فهرست اسامی همه مترادف


  • تبار مترادف: زوال کاهش، انحطاط تنزیل رتبه، استیصال، کاهش، پایانی، تضعیف، ميانى، از دست دادن، استهلاک، انحطاط.شیب declivity،...
  • تبارشناسی مترادف: تبار پرورش اصل و نسب، خط، اشتقاق، استخراج، نسب، نسب، شجره، درخت، سهام.
  • تبانی مترادف: توطئه فتنه، connivance، همدستی machination، توطئه، حیله گری، تقلب، فریب، تبادل نظر، طرح ریزی.
  • تبخیر مترادف: حرفهای ناپدید می شوند، محو، پاشیدن volatilize، انقراض، انحلال، ذوب.مرطوب ساختن غبار بخار، reek، تبخیر، تقطیر، بخار،...
  • تبديل به مترادف: حمله سلب، شلاق در، زمین به نور را، در، درآورد، حمله، شارژ، اعتصاب در.
  • تبدیل مترادف: ساییدن خرد متلاشی، تبخیر، اسپری، volatilize، aerify.proselyte.تغییر، تحول، اصلاح، دگرگونی، سازگاری، تغییر، تجدید نظر،...
  • تبدیل به چسب کردن مترادف: پیوست.
  • تبدیل شدن به مترادف: جذاب، چاپلوس، بالا بردن، پاغœانغœ خشنود, هوشمند, زیبایی زینتی, ذوق.مناسب, مناسب, اتصالات, خور, مناسب, در توافق...
  • تبرئه مترادف: زدود exculpate، روشن خواهد بخشید، اعلام بی تقصیری، توجیه، عفو، بهانه، معاف، اجازه دهید خاموش، انتشار، ببخشايد،...
  • تبعيضي، مترادف: رخنه.
  • تبعید مترادف: اخراج، بیرون راندن, تبعید, تبعید, مهاجر.تبعيد، مهاجرت، اخراج، تبعید، انزوای، استرداد.اخراج تبعید، exile،...
  • تبعیض مترادف: ادراک بصیرت، astuteness مردمانمان، فراست، تند و تیزی، مراقبت، حساسیت، درایت، حکمت، دیپلماسی، دوراندیشی، تدبر،...
  • تبعیض قائل شود مترادف: به نفع, prejudge, نشان دادن تعصب, disfranchise.افتراق جدا مجموعه از هم جدا، مقایسه، تشخیص، جداسازی، الک، تشخیص، ارزیابی،...
  • تبليغ کنند مترادف: القای.
  • تبلیغات مترادف: آگهی توجه اعلام، تجاری، تجمع، ارتقاء، puffery، پوستر، come-on.اطلاعات اخبار، ارتقاء، تبلیغات، انتشار اعلام، ballyhoo،...
  • تبه کار مترادف: ادم شیطان، حیوان راتر،، حقه بازی، پست و حقیر، افسارگسیخته، فعلی، کلاه بردار، blackguard، evildoer، مار در علف، rogue،...
  • تبيين مترادف: توضیح.
  • تثبيت مترادف: وسواس اجبار روان نژندی، infatuation، monomania، فتيشيسم، idee fixe، مجتمع، اشتغال ذهنی، شور.
  • تثبیت مترادف: تاسیس ثابت, ریشه, گیر، ریشه دوانده کاشته شده، جاسازی شده، مستقر، ensconced، دیرینه، ريشه، عمیق.
  • تجارت مترادف: لغو تعادل، افست، مسابقه، تبادل متعادل، جبران، countervail، از بین بردن.تبادل، مبادله، مبادله، داد و ستد کالا،...
  • تجاری مترادف: salable، قابل عرضه در بازار، vendible، merchantable، محبوب، مطلوب، قابل قبول در تقاضا، داغ می خواست.مزدور، رشوه، مواد،...
  • تجاوز مترادف: تجاوز نفوذ، تخلف، poaching، تهاجم آنها، تجاوز، تجاوز، تخلف، obtrusion.تجاوز اب پز مزاحم شدن, تجاوز, نقض, obtrude, حد خود...
  • تجاوز کند مترادف: پیش افتادن از شکست دادن، outdistance، بالا، بهتر، overshoot اکسل، فراتر از, پیش افتادن از، ضرب و شتم، بیش از حد، حد خود...
  • تجديد حياط مترادف: تولد دوباره احیای رنسانس، اعاده، recrudescence، بازسازی، القاعده،، مرمت، معاد، تجدید حیات، دوباره جوان سازی،...
  • تجدید مترادف: سر شروع دوباره، بازگشت، را recommence، رستاخیز.بازسازی عوض اصلاح، refashion، تغییر شکل، اصلاح، از نو خلق کردن،...
  • تجدید حیات مترادف: احیای.رستاخیز، احیای، تجدید، تجديد حياط، رنسانس، recrudescence، تولد دوباره، بازگشت، reflow، عود، باز گشت، تجمع،...
  • تجدید نظر مترادف: تجدید نظر.redaction بازنویسی, به روز رسانی اساسی، ویرایش، blue-penciling.
  • تجربه مترادف: اب و چاشنی، بالغ، تمرین و به پایان رسید, انجام, به کارشناس, دانستن, هوای, انفجار شور پیچیده عاقلانه، worldly-wise،...
  • تجربی مترادف: تجربی عملگرا موقت امتحانی، فرضی، عملی است.تجربی.تجربی آزمایش، محاکمه، تایید شده علمی، ثابت، تایید, موقت,...
  • تجزیه مترادف: پوسیدگی.
  • تجزیه طلبی مترادف: خروج رها انکار، نفی، disaffiliation، عیب، ارتداد، وفایی، شکستن، تقسیم، متلاشی شدن، اختلاف و تفرقه، نقض.
  • تجزیه و تحلیل مترادف: تشريح ميّت، وضوح، طبقه بندی، جدایی، بخش، روش، تشخيص، تفکیک، کاهش.کالبدشکافی شکستن ساده، حل و فصل، مرتب کردن،...
  • تجسم مترادف: تصور کنید، تصویر تصور در ذهن مجسم، رویای، fantasize، بیرون کشیدن، التماس، ببینید در چشم و ذهن، اختراع، تماس به...
  • تجسم شخصیت مترادف: تجسم.
  • تجلى مترادف: مثال نمونه نشانه، تصویر، نمایندگی، شواهد، نشانه، علامت، نشانه، اثبات، دلایل.
  •