فهرست اسامی همه مترادف


  • بدون زرق و برق مترادف: تار، کسل کننده، یکنواخت و خسته کننده, lusterless, pallid, سربی، نمیخوام، تخت، مرده, مرده, یادآوری.
  • بدون شک مترادف: کاملا, مثبت, قطعا، قطعا قطعا، راستى، بدون شک، incontestably، مسلم، indubitably.احتمالا، به احتمال زیاد، ظاهرا، احتمالا،...
  • بدون عارضه مترادف: ساده.
  • بدون محدودیت مترادف: رایگان.
  • بدون هیچ زحمتی مترادف: آزار و اذیت هری، آزار رنجانید، استدلال می کنند، انتخاب، زحمت، تحریک اشکال.دعوا, مبارزه با, squabble, اجرا, set-to...
  • بدون واکنش مترادف: phlegmatic.
  • بدوی مترادف: ساده، ساده، خام، خشن، روستایی، homespun، توسعه نیافته، دل.اوایل اصلی ازلی، بسیار کهن، antediluvian، بکر، جنين، incipient،...
  • بدگویی، مترادف: سوء استفاده، فسخ، ناسزا گویی، سرزنش، contumely، زخم زبان، طعنه، طنز، سرزنش، scurrility، opprobrium، تحقیر، disparagement، زبان...
  • بدی مترادف: آسیب برساند.
  • بدیهی است مترادف: آشکار آشکار، روشن، ظاهری ساده، قابل لمس، ثبت اختراع، ملموس، اثبات، تردید، خاص، غیر قابل انکار indubitable،...
  • بذله گو مترادف: دام دام، ترفند، عذر طرح، دورویی، خدعه، فریب, فریب.jokester طنز، شوخ طبعی، punster، wisecracker، کالسکه، گفتگوهای اهود...
  • بذله گویی مترادف: شوخی witticism، quip، موتور سیکلت، نغز جناس، یک بوش، gibe، سالی، گفتگوی بورسی، raillery، شوخی.پاپ سبکی pleasantry، طنز، روحیه...
  • بر اساس اعداد مترادف: تعداد نماد شخصیت، حرف، عدد، رقم، صفر، شکل.
  • بر انگیختن مترادف: فشار با نوک انگشت فشار پانچ، اشاره کردن، شلاق، شلاق، خار، goad.القای کاربندد رسوخ کردن، الهام بخش، inspirit، پروتز،...
  • بر این اساس مترادف: بنابراین، در نتیجه، بنابراین، به عنوان یک نتیجه، از این رو، به عنوان یک نتیجه، نتیجه ان، و غیره، بنابراین،...
  • بر خلاف مترادف: مختلف, نامربوط, diametrical مخالف حقانیت نابرابر متنوع ترشیجات، متفرقه، نوع، ناهمگن و متنوع و نامتجانس، ناموزون.
  • بر لذت بردن مترادف: افراط کار دنبال لذت عیاش، sybaritic، لوکس، خوش گذران.
  • بر هم زدن مترادف: نگران، مزاحم، disconcert، ناراحت، ارعاب، دلسرد، daunt.
  • بر وزن مترادف: وزن.
  • بر چوب اویختن مترادف: نیزه سنبله، سوراخ گور، سوراخ کردن، perforate، سوراخ، lance، چوب، gouge، اجرا از طریق، transfix.
  • برآمدگی مترادف: طرح eave jut، ابرو، طاقچه، قفسه، ریج، salient، فرمت، گالری، بالکن.طرح.impend، loom، forbode، تهدید، تیره، بازیگران سایه,...
  • برآورد مترادف: حدس می زنم، محاسبه قضاوت ارزيابي برآورد نظر ارزیابی ارزیابی ارزیابی, guesstimate.محاسبه حدس می زنم، سنج، قاضی،...
  • برآورده مترادف: متقاعد پاسخ کاستن، متقاعد کردن، حل و فصل، اطمینان، دیدار، آرام، برطرف کردن.تحقق را خوب تخلیه، عرضه، surfeit،...
  • برابر مترادف: شناسایی, شبیه, مقایسه, مطابقت.استاندارد, homogenize, regularize, صاف, تعادل, سطح, حتی.همکار، رقیب, همکار, compeer, مسابقه,...
  • برابري مترادف: هم ارزی برابری، تعادل، پر، مثل کبیرِ، تقارن، مکاتبات، مقايسه، شباهت، تقریب، تقارن، قیاس.
  • برابری مترادف: برابري کبیرِ شباهت، هویت، معادله, هم ارزی, شباهت, یکنواختی، مساوات طلبی.
  • برادران، مترادف: خواهش التماس کردن، درخواست کردن التماس، importune، تمنایی [مشركان]، دادخواست، مطبوعات، adjure، clamor.
  • برادرانه مترادف: برادرانه محبت، دلسوز، صمیمی، خیرخواه انسانی، خیریه، نوع دوستانه، محضر، جمعی، خويشاوندى.برادرانه، comradely،...
  • برادری مترادف: اخوان brotherliness، رفاقت، هم خونی congeniality، خویشاوندی، یاران، شخص احساس، matiness.
  • برازنده مترادف: خوش منظر و خوش بر و رو, جذاب, خشنود, انجام, زیبا, جذاب، تصفیه، زیبا، ذوق، well-bred، mannerly.
  • براق مترادف: صورت ظاهر تظاهر، نمای جلو، ادعا، ظاهر، نمایش، شم، بهانه، قیافه.براق بیش از.درخشش شین درخشش، لعاب، روشنایی،...
  • برامدگی دندان اسیاب مترادف: ندول گره توده، تومور، رشد، تورم، تورم، نئوپلاسم.
  • برامدگی نوک دار مترادف: نوک پستان.
  • براندازی مترادف: براندازی, واژگون, ناراحت, وارون subverting، واژگونی، سقوط، سقوط, خراب کردن، تخریب، تخریب، زباله، تاخت و تاز.
  • برانگیختن مترادف: تحریک هم بزنید تا بنويسيم،، roil، تحریک، مزاحم، سازندهء، پرورش، روشن شدن، enflame، تحریک، بیدار، آتش، پندشان،...
  •