فهرست اسامی همه مترادف،
بدخیم مترادف،: خوش خیم بی ضرر خفته، غیر فعال.مفید، مطلوب، خشنود، موثر، گوارا.بدرفتاری مترادف،: مهربانی، ministration، یاری، افراط، خیرخواهی، حفاظت.بدساخت مترادف،: ، خوب انتخاب ذوق ظریف معتبر، درجه یک است.بدفع الو قت گذراندن مترادف،: حل و فصل، از دور، تصمیم گیری، به عجله.بدن مترادف،: bodiless، حکمي،, discarnate, disembodied, معنوى.بدنام مترادف،: محترم محترم، نجیب، فضیلت، مفتخر حاکمیتِ، معتبر است.معتبر مناسب و معقول با فضیلت پنهان، پنهان پنهان.بدنی مترادف،: impalpable ذهنی هذیانی، غیرواقعی، طبیعی، آشکار است.روانی, روانی, disembodied, معنوی, داخلی.بدهد مترادف،: استقامت، مقاومت در برابر تحمل محکم ایستادن، آن اصرار کردن، اصرار دارند.بدهي مترادف،: دلنشین متمایل، disposed، تمایل آرزومند، حاضر.بدون خود خواهی مترادف،: خودخواه حریص تنگ نیرومند، نیش، ولخرجى متوسط.بدون خونریزی مترادف،: دارای سرور و نشاط، حیاتی، انیمیشن، فراوان، پرشور، شاداب.بدون در نظر گرفتن مترادف،: هوشیار، محتاط، توجه، هشدار، دقیق، متفکر، بازتابنده.بدون زرق و برق مترادف،: درخشنده رنگی پر جنب و جوش روشن براق، پر زرق و برق.بدون شک مترادف،: بعید است, improbably, سختی, ندرت.disputably، مسلما، questionably.بدوی مترادف،: مزین, جلا، استادانه درست شده, فانتزی, پیچیده است.توسعه، متمدن، کشت، تکامل یافته است.بدیهی است مترادف،: ، مبهم نامشخص و تردید و سوال برانگیز، مطمئن نیستید.مشکوک, تردید, فرضی، قابل بحی, مبهم.حیاتی ضروری، اساسی،...بر انگیختن مترادف،: بازدارنده هشدار خویشتن داری.جلوگیری از تضعیف منصرف کردن، جلوگیری، daunt، توقف.بر خلاف مترادف،: ، مانند مشابه یکسان twin برابر، همان.بر لذت بردن مترادف،: زاهدانه، تلخ ترککرده ایثارگرانه،، self-abnegating.برآمدگی مترادف،: قرارداد، کوچک، جلوگیری از تورم، خشک شدن، خرد شدن.حفره دندانه دندانه، شیب، سوراخ.برآورده مترادف،: قدر داشتن, مشکل, مزاحم, غمگین, رنجانید.renege, انکار, شکست, نایاب, تخلیه.برابر مترادف،: نابرابر بر خلاف، ناهموار، بهم.گرایش ناعادلانه جزئی، prejudiced.برابري مترادف،: نابرابرى اختلاف، اختلاف، تنوع بیقوارگی، variableness، dissimilitude.برابری مترادف،: نابرابرى اختلاف، اختلاف است.برازنده مترادف،: بی دست و پا و دست و پا چلفتی و بی حاصل، کريه، maladroit، بی ادب.براق مترادف،: خشن و کسل کننده و بدون زرق و برق، درشت، یکنواخت و خسته کننده.کسل کننده، تار، یکنواخت و خسته کننده، تاریک...برانگیختن مترادف،: مهار, مانع, دستگیری, مانع, دلسرد.براورد مترادف،: زیرآبی رفتن بیشرمی مضحک، اعتبار، disgraced.برای از بین بردن مترادف،: مانع، تحریک، سوء استفاده، تضعیف.تشدید, بالا بردن, اتصال, را فشار دهید.برای انجام می شود مترادف،: دوام، بازمانده، پایدار، شکوفایی.برای به دست آوردن مترادف،: از دست دادن برانند، چشم پوشیدن، تسلیم، صرف، توزیع.بربانی مترادف،: قرارداد, توافق, حل و فصل, کاپیتولاسیون.بربريت مترادف،: دستگيري کردار ملایمت، بشر دوستی، شخص احساس.بربریت مترادف،: مدنیت، نجابت، مهربانی، humaneness.استاندارد بیان استفاده درست، پادشاه.برتر مترادف،: فروتن, ingenuous, احترام, بی ریا.کوچکتر، کمتر، نخاعي، کمتر، کوتاهتر است.تحتانی کاليبر درجه پایین ضعیف، ناقص،...