فهرست اسامی همه مترادف
گوده و خیلی منزوی مترادف: زاهد گوشه نشین، انفرادی، eremite، loner، troglodyte، anchorite، ریاضتی،.درجا.گور مترادف: قدیمی, باستان, grizzled رقابت و موهای خاکستری, محترم, به کهنه، سالمندان ربايش خاکستری hoar خاکستری, موهای سفید.سوراخ...گورستان مترادف: گورستان.گورستان نسل پاتر در زمینه، شهر اموات، دخمه محل قبور.گورو مترادف: معلم، مربی، دانشمند، معلم، متخصص، راهنمای، رهبر، مقام استاد.گوزن ماده مترادف: عقب, خلفی, پشت, عقبی, عقب, عقب, پس از آن، استرن، پشتی، دم، پیرو، عقب مانده.گوسفند مترادف: milksop.گوسفندوار مترادف: ، خجالت chagrined کردن، فروتن، خود آگاهانه apologetic، abashed، شرمنده، حزب، ناراحت کننده، discomfited، تاسف، disconcerted، crestfallen،...گوش دادن مترادف: شنیدن توجه، گوش دادن، حضور، توجه hark, گوش دادن، استراق سمع.گوش دادن.گوشت مترادف: گوشت بافت عضله، چربی، وزن، نیروی عضلانی، بلند، مواد غذایی.جوهر جان کلام، هسته، پنبه قلنبه، قلب، مغز، مسائل،...گوشت یا پوست اویخته مترادف: پرتاب, زمین, زیر شیروانی قرار دادن, تمرین, پرتاب, upthrow, آسمان, پاپ تا.گوشته مترادف: پنهان حجاب مبهم، لباس مبدل، ماسک، پرده، صفحه کفن، سپر، فنيرس، پوشش، قرار دادن، پاکت، قرار داده، پتو، overspread،...گوشتی مترادف: مختصر شرکت شاداب، گوشتی، pulpy، چاق و چله، شاداب.اضافه چاق و چله، چربی، چاق و چله، چاق، وزن، تنومند، فربه، چاق،...گوشخراش مترادف: خشن، مش، strident، نا موزون، rasping، hoarse، خشن، gruff، هاسکی، ناموزون و پر سر و صدا و clangorous، های ناشی از گلو، سنگ زنی،...گوشه مترادف: تله.گول زدن مترادف: jostle فشار پرتاب، زانو، joggle، بوفه، کشیدن، بهم زدن، شانه.اردک منحرف شدن، تغییر، رویگردانند, پیچ و تاب و sidestep،...گوناگون مترادف: مجزا و جداگانه و خاص، فردی مختلف, حقانیت, چند, مختلف, گسسته, غواصان، بر خلاف متفاوت است.تغییر همه کاره،...گونه مترادف: اهانت.انواع مرتب سازی بر اساس نوع، نوع، فرم، سخنرانان، نژاد، رده، ژانر، کلاس، طبقه بندی، قالب، راه راه،...گونی مترادف: غارت pillage شروع نابود، ذخیره کردن زباله، despoil، غارت، نوار، از بین بردن، desolate، نابود کردن، تخریب، خراب،...گوه مترادف: شروع بازی شطرنج شگرد دستگاه تاکتیک مى دهم كه تدبير باز دسترسی گام، فرصت، پا در درب.گوه، کیستون کلید voussoir گوشه...گوهر مترادف: جواهر سنگ سنگ, سنگ های نیمه قیمتی، جواهر، یخ، سنگ، درخشان، بازی یک نفره.شاهکار، شاهکار، تعجب، جواهر, گنج,...گويم، مترادف: درخواست کننده.گوک مترادف: ماده چسبنده و لزج.گوی مترادف: حوزه, جهان, توپ, جسم کوچک کروی, ماه, spheroid.راوی, raconteur, chronicler, خبرنگار, قصه گو.گویا مترادف: معقول، نگرفت، حکیم، عاقلانه روشن, واقعی دانستن، هوشمند، با احتیاط.عاقل, معقول, صدا، شفاف، هوشیار, صالح,...گویش مترادف: اصطلاحات بومی، نمی تونم argot، patois، عبارت مصطلح، کنایه، طرز سخن گفتن، غم انگیز محلی، provincialism، regionalism، همان، زبان...گوینده ی بخش زبان مترادف: گزارش واحد مرکزی خبر، تشریفات و مراسم و لنگر مرد و مفسر و سخنگو، میزبان، استاد سوارکار اسب دوانی شدن دیسک.گچ مترادف: نمره رسیدن رسیدن، ثبت، توجه داشته باشید، چوب خط حساب، ورود، ثبت نام، برای به دست آوردن، به دست آوردن، دریافت،...گچی مترادف: کرتاسه crumbly شکننده، گرد و خاکی، پودری.رنگ پریده وان ashen سفید, شده, pallid.گی مترادف: شاد شاد شاد، high-spirited، خوشدل، خوشگذران، نشاط، خوشحال، convivial، آفتابی، شاد، hearty، شناور، خوشحال، فیروز.درخشان...گیاه مترادف: دانه، افشانده شدن, پراکنده, ایمپلنت, مجموعه.محل نصب، پروتز، تسلیم، مجموعه را قرار داده، ایجاد، قراردادن،...گیاه خواری مترادف: herbivorous.گیج کننده مترادف: گیج کننده.گیج کننده.، گیج کننده bewildering گیج کننده متناقض، متناقض، پیچیده، گمراه، بفهمیم،، baffling، معلوم، مبهم،...گیج یا گمراه کردن مترادف: احمق یازند, شکست, خنثی، درمانده hoax، ریشخند، گول زدن، نقض، مات، دور زدن.اشتباه perplex، bewilder، پازل، ابهام دار مات...گیجی مترادف: خیره.گیر مترادف: گیر, گرفتن, مشکل اشکال مانع مانع سد نقص مشکل اشکال, قطعی هم.تورم، طرح، بیخ و بن، گره، دستگیره، knurl،...