فهرست اسامی همه مترادف


  • تقویت مترادف: بزرگ شدن.بزرگ گسترش افزایش، گسترش، پهن، بالا بردن، تقویت، افزایش، افزایش، فربه، تقویت.تقویت تقویت، سفت،...
  • تقویت کردن مترادف: بزرگ تشدید افزایش، گسترش، تقویت، باد، گسترش، بزرگ، تورم، گسترش، به اضافه، تقویت، aggrandize، ساخت تا، گوشت کردن.
  • تقویت کننده مترادف: ، rooter و حامی و پیرو و ترویج، plugger، قهرمان، حزبی، backer فن.
  • تكذيب كردند مترادف: پنهان بدجلوه دادن تناقض، نفی، confute، تحریف، فریب، سرپیچی، gainsay، رد، مقابله، دادن دروغ به.
  • تلاش مترادف: تلاش تلاش تلاش، سرمایه گذاری، مقاله، متعهد، مقابله با، مبارزه.تلاش, تلاش سعی کنید مقاله، سرمایه گذاری، تلاش،...
  • تلاشهاى مترادف: جلو پیچ و تاب، نیروی حرکت، به نوبه خود، ورنچس، زور، تصاحب، را.
  • تلافی مترادف: کینه توز، مخرب گشودند، بی رحم، unmerciful، بی رحم، revengeful، تلخ، گستاخانه،، implacable، بی شفقت، pitiless، hardhearted،...
  • تلاقی مترادف: همگرایی مقطع اتحادیه، conflux، تقاطع نشست.ازدحام, جماعت, جمع آوری, کنگره, مجمع, concourse, بسیاری, ازدحام.
  • تلالو مترادف: فلش پرتو، gleam، درخشش glimmer, زرق و برق، چشمک، سوسو، جسته جسته برق زدن، خاموش شدن.فلش coruscate سوسو زدن، درخشش، زرق و برق، جسته جسته برق زدن، پرتو، چشمک، glister، درخشش.
  • تلاوت مترادف: گزارش particularize itemize, مربوط, شمردن، جزئیات، بیان، شمارش آرا.declaim تحویل انجام، تکرار، صحبت می کنند، تمرین، شمارش آرا.
  • تلخ مترادف: تلخ خصمانه، envenomed، embittered، مخرب کینه توز، کینه جو، جنایت، وحشی، truculent و باطل، گستاخانه،.عذاب دلخراش و حرکت و...
  • تلخه مترادف: مدفوع.
  • تلسکوپ مترادف: کوتاه فشرده متراکم، abridge، مختصر کردن، کاهش، قرارداد، محدود کردن، برش، تر و تمیز، کوچک، خلاصه، بهگزارش، کاهش.
  • تلفات مترادف: صدا حلقه clang، صدای ضربه ناقوس، peal، اعتصاب، سنج، تماس، احضار، سیگنال، فرمان، اعلام.مالیات هزینه تعرفه، هزینه، لوی، نرخ، ارزیابی، ماشینهای، کرایه، اجاره، ادای احترام، exaction، وظیفه، ده.
  • تلفات زیاد وارد کردن مترادف: نابود کردن.
  • تلفظ مترادف: ، علامت متمایز قابل توجه، آشکار، واضح، تصمیم گرفت آشکار، برجسته، عمده، تردید، مثبت، undisguised، قوی، روشن، بدون...
  • تلفن مترادف: شغل شغل، حرفه، ماموریت، métier پیگیری، کسب و کار، پیشه وری، خط، بلند، تخصص، کار، تجارت.
  • تلفن همراه مترادف: تغییر، دارای سرور و نشاط, رسا, حساس, روحیه, چالاک، فرار.مترقی, تغییر, پویا, رایگان, باز, کثرت گرا.متحرک، لوکوموتیو، قابل حمل، سرپايي، متحرک.
  • تلق تلق کردن مترادف: اشتباه fluster ناراحت، خجالت زده نیست، disconcert، bewilder، دراثر، درهم و برهم کردن، قرار، discountenance.راکت کلیک کلاک، clatter،...
  • تلقین کردن مترادف: اشاره نشان می دهد این مفهوم را میرسانند، صمیمی، نشان می دهد، نجوا، انتقال، متوسط، دلالت، asperse.
  • تلنگر مترادف: حرکت تند و سریع بازی شیر یا خط، آچار چرخش، تلنگر، قیر، پرتاب، تکان شدید و سخت، حرکت یا کشش ناگهانی، شروع،...
  • تلنگر از مترادف: دمدمی مزاجی، از دست دادن یکی از داغ، بوزینه، تلنگر یک درب.
  • تله مترادف: ترتیب، مانور، wangle، مدیریت، باهم، ریشخند، فریب، gyp، فریب، تقلب،، ساده لوح، قلاب، hoax، را در، پرداخت طفره زدن،، فریب، فریب، rook، یازند, میگذارند.
  • تلو تلو خور مترادف: ، اشتباه، متناوب، وضعیتی وخیم مست boozy، مست، inebriated، fuddled، befuddled، سرگیجه، لرزان، لرزان، مست.
  • تلو تلو خوردن مترادف: بی حس کردن stupefy مبهوت، شوک، dumbfound، پایمال کردن، تعجب، flabbergast، bewilder، مات کردن, appall, متحیر کردن، perplex، گیج یا...
  • تلو تلو خورنده مترادف: خیره شدن، اشتباه، لرزان، وضعیتی، متناوب، سرگیجه، swaying, خراشیده، لرزان، پانچ مست و punchy می شود.
  • تلوّن مترادف: سبکی طنز سبکی، flippancy، بی ثباتی، هوس، بی موردی تبدیل، حماقت، horseplay، giddiness، trifling، شوق و شعف، نشاط و سرگرم کننده.
  • تماس مترادف: درخواست احضار، فرمان، درخواست، تضرع entreaty، اطلاع.تقاضا، نیاز، ادعا می خواهید درخواست مورد نیاز، بازار.نام,...
  • تماس با ما مترادف: جلسه برخورد اتحادیه تقاطع، مقطع، لمس کنید.عروسک خیمه شب بازی، اسباب بازی، اسباب بازی، cat's-paw، موجود، عامل،...
  • تماس بگیرید مترادف: بازدید در نگاه کنید، رها در نگاه کردن، را مشاهده کنید.لغو نامه؟ لغو، فراخوان، لغو، لغو، لغو، تسلیم، سرکوب، جمع شدن.
  • تماس گیرنده مترادف: بازدید کنندگان.
  • تماشاگر مترادف: onlooker بیننده، شاهد عینی، بیننده، bystander، theatergoer، ticketholder, گردشگر, سرپرست پیاده رو، kibitzer، rubberneck.
  • تمام مترادف: بی گناه, کاندید, باز کردن مستقیم ساده لوحی های مضحکی دشت، ingenuous، بچگانه، دل، untutored، بی تزویر، صادقانه, واقعی,...
  • تمام عیار مترادف: واقعی.همه از حداکثر بسیار دقیق بزرگ، جامع، فشرده، جامع، کامل، جارو، بدون محدودیت، اسراف، wholehearted، نامحدود،...
  • تماما مترادف: کاملا, کاملا, کاملا, مجموع, کاملا, کاملا, آشکار, همه, کاملا, کاملا.منحصرا تنها صرفا، به تنهایی، کاملا، کامل، کاملا.
  •