فهرست اسامی همه مترادف
لرزیدن مترادف: رعشه لرزش، زلزله، راک لرزش، quiver، لرز، حرکت یا کشش ناگهانی، حرکت تند و سریع.لرزش لرز لرزان، کشش، تکان دادن،...لزج مترادف: کثیف ناپاک ناپسندیده loathsome، تند و زننده، حمله نفرت انگیز، دافعه منزجر کننده است.لجن زار لغزنده چسبناک، کثیف،...لستیچن لا مترادف: پارچه.لشکر مترادف: مطیع کنترل، biddable، متمایل سازگار، مطیع، مایل، مطیع، governable، اموختنی، placable، pliant، complaisant.لطفا مترادف: خشنود و راضی کردن، لذت، برآورده، لذت، مات و متحیر کردن، سرگرمی، gladden، elate، تشویق، افسون، شادی، اسیر، تملق...لعاب مترادف: لهستانی, لاک, لوستر, burnish, لعاب, شکر و تخم مرغ، مینا، کت، پایان، زنگار، روکش.لهستانی لاک الکل، درخشش لاک، لوستر،...لعن مترادف: آناتما.لعن و نفرین.لعنت مترادف: نفرت، بدبختى آفرين حال اعتراض مورد تاخت وتاز ننگینی loathsome منزجر کننده، execrable، تيره، damnable، نفرت انگیز، diabolic...لعنت به مترادف: طاعون نوبل: scourge، پریشان، شکنجه، نابود کردن، مشکل، رنجانید، تحریک کردن، آزار و اذیت، زخمی، کورمالی،...لعنتی مترادف: ، نابود خراب بد، تجزیه، فاسد، فاسد، پژمرده متروكه ویران تلف، ویران کرد.لغزش مترادف: اسلاید، فشار، غلتیدن، سر خوردن.سرقت، sidle، خزش، دزدکی، skulk، تلقین کردن خود.سقوط سفر، چرخش، sideslip، جست و خیز کردن...لغزنده مترادف: نامطمئن گریزان، روی حیله و تزویر، بی ثبات، هوس باز فریبکارانه، غیر مستقیم، فریبنده، مکار، غیر قابل پیش...لغو مترادف: نابود کردن از بین بردن پاک کردن، لغو، پایان، پایان دادن به پایان کردن، کشتن، انجام دور با نابودی، extirpate، محو...لغو کردن مترادف: لغو لغو لغو، لغو، ابطال، فسخ، نامه؟، باطل، برداشت، لغو، باطل، کنار.لغو کند مترادف: لغو درجه اعتبار ساقط, لغو, لغو یاد، جمع شدن، برداشت، باطل مى اندازيم،، نامه؟، لغو، لغو، ابطال، باطل، تخلیه.لغو...لقاء مترادف: تایید، حمایت، تحریم، نفع تشویق، هوا، کمک، حمایت، تصویب، یاری، خوب خواهد شد.بیان ظاهر جنبه، نگاه، قیافه، صورت...لقب مترادف: نام عنوان برچسب، برچسب، طراحي، شرکت، نام مستعار، sobriquet، ascription.لقمه مترادف: کسری، بخش، قراضه، قطره، چیز عالی، بیت، قطعه، اصلاح، بریده شده، کیرینگس، قارچ، اره، مدارك، پاره، ذرات، تراشه،...لمس مترادف: دیوانه.لمس می کنی مترادف: نگرانی علاقه، مربوط به تحت تاثیر قرار, مربوط به, خرس در، اعمال، باید با انجام.درباره, مرز در، متصل شدن به رسیدن...لمس کردن مترادف: , تاثیر جذاب حرکت تند و تلخ، احساساتی، غمگین, دلخراش, ذوب، آن، lamentable، mournful.لنزهای رفلکس آیینه ای مترادف: پاسخ, واکنش, عادت, ضربه, طبیعت دوم, معتاد قانون خوگیری، سفارشی،.لنس مترادف: شفت نیزه ماهی، نیزه، نیزه، assegai، دارت، قطب، چوب، سلاح.لنگ مترادف: فلج، غیر فعال، لنگش، توقف معلول, بازی, تغییر شکل, gimpy.فقیر با عرض پوزش، متوقف، ضعیف، ناکافی متزلزل، غيرمجاب،...لنگر مترادف: پشتیبانی سرپا نگه داشتن امنیت، حفاظت، چفت و بست، زیر بنای، حفاظت، لنگرگاه شناور نقطه اتکاء و بنیاد و نقطه...لنگرگاه مترادف: لنگر.لنگی مترادف: شل و ول ضعیف، نرم، فلاپی، اسلاک شل و ول، سهل انگاری، جعل، بازده، pendent، پژمرده.توقف، داد و بیداد, حرکت تند و...له مترادف: جمعیت فشار، فشار، فشرده سازی، نیروی فشار، پرتاب، گوه، خودرا برای امتحان اماده، گرفتگی عضلات، بسته، مسائل،...لهجه مترادف: استرس، تاکید و مدولاسیون و زیر و بمی صدا و حمله، رنگ پذیری.تاکید، استرس، زیر خط دار خط، جلب توجه به آن، تشدید،...لهستانی مترادف: براق، درخشش شین، صافی، glossiness، درخشش، روشنایی، لعاب، پوشش.پالایش سبک ظرافت، ظرافت، گریس، کشت، شهر نشینی،...لوازم جانبی مترادف: مکمل مکمل اضافی، فوق العاده، کمکی، ثانویه، تابع، مفید، کمک کننده، فرعی، اتفاقی.علاوه بر این، مکمل، فوق...لوازم خانگی مترادف: دستگاه، دستگاه، ماشین، پیاده سازی، ابزار، ابزار، تدبیر، ثابت، ساز.لوازم نصب کردنی مترادف: نصب و راه اندازی، پیوست، تجهیزات، زائده، متعلقات، تدبیر، تسهیلات، حیله.لوازم و اتصالات مترادف: مبلمان مبلمان، دکور، تجهیزات متعلقات ایستگاه مرکزی بتن، لوازم جانبی، راحتی، دستگاه، دنده، لباس، متعلقات،...لوازم یدکی مترادف: پراکنده نازل، متواضع، با صرفه نحیف، stinted، unadorned، unembellished، کاربردی، حداقل، انجام نگرفته، مهار، زاهدانه.اضافی...