فهرست اسامی همه مترادف


  • تمامیت مترادف: وحدت.
  • تمایز مترادف: مشخصه تفاوت، خصوصیات فردیت، ویژگی، علامت، نشانه، ویژگی، خاصیت، تمبر، مهر، امضا.افتخاری افتخار تعالی، اهمیت، برتری، اعتباری، توجه داشته باشید، حساب، پست، شهرت، شهرت، شهرت، مشهور.
  • تمایل مترادف: به احتمال زیاد، آپارتمان، disposed و مسئول، مستعد، به فکر، انشاالله، مستعد جزئی، مطلوب.گرايش منش امادگی، خم، مجموعه، میل، proclivity، رجحان، معده، جانبدارى، اولویت، میل، طعم، میل فانتزی.
  • تمایل دارند مترادف: پس از نگاه, حضور,، وزیر به تماشای بیش از، مدیریت، ذهن، نظارت، چوپان، راهنمای، برای دیدن، محافظت، صبر کنید، به رفع، کمک مراقبت از.شیب, لاغر, دور, verge, شدند.سرب conduce کمک خون، راهنمای، مستقیم.
  • تمایلات مترادف: پیام توست، تبریک، آيه سلام، احترام، felicitations، تبریک می گویم.حساسیت، احساس، حساسیت به لمس ظرافت احساسات از ديدگاه نگرش تعصب نظر قضاوت، تنور، تحت تاثیر قرار, پاسخ.
  • تمایلی مترادف: دراگ پا disinclined تمایلی میلی، ناخشنود، مردد، آهسته، اند unenthusiastic، balky، laggard، recalcitrant، رنجش توزانه مردد، نازک...
  • تمبر مترادف: اسکواش خاموش، محو کردن، مالش خاموش شدن، له، فرو نشاندن، خفه کردن، سرکوب، از بین بردن، از بین بردن، نابود.
  • تمثیل مترادف: مثل حکایت نماد، استعاره، نمایندگی، افسانه، داستان قوم، نشان، استعاره، تصویر، نماد، توتم، انتزاع، تصویر، تصویر.شباهت.
  • تمدن مترادف: کشت، آموزش و پرورش، پالایش، توسعه، پیشرفت، فرهنگ، روشنگری، عبرت، انسان پروری، پیشرفت.
  • تمرد مترادف: خصومت.
  • تمرکز مترادف: جمع آوری، جمع آوری، جمع آوری، همگرا، جمع، ملاقات.مرکز توپی قلب، چشم، نقطه، چشم گاو نر، محور، نقطه کانونی،...
  • تمرین مترادف: مته، عمل، ورزش، مطبوع, گرم کردن, آموزش.تجربه آموزش مهارت، قادر، متخصص، ماهر، واجد شرایط، انجام شده، متبحر،...
  • تمسخر مترادف: تمسخر بی اعتنایی استهزاء، تحقیر، contumely، تحقیر، heckling، sneering، طنز، disparagement، بی احترامی، صدای خش خش، booing، razzing،...
  • تملق گفتن مترادف: تعریف، ستایش، overpraise، adulate، پف دار، extol، eulogize، blandish، cajole، نهادينه، soft-soap، پرچم دزدان، bootlick، fawn، چاپلوس،...
  • تمنایی مترادف: التماس کردن درخواست کردن التماس شکایت، تجدید نظر، درخواست، importune، دعا، خواهش، برادران،، [مشركان]، درخواست، مطبوعات، طلب، بپرسید.
  • تمپو مترادف: سرعت سرعت زمان، زمان، قدم زدن، ضرب و شتم، سرعت، سرعت، اندازه گیری، نرخ.
  • تمپورال مترادف: زودگذر، زودگذر، گذرا، زودگذر، evanescent، بی ثبات، عبور، کوتاه، فراری، لغزش.سکولار دنیوی, محدود, مواد, دنیوی, دراز, زمینی زمینی فانی مدنی، سیاسی.
