بخش مترادف،: وحدت هماهنگی توافق نامه، توافق، همکاری.جمع کل، کل، همه، جمعی، مصالح.کل، تمامیت و کلیت، تمام.پیوستن به اتصال,...
بخشش مترادف،: vengefulness vindictiveness، خشونت، ظلم، عدم تحمل بیمار خواهد شد، سبعیت.vindictiveness، vengefulness، implacability، کینه، خشم، hard-heartedness.
بخشیدن مترادف،: تشدید بدتر رو به زوال، تشدید، افزایش دهد.
بد مترادف،: اخلاقی، نشسته، فضیلت، سازگار، خوش رفتار.اخلاقی, سربزیر, virtuously, به درستی.خوب, برتر, عالی, کامل, unflawed.خوراکی های...
بد بخت مترادف،: سخاوتمندانه, کافی, لوکس, موفق, دلخواهی.خوش شانس, propitious, صرفه جو, فرخنده, مفید است.خوش شانس، فرخنده، خوشبخت، پر برکت، موفق و خوشحال.خوشحالم که خوشحال، بی خیال، رضایت و شاد.
بد خلق مترادف،: good-humored رضایت مطلوب شاد بی خیال، لذت بخش است.
بد خواهد شد مترادف،: خوب دوستی، خیریه، amiability، congeniality نفع، آفریدگار.
بد گویی کردن مترادف،: تقویت، کمک، کمک، بالابر، پشتیبان گیری.ستایش, تصویب, extol, تحسین, -جویند.ستایش، تایید و تحسین و تقدیر، تعریف.
بداهتا مترادف،: تمرین آماده برنامه ریزی شده، در نظر گرفته، عمدی.
بدبخت مترادف،: نور, جزئی, اهمیت, ناچیز, دلنشین.مرفه و ثروتمند و خوشحال، خوبان خوشبخت، رضایت.محترم دلخواهی، با وقار، بزرگ.درجه اول برتر رضایت بخش, خوب, با ارزش است.