فهرست اسامی همه مترادف
تحویل مترادف : توزیع، انتقال، انتقال، ترکه bequeathal، انتقال، تسلیم عبور محموله.تحکیم مترادف : سخت است.متحد ادغام، ترکیب، پیچیدهتر، سازماندهی، ترکیب، توام، متمرکز است.تحکیم امن، تقویت تمرکز، متراکم، جمع...تخت مترادف : بی تردید، قاطع، طبقه، صریح، unreserved.سطح افقی، حتی شکسته، پخت، unwrinkled، صاف، یکنواخت، خیط و پیت کردن، هواپیما،...تختخواب سفری مترادف : buncombe bunkum چرند، زباله، باش، مزخرف، hokum، hooey، malarkey، سیب، balderdash، claptrap، فریب دادن، هوای گرم، bombast.تخته مترادف : هیئت مدیره, دال, پرتو, چوب, two-by-four.پلت فرم.تخته بند مترادف : تمسخر.تخته سنگ مترادف : رای لیست، بلیط، فهرستی از ثبت نام، کاتالوگ، رول.تخته شیرجه مترادف : خار.تخریب مترادف : سرنگونی متمرکزسازی نابودی، محو کردن، خراب، نابود کردن، شروع، شکستن، سر و صدا, شکستن، له، باطل کردن سطل...تخصص مترادف : ویژگی نقطه اتکاء تمایز، جاذبه، قدرت، مشخصه، علامت، نام تجاری، مشخصه، تخصص، specialite، بحث، شماره.تمرکز عمده در...تخصیص مترادف : تشنج.تخصیص بودجه، کمک هزینه، بودجه، سهم هزینه، فرد.تأمين تعیین مجموعه از هم جدا، کنار، apportion، تخصیص دادن،...تخصیص دادن مترادف : اختصاص دهند.تخفيف مترادف : تسکین.تخفیف مترادف : جایگزینی، کاهش، جایگزینی، تسکین غیر، بهبودی، مهلت، سازش، extenuation، آرامش، easement، عفو، تبادل، تجارت.تخلفات مترادف : قصور.خنثی, جدا, غیروابسته و مستقل، بی طرفانه, به بی طرفی، هدف، بی طرفانه، uninvolved، noncommittal, dispassionate, nonparticipating, دور,...تخلیه مترادف : برداشت.دفع انتشار ترشح، جریان، چرک، زار، طرد، اخراج.دفع ترشحات خارج، خالی، از درجه اعتبار ساقط، از بین بردن،...تخم ریزی کردن مترادف : تولید تولید، باعث بوجود امدن، beget، ایجاد، منجر به جلو آورد, مورد, آغاز, فرصت.تخم مرغ مترادف : تخمک اوول، جنین.تحریک.تخم مرغی شکل مترادف : بیضی.تخم چشم مترادف : خیره نگاه کردن.تخمکها مترادف : تخم مرغ.تخمیر مترادف : هیجان تهييج بهم، اختلال، تحریک، هياهو، آشوب، هیاهو، سردرگمی، بیداد، تب، disquiet، ناآرامی، اختلال.بنويسيم، هم...تخیل مترادف : خلاقیت الهام اصالت، اختراع، نوآوری، نبوغ، سرمایه گذاری، باروری، مفهوم، فکر، فانتزی، fancifulness، فانتزی، دید.تداخل مترادف : روکش overlie اویزان بودن، pleat، شلپ شلپ کردن، دامان بیش از، پشت در برابر، گسترش بیش از، قرار گرفتن، overspread، imbricate.تداخل پیدا کند مترادف : مداخله فضولی، مخالفت با برخورد، تضاد، مقابله، مزاحم شدن، قطع، مانع، نقص، مانع، interpose، جلوگیری، شفاعت، ته...تداوم مترادف : مدت زمان طولانی شدن، تداوم دوره، مدت، فاصله، زمان.دوام تثبیت پایداری، perdurability، استقامت، بقا، ابد، دوام،...تدبیر مترادف : savoir مداخله، دیپلماسی، اختیار، کردار، ظرافت، circumspection، حساسیت، حساسیت، politesse، ادب، نظر، بصیرت، بینش، احتیاط،...تدبیر، مترادف : فراست.تدرو مترادف : تهمت.تدریج مترادف : deification بزرگداشت، تعالی تنیده شود، enthronement، immortalization، ارتفاع، ایده آل، جوهر، exemplification، معیار، جوهر، تجسم.تدریجی مترادف : اندازه گیری، گام به گام تدریجی، مترقی، افزایشی، گام به گام tapering، مستمر، مستمر، متوسط، غیر قابل مشاهده است.تدفين مترادف : دفن دفن, entombment, inhumation, مراسم تشییع جنازه.تدوین مترادف : مجموعه.تدوین و فرموله کردن مترادف : تعریف مشخص تصریح، طرح، تعیین، particularize، جزئیات، بین میبرند، تجزیه و تحلیل، itemize، اسلوب، نشان می دهد، لیست،...تذکر مترادف : اشاره صمیمی، نشان می دهد، این مفهوم را میرسانند، بی درنگ تلقین کردن، نشانه، نکته، اجازه سقوط، یادآوری.ردیابی...