، میدانی، مشهور، شخص بزرگ، جرم اسمانی، چرخ...کسی را دست انداختن مترادف: تحریک کردن آزار و اذیت، زحمت، twit اذیت کردن، تحریک، جاش، طعنه زدن، رنجانید، bedevil، تجمع، هکتور، گردوغبار، دنده...