فهرست اسامی همه مترادف


  • بستری مترادف: بیمار.
  • بستم مترادف: تحریک تیز کردن خار، تحریک، goad، بیدار، تحریک، سازندهء، خواستار، تحریک، هم بزنید تا، روشن.تحریک خشم، پت، علی...
  • بسته مترادف: اتصال امن، قفل پیچ، مهر و موم، بستن، گرفتن، محکم نگاه داشتن، اسلم.توزیع توزیع، برخورد، بخش، dole گرفته،، apportion،...
  • بسته بندی شده مترادف: پر پر پر, سرشار, chockfull, chockablock brimful شلوغ مسدود، پربار، سرشار پرتکاپو، منجر به احتقان.
  • بسته نرم افزاری مترادف: انبوه, مقدار فله، طبقه بندی، بسیاری مجموعه، تجمع، بسته، دسته، دسته، پشته, پشته، فایل تراشنده، شمع.بسته بسته...
  • بستگی دارد مترادف: اعتماد تکیه بر ایمان به تعداد در بانک قرار داده، تکیه بر، ايمان.نیاز, نیاز, لولا در، سوار بر، استراحت در, دور.
  • بسيط مترادف: تجهیز لباس عرضه، ارائه، سهام، دکل، بازو، را، عطا، منصوب، accouter، تهیه، اداره، سبب، توزیع.
  • بسیار مترادف: بسیار، فوق العاده، بیش از حد بسیار روبرو می, غیر منتظره، بیش از حد، فوق العاده، بسیار است.اتصالات مناسب مناسب،...
  • بسیار خوب مترادف: بسیار عالی.خوب، رضایت بخش، میزان اول، خوب،، سرمایه، عالی، قابل تحسین، پر زرق و برق، خوب، خشنود، لذت بخش، رفتن...
  • بسیار دقیق مترادف: out-and-out, کامل, محض, فاحش، آشکار، بی حد و حصر, فاحش، شدید، ولگرد است مطلق، کامل.زحمت کش دقیق زحمت کش، کامل،...
  • بسیار زیاد مترادف: بی نهایت بزرگ وسیع، بزرگ، عظیم، فوق العاده عظیم، توانا، غول پیکر، شگرف، عظیم، ماموت، گسترده، بی حد و حصر،...
  • بسیار ناراحت کننده مترادف: وحشتناک هراسان، زشت، رنگ پریده افتضاح، ترسناک، هولناک، تکان دهنده، کیاست، عالی، portentous، مبرم، direful.
  • بسیار گرسنه مترادف: مشتاق حریص، grasping، فاحشهباز مشتاق، چپاول، بحرانی، سخت، covetous.گرسنه سيری famished, گرسنگی, نهم, پر خور، بلعیدن.
  • بسیاری مترادف: شانس سرنوشت حادثه، قسمت، ثروت، مخمصه، سرنوشت، میراث، املاک، وضعیت، مخمصه.گروه دسته مجموعه، شرکت، بسته بندی،...
  • بسیاری از مترادف: متعدد، uncounted، بی شمار، غواصان منیفولد متعدد، قابل توجهی, شمار, فراوان است.تعداد مقادیر بسیاری بی شمار،...
  • بسیج مترادف: جمع آوری سازماندهی، تماس بگیرید، جمع اوری مارشال، فعال، احضار، آماده، آماده، پیشگامی، روح.
  • بشارت مترادف: اطلاعات اخبار اعلام، هوش، اعلامیه، مشاوره، کلمه، ارتباطات، گزارش، پیام.
  • بشاش مترادف: درخشنده روشن، شاد، آفتابی شاد، شاد، درخشان، نورانی، لبخند بر لب grinning.
  • بشر دوستی مترادف: موسسه خیریه نیکو، بزرگواری، خیرخواهی، خوب خواهد شد public-spiritedness، الحاد، بشریت، سخاوت، munificence، نوع دوستی، صدقه...
  • بشریت مترادف: انسان نوع بشر، نژاد انسان، انسان sapiens انسان، مرگ و میر، جهان، گوشت.شفقت شخص احساس خیریه، برادری، humaneness،...
  • بشکه مترادف: چلیک قدح چیز قابل، وان، درام، هاگشید، مالیات بر ارزش افزوده، لب به لب، کشتی، firkin.
  • بشکه اب عرشه کشتی مترادف: شایعه شایعات بی اساس، tittle-tattle شنیده ها، prattle، chitchat، نظرها، بحث آزاد، نجوا،.
  • بصدا مترادف: clang حلقه چکاچاک، نوزادان، کلاک، غرب، tink، tinkle، صدای جرنگ جرنگ.زندان.
  • بصری مترادف: غریزی.
  • بصورت حلقه در اوردن مترادف: ردیابی رگه, لمس پاره، سایه، اشاره، بیت، فیلم، ذره، اره، یوتا، مدارك.دسته پاره، تکه، دسته tatter، نوار، کلاچ،...
  • بصورت دسته حرکت کردن مترادف: شرکت بازیگران troupers، بازیگران، نوازندگان، thespians، هنرمندان، بازیکنان، باند.
  • بصورت پلکان در اوردن مترادف: سطح، رتبه، سلسله مراتب، درجه، وضعیت، موقعیت، محل.
  • بصیرت مترادف: فراست.
  • بضاعت مترادف: مستمندان ضعیف، کاهش، pinched فقرزده، بی پول، کارآفرینی، معسر؟.
  • بطری مترادف: کشتی نهنج، ظرف، شیشه، فلاسک تنگ، تنگ، ابریق، flagon، ویال، شیشه یا بطری کوچک.
  • بطلان مترادف: عدم، بی اعتباری، ناتوانی جنسی، ineffectuality، inoperativeness، بی اهمیتی علائم، نیستی، نفى، فراموشی.
  • بطور عمودی مترادف: پروب درک عمق نفوذ، گودی، کشف، تحقیق، حل، فاش، توضیح، بفهمند، درک.محض, کامل, مطلق, کاملا, کل, کامل, بی حد و حصر,...
  • بعد مترادف: میزان قدر اندازه، دامنه، گستره، فرمت، اندازه گیری، کالیبر، دامنه، محدوده، فله، نسبت، مقیاس.جلو جلو در، جلو،...
  • بعد از مترادف: بعد از آن، بعد، و سپس، پس از آن، پس از آن، در نتیجه، در نهایت، در نهایت.پشت سر،، در پشت از به عقب, پس, آخرین تقدم.
  • بعد از آن مترادف: پس از آن.
  •