فهرست اسامی همه مترادف


  • بروشور مترادف: جزوه جزوه، جزوه در حال پرواز، پوشه، مدور، پستی، دستگاه handbill، است.
  • برون نما مترادف: خلاصه هضم، abridge، خشن میخواهم، خلاصه کردن، انتزاعی، فشرده سازی.طرح قرعه کشی افز ا ر، ردیابی، نمودار، شبح،...
  • بروک مترادف: جریان نهر، streamlet، پاى rill، watercourse، اجرا, کشتن, شعبه، چنگال، انشعاب.تحمل چشم پوشی قرار داده تا با، countenance، قبول، پشتیبانی، رعایت، ایستاده، خرس، تحمل، رنج می برند.
  • بروید شده توسط مترادف: به هدایت می شود، در انطباق با، بر اساس با دنبال اتخاذ، توجه، مشاهده، قاضی از.تصویب فراتر overshoot، پیش افتادن از، تجاوز، ضرب و شتم، پشت سر بگذارید، گرفتگی.
  • بريتيش مترادف: مبارزه محارب، مهاجم جنگجویانه قاطعانه، self-assertive، فعال، فعال، مبارز، هل دادن، متخاصم، ستیز.belligerent, فعال, firebrand, همزن، مبارز، جنگنده، خروس جنگی, battler.
  • برچسب مترادف: برچسب شناسایی، طبقه بندی، توضیحات، بلیط زبانه، لغزش، ترمینال، نشانگر، نام، moniker، سگ برچسب، i.d..برچسب بلیط،...
  • برچسبها مترادف: را شکل, عمده, کشتی سنگین و کندرو, فرم, ظاهر می شود، بوجود می آیند، صعود، ظهور، شناور، impend، کوه، نشان می دهد، موم، شکل، portend، بوده، تهدید.
  • برکت مترادف: تصویب تصویب تحریم، نفع، آرزوها، تعریف، تبریک، felicitation.نيايش فضل نیایش، فداکاری، benison.مهربانی بخشش نفع، خدمات،...
  • برکناری مترادف: امر بیرون راندن اخراج، تخلیه، جابجایی، جایگزین، تبدیل، برهانیم، dispossess، آتش، debar، شکست، شکستن.
  • برکه مترادف: استخر.
  • برگرد تا مترادف: تحریک.سرعت بخشیدن به.
  • برگرداندن مترادف: تعمیر، تجدید، دستکاری، عوض، refashion، بازسازی، وصله پینه کردن، بروزآوری، اصلاح، خنک، تعمیر، را بیش از، از نو،...
  • برگزارى مترادف: ازدواج.
  • برگزیدن مترادف: مناسب را، استفاده، استخدام، استفاده از فرض، کپی، arrogate، تاثیر، کش رفتن.
  • برگشت مترادف: معکوس.
  • برگشتِی مترادف: ناخالصی dregs باقی مانده، leavings، باقی، امتناع، باقی مانده است، باقی مانده، ناخواسته، زباله.
  • برگه مترادف: بیل.
  • بریدن مترادف: شیب.
  • بریده بریده مترادف: برش gash برش، شکاف، lacerate، مثله می، شلاق، شدید، sunder، cleave، rive.کاهش کاهش پوست کندن، رها، پایین، abridge، برش، مختصر...
  • بز مترادف: قربانی.
  • بزاق مترادف: تف, spittle, drivel, slaver, slobber, یاوه سرایی کردن، ترشح بزاق و خلط و آب و صدا زدن، فوم.
  • بزدايد مترادف: unburden تسکین، آزاد، بهانه ای اجازه، معاف است.روشن رایگان, exculpate, تبرئه, اعلام بی تقصیری خواهد بخشید، تخلیه، بخشیدن، ببخشايد، عفو، ببخش.
  • بزدلانه مترادف: ترس، ترسو، ترسو، dastardly، pusillanimous، recreant، timorous، fainthearted، chickenhearted ضعیف النفس زرد می ترسم، دختر, ضعیف, دل, weak-kneed, دیوید،.
  • بزرگ مترادف: جادار، capacious، جادار،، بزرگ، گسترده، uncrowded، فراوان، قابل ملاحظه، راحت، وسیع، حجیم.قابل بزرگ, بزرگ, کافی, توجه,...
  • بزرگ شدن مترادف: بزرگنمایی، blowup، گسترش، رشد، تقویت, فرمت, تقویت, افزایش.
  • بزرگترها مترادف: بی علاقه بی تفاوت، uninvolved، دور، جدا apathetic، dispassionate، listless، دانلود، incurious، دور، خراب.آرام تشکیل شده, بی دقتی، سرد،...
  • بزرگداشت مترادف: جشن برسم یادگار، به شهرت جاویدان دادن افتخار، به یاد داشته باشید، سلام، علامت، مشاهده، حفظ، solemnize.جشن سالگرد, سالگرد رعایت، memorialization، یاد، تجلیل، تداوم، شناخت، حفظ، solemnization، تهنیت.
  • بزرگراه مترادف: جاده، ایران، پارک وی، highroad، شاهراه، عروق، جاده سریع السیر، بزرگراه، جاده، thruway, راه, دوره, مسیر.
  • بزرگسالان مترادف: بالغ.
  • بزرگواری مترادف: عظمت نجابت، high-mindedness، large-mindedness، loftiness bigheartedness، bigness، خیریه، liberality، خود گذشتگی، سخاوت.
  • بزنند مترادف: شبح شبح، جن, ظهور, سایه روح، banshee، فانتوم، phantasm، doppelganger، تصویر خیالی، دید.
  • بزه مترادف: جرم تخلف، تجاوز، گسل گذشت، سوء رفتار، گناه، گناه، سوء، اشتباه، جراحت، نقض.
  • بس مترادف: خاموش قطع، متوقف، پایان شکسته شدن، بجنگيد، نتیجه گیری، خاتمه، پایان، ترک، توقف، پرهیز، خودداری کنند.
  • بسازیم مترادف: عدم انفعال تعلیق، پنهانی، قطع، زنگ تفریح، وقفه، مکث، quiescence، شكست خواب، بهبودی، بقیه.
  • بستر مترادف: نیمکت، صندلی سدان، palanquin.رد زباله آشغال، زباله، زباله، ظروف سرباز یا مسافر، زباله، اختلال، باقی مانده، ریزه، تکان.کانون داغ.strew, پراکنده, اختلال, درهم و برهمی, dishevel, میکشید تا.رستوران.
  •