فهرست اسامی همه مترادف


  • تجلی مترادف: بینش.
  • تجمع مترادف: مجموعه, پشته شمع سرمايه بخشيد جمعی، فروشگاه، تجمع و ذخیره و پشته و pileup, بسیاری.احیای بازیابی، جوشیدن بهبود،...
  • تجهیز مترادف: بسيط عرضه، ارائه attire، آرایه، پیاده سازی، ساز و برگ، بازو، gird، دکل، منصوب، سهام، بانكدارى، accouter.
  • تجهیزات مترادف: لوازم دنده، دستگاه، مبلمان، متعلقات دکل، equipage، accouterment، مواد.
  • تجهیزات و ارایش کامل مترادف: لباس شاهانه یا فاخر مظاهر آرایه، مشارکت، getup، نشان، raiments، نمایش با شکوه، پمپ، عینک.
  • تجویز مترادف: فرمان تعیین، امر مقدر، سفارش، دیکته، مستقیم، اختصاص، نیاز، فرمان، موسسه، ایجاد.
  • تحت مترادف: پایین, کمتر, کوچکتر، بدتر، پایین دچار کمبود عام معیوب معیوب، تحتانی، منهای کوتاه.تحتانی ادم پست و حقیر...
  • تحت الشعاع قرار دادن مترادف: پیشی بگیرد.گرفتگی تسلط، domineer، کنترل، غلبه بر منجر شود، تحت الشعاع قرار دادن، را برتر بودن، شکست دادن، outclass،...
  • تحت تاثیر قرار مترادف: عمل بر، تغییر، تغییر، تغییر، تنظیم، نفوذ، تبدیل، متوسط، شیب، ایجاد انگیزه، بود، بی درنگ.تاثیر لمسی، اعتصاب،...
  • تحت محاصره مترادف: اذیت، م، مورد آزار و اذیت، بر مجموعه خود درآورد، badgered، قرار بر مورد آزار و اذیت، vexed، nagged، hectored، قربانی،...
  • تحتانی مترادف: دوم میزان، lowgrade ضعیف so-so، پایین، متوسط، کمبود لاشی، ناقص، بی تفاوت، ناچیز، ناکافی، رضایتبخش, مایل, subnormal.
  • تحرک مترادف: جنبش پیشرفت پیشرفته، مسافرت، پیشرفت، حرکت، گام، راه رفتن.
  • تحریف مترادف: "بدجلوه دادن گمراه بشویند؛، misstate، فریب، بد تعبیر کردن، misquote، منحرف، تحریف، پیچ و تاب، dissimulate، زاویه، کج، رنگ،...
  • تحریم مترادف: تأیید لقاء اجازه می دهد، تایید تایید، تصویب دهند، پشتیبانی، گواهی، تشویق، به معتبر شناختن، به نفع.باختن قطع،...
  • تحریک مترادف: ملتهب، ساییدگی، تشدید کند، acerbate، تشدید حساس بدتر تشدید، چرک.تحریک، بیدار، روح، elate، بیرون کشیدن، هم بزنید،...
  • تحریک آمیز مترادف: تحریک، هیجان انگیز، الهام بخش، اخلال در وسوسه پیشنهادی حرکت جالب، به چالش کشیدن, تحریک کننده, تکان دهنده,...
  • تحریک پذیر مترادف: بی تاب، متوسط، پرخاشگر، عصبانی، irascible، بد خو، حساس، fretful، تحریکی، high-strung، cantankerous، ستیز، quarrelsome، زود رنج، بد...
  • تحریک پذیری مترادف: asperity.
  • تحریک کردن مترادف: زحمت رنجانید irk، تحریک، آزار، اذیت کردن, اگار، bedevil، طاعون، مشکل، مزاحم، کسی را دست انداختن، گورکن، در یکی از...
  • تحریک کننده مترادف: تکان دهنده است.، مزاحم تحریک پر دردسر، مزاحم، دشوارترین مضطرب، اخلال، نگران کننده، توهین آمیز، سایش، displeasing...
  • تحریکی مترادف: احساسی، high-strung، quick-tempered، عاطفی، hotheaded، شتابزده، تحریک پذیر, فرار, مودی متلاطم، irascible، عصبی، مرزی، پرشور.
  • تحسین مترادف: تصویب، ترس، ستایش، مدح، عزت پرستش hero-worship، توجه، به رسمیت شناختن، شوق، تعجب می کنم.کف زدن و تشویق و تگرگ، hurrah،...
  • تحصیل مترادف: مهارت، آموزش، آموزش و پرورش حصول دستاورد دستاورد صلاحیت، روشنگری، آموزش، اطلاعات.آموزش, آموزش, آموزش و پرورش...
  • تحصیل کرده مترادف: آموزش آگاهانه کشت، tutored، کشت، روشن، نوشته دار، جلا، well-bred، تصفیه شده.
  • تحفه مترادف: کنجکاوی.
  • تحقق مترادف: درک، آگاهی درک، شناخت دانش، بینش، قدردانی، آشنایی.مسلما پایان برآورده، اثر، effectuate، برای رسیدن، انجام،...
  • تحقیر مترادف: mortify فروتن، تحقیر، abash شرم، تنزل، chagrin، خجالت زده، discomfit، رسوايى، ادبیاتی، snub، قرار دهید.مقایسهٔ حداقل رساندن،...
  • تحقیقات مترادف: بررسی درخواست، مطالعه، کاوش موشکافی، آزمایش، نیجریه، تجزیه و تحلیل، نظریه اکتشاف, حفر, تعمق.بررسی پرس و جو،...
  • تحلیلی مترادف: عقلانی، منطقی، تشخیصی، تشریحی، atomistic، تکه تکه، دقیق، گسسته، compartmentalized.
  • تحمل مترادف: فرقه متعصب کوته فکر prejudiced، سفت و سخت، متعصب، تعصب، فردى،، ای، یک غیر معقول پوشی، انعطاف ناپذیر،...
  • تحمیل مترادف: اعمال دقیق، effectuate، اداره نخل، foist، قرار بر.مزاحم شدن تصور تجاوز، مشکل، زحمت، بهره برداری، محوری، foist، ته قنداق...
  • تحمیلی مترادف: جاهل.
  • تحول مترادف: انقلاب، تشنج، تحولات ناگهانی و عمده، misrule، هرج و مرج، شکست، ویرانی، سرنگونى، اختلال، تخریب، rapine،...
  • تحولات نامطلوب مترادف: اعتراض ناخوشایند، لحنی ناخوشایند، unpleasing، نفرت انگیز، displeasing، exceptionable، رضایتبخش، غیر قابل قبول، نچسب، uninviting،...
  • تحولات ناگهانی و عمده مترادف: تحول فاجعه, تشنج, فاجعه, فاجعه ضربه، بدبختی، معضل، افتضاح، سیل، تخریب، ویرانی.
  •