فهرست اسامی همه مترادف
تسلط مترادف: قدرت کنترل قانون، فرمان، نفوذ، اعتبار، سر، تسلط، سلطه، نوسان، صلاحیت این دادگاه ها، حاکمیت.صلاحیت، توانایی،...تسلط بر مترادف: کنترل مستقیم، غالب، انحصار، استاد منجر، حکومت، حکومت، subjugate، غالب شدن، tyrannize، domineer، overbear.تسلی مترادف: آرامش آسایش، سر یاری، تسلیت، تشویق، اطمینان، همدردی، easement، تسکین.تسلی دهنده مترادف: لحاف روتختی، bedcover، پتو پرتاب، eiderdown.sympathizer، آرامش، پستانک، mollifier، پشتیبانی، consoler، palliative.تسلیت مترادف: همدردی ترحّم آرامش، خوشی، راحتی، ترحم، محبت.تسلیحات مترادف: اسلحه.اسلحه تسلیحات تجهیزات, مهمات, اسلحه و مهمات، مهمات، تجهیزات و ارایش کامل.تسلیم مترادف: ارائه عملکرد، راه، مطابق اقدام، تسلیم، به تسلیم، اطاعت، استعفا، تسلیم، تسلیم، تسلیم، ناگزیر،، زیر، سقوط،...تسلیم شده مترادف: تحتانی تابع موضوع، ثانویه، بی ادعا، ساده، plebeian، حوصله، متواضع، فروتن، ساده، مشترک، امری عادی، متوسط، عادی.تسهیل مترادف: ساده، تسریع، صاف، شتاب، روشن، ترویج.تسهیلات مترادف: مسکن، مسکن هیئت مدیره اتاق، محله، محل، فضای زندگی، تخت و هیئت مدیره، lodgment.تسویه کردن مترادف: پرداخت.تسکین مترادف: کاستن کاهش, کاهش, کاهش, کاهش سهولت، نرم، خلق و خوی، متوسط، صاف، فرو نشاندن.آرام آرام، آهنگسازی، ساکت tranquilize،...تسکین دهنده مترادف: دارای اثر تسکین دهنده.تشخيص مترادف: آسیب پذیر.تجزیه و تحلیل.تشخیص مترادف: دستگیری درک درک، معلوم، شناخت، کشف، رعایت، متوجه، توجه داشته باشید، دیدن، ببین، descry.کشف وحی قرار گرفتن در...تشخیص دادن مترادف: تجزیه و تحلیل.تشخیص مصلحت نظام مترادف: سودمندی مناسب بودن، تناسب اندام، aptness، اثر advisability، پراگماتيسم، فایده گرایی، فرصت طلبی، دستکاری، تدبیر،...تشدید مترادف: افزایش تشدید گسترش، پهن، بزرگ، بالا بردن، تقویت، گام تا، ساخت تا، تشدید، بدتر، تیز، تعمیق، بزرگ.دلخوری.تعمیق...تشدید کند مترادف: تشدید تشدید بدتر، تحریک، تعمیق، بزرگ، بالا بردن، گزافه گویی، embitter، ترش.تشریفات مترادف: conventionality ارتدوکسى conformism، ritualism، روش، propriety، ceremoniousness، orderliness، صورت گرایی، نوار قرمز، نظم.آداب فرم سفارشی،...تشنج مترادف: اسپاسم مناسب بادوام تشنج، throe، لرزش، اضطراب سخت و ناگهانی خراب، throb، حرکات غیر ارادی اندامها، کشش.حمله،...تشنجی مترادف: ، jolting joggling، jouncy، لرزان و انقباض، fidgety، به متلاطم.احمقانه ابلهانه، ساده، احمق نادان، دیوانه، احمقانه، مربع.تشنه مترادف: مشتاق.تشویق مترادف: cheerfulness, خوش مشربی، شادی، انیمیشن، jollity، نیروی حیاتی، نشاط، نشاط.تحسین، سلام، تگرگ، تحسین، -جویند.کمک، محرک،...تشکیل مترادف: دور.convoke جمع آوری، احضار، تماس، جمع اوری تجمع، جمع آوری، گرد هم آوردن، دیدار، جمع، استناد.تشکیل شده است مترادف: آرام, آرام, آرام, self-possessed, باحال, ارام، اهمال، levelheaded، imperturbable، معتدل، جمع آوری، unflappable.تصاحب مترادف: را نگه نگه گرفتن درک کلاچ ربودن, گرفتن.مصادره نگه داشتن، مناسب، سلب مالکیت، پیشدستی داشتن، commandeer، ربودن،...تصادف مترادف: برخورد بنگ، کرک، دین، رونق راکت، انفجار، rending، clatter، کف زدن، پشت سر هم، تقسیم، تعداد.برخورد تصادف، smashup، crackup،...تصادفی مترادف: شانس، گاه به گاه، اتفاقی، اتفاقاتی، تصادفی، اکتسابی، مشروط، اتفاقی، ناخواسته، desultory، نامنظم و بی، ولگرد، به...تصادم مترادف: شوک تکان دادن، تکان خوردن تاثیر، ضربت، تصادف، شیشه، jounce، تحریک، برخورد، انفجار، برخورد.تصدی مترادف: مدت زمان incumbency، سلطنت، حکومت، دولت، حکومت، نگه، اشغال، اجاره، مالکیت، اختیار، حق، انتخابات، حق.تصدیق مترادف: تصویب دهند تایید، حمایت، پشتیبانی، سوگند تئوريک تایید، تصویب، حفظ.ادعا avow پیشنهاد،، پیشبرد، asseverate، اصرار،...تصریح مترادف: تعیین نیاز، وضعیت، ارائه موافقت، تعیین، نشان می دهد، تقاضا، اصرار، ارائه، مذاکره.تصفیه مترادف: تطهیر است.تصفیه شده مترادف: جلا، ظریف، recherché، متمدن، مدنیت کشت ذوق، به پایان رسید، صاف، mannerly، well-bred، خوب، اشرافی.ظریف nuanced، دقیق، دقیق...