  • تمکین مترادف: احترام، توجه، اعتماد به نفس، نظر، بیعت، ادب، مدنیت، فضل، ادب، complaisance، دمیدم،.
  • تمیز کردن مترادف: خالص بی عیب خالقشان، طاهر، دست نخورده، فضیلت، گناه، پاکدامن.کامل کامل کل، کل، منظم است.sportsmanlike عادلانه،...
  • تمیزی مترادف: معصومیت است.
  • تن مترادف: جمعی، بار، فراوانی، زیاد بزرگ مقابله, وزن, لات, شمع, glut اسراف، سیل، بهمن، موج جزر و مدی.صدای زمین تعديل لحن...
  • تناقض مترادف: متناقض بلاتکلیف, حل, مخلوط, unsettled اشتباه، متناقض، unfocused مجمل، ناپایدار، قابل بحث است.انکار مخالف gainsay، رد کردن،...
  • تناقض گویی مترادف: ویژه خویی، شیوه گرایی، ویژگی، quiddity، foible، خروج از مرکز, crotchet, چیز عجیب و غریب، vagary، مشخصه، عادت، صفت، کیفیت، هوس، هوس، hang-up، بحث.
  • تنبل مترادف: torpid غیر فعال sluggard, تنبل, slothful, تنبل، اسلاک، بی اثر، بی حال، costive، منفعل، listless و سهل انگار و بیکار، بدون...
  • تنبلی مترادف: ناحيۀ بقیه وقفه، اینرسی، تعلیق، ایستایی، کلمه، desuetude.
  • تنبیه مترادف: ، مالیات خواستار خسته کننده، خسته کننده، سرکوبگر tormenting، دشوار، تلاش، غم انگیز، طاقت فرسا، دردناک، wearisome پوشیدن، enervating، این.
  • تنبیه کردن مترادف: شلاق، ضرب و شتم، scourge، ترش، horsewhip، شلاق، تاژک دار، نیشکر، توس، سوئیچ، دست و پا زدن، swinge، welt، اعتصاب، روز سه...
  • تند مترادف: مشتاق، برش، هیدروکسید سدیم، گفتن،، اشاره خاردار و تیز و نافذ، acidulous، جویدن، طعنه، سوزش، بر روی علامت.تند و با...
  • تند باد مترادف: مناسب، بادوام تشنج دیوانگی فوران افزایش دسترسی، تب.تندبادى سراسیمگی، پیش نویس پف، انفجار، راش، پشت سر هم.
  • تند خو مترادف: اسید.، bitter، تیز سوزش، دودی، تند، سوزش، گاز گرفتن، تحریک کننده.
  • تند و با مزه مترادف: تند، ترش، flavorsome sapid خوشمزه با مزه خوشگوار، اشتها، تیز، زبانه دار، تند.تیغ دارای طعم اصلی جالب، titillating صورت، روحیه پر جنب و جوش، جذاب، تحریک آمیز، تحریک کننده، winsome، درخشان.
  • تند و تیز مترادف: سرد گاز گرفتن، سرد، سرد، سرد سرد، تیز، برش، زمستانی، ترد، خام، تند، تلخ، پر سر و صدا، نافذ، کنند.
  • تند و زننده مترادف: ill-natured، متوسط، بد خو، معیوب، توز، زشت، ناصواب و ناگوار و نفرت، snotty.غیر اخلاقی، زشت، کثیف، زشت و ناپسند، smutty،...
  • تند و شدید مترادف: شتابزده precipitate بی پروا، راش، عجول و بی پروا، ضربه، خود به خود، پر انرژی، خشونت، شدید، مفرط، لجباز، غیرقابل کنترل، بی تاب.
  • تند، مترادف: quick-tempered hot-tempered, عاری از متانت آتشین، داغ، hotheaded، پرشور، تند و شدید، شتابزده، فرار، غیر قابل پیش بینی، ستیز، نقوذ، quarrelsome، چابک.
  •