فهرست اسامی همه مترادف
تصمیم گرفت مترادف: ثابت، حل و فصل های ارزشهاى، خاص، معين، تعریف، مصمم و راسخ، قاطعانه، به آنجاست شرکت، unfaltering، بی دریغ است.تصور مترادف: علامت زدن، تمبر، چاپ مهر، نام تجاری، شکل، ردیابی، دندانه، قالب.اثر نفوذ، تاثیر، احساس احساسات، ایده، مشاهده،...تصور کنید مترادف: تصور تصویر, تصور, تجسم، اختراع، ایجاد، فانتزی، ببافند، تدبیر، دستگیری، متوجه، فکر می کنم، باور، گمان، فرض،...تصويب، مترادف: ابطال.تصويرهايى مترادف: غیر منطقی, inappropriateness, impertinence, محدوديتها, قطع, inappositeness.تصویب مترادف: تصویب تقدیر نفع، ستایش، پذیرش، پشتیبانی، تحریم، تایید.تحریم، تصویب، تایید، تصویب، imprimatur، اعتبار، موافقت،...تصویب دهند مترادف: تحریم تایید، تایید تایید، اعتبار، گواهی، گواهی، سوگند تئوريک، پشتیبانی، رعایت، اثبات، ایجاد، اشتراک، اجازه.تصویب شده مترادف: ستایش دوست قبول، ستایش، قدردانی، اعتماد به نفس، تحسین، پشت، تایید.تحریم اجازه، مجوز، اعتبار تصویب دهند،...تصویر مترادف: ایده, مفهوم, تصور, مشاهده, مفهوم, ایده آل.عکس، تصویر، تصویر، نمایندگی، تولید مثل، طراحی، نقاشی.تصویر صورت ظاهر...تصویر بند انگشتی مترادف: مختصر.تصویری مترادف: گرافیک, مصور گویا، منظره، ذهني، واضح، منظره، سینمایی، picturable، جذاب، تخیلی، نور.حذف کنید.تضاد مترادف: خصومت نزاع تلخی، درگیری، خصومت، اختلاف، رقابت، اختلاف عقیده، مخالفت، برخورد، دشمنی.تضرع مترادف: entreaty تجدید نظر، دادخواست, درخواست نرم افزار، تماس، تقاضا، خواستی، گریه، درخواست، beseechment، نیایش.تضعیف مترادف: تضعیف sap، فروختن، واژگون، سراسرجهان ساییده شدن، خرابکاری، غیر فعال کردن، debilitate، enfeeble، فلج، فویل، خنثی...تضمین مترادف: تصدیق avow قول، تعامل، ادعا، اطمینان، حفظ، قسم، عهد.ایجاد تعیین، تایید تایید، معلوم، پیدا کردن، اطمینان حاصل...تطابق، مترادف: هماهنگ است.تطهیر مترادف: تصفیه، lustration، پاک کردن، تجدید انتشار پالايش، purgation، خروجی، برون ریزش هیجان.تظاهر مترادف: نیرنگ بهانه مى دهم كه تدبير، تلبیس، نیرنگ، بهانه، گول زدن، پرتگاه، وانمود کردن، ترفند، تاکتیک.ماسک نشان نما،...تظاهرات مترادف: توده جلسه، اعتراض، تجمع، مونتاژ، بسیج، ملاقات، مراسم، محفل، انجمن، کنوانسیون.نمایشگاه، نمایش، نمایش تصویر،...تعادل مترادف: عاقلی وقار، judiciousness، قضاوت، تعادل فکری خود را کنترل، ثبات، اعتماد بنفس، imperturbability، unflappability، داغ.equilibrate poise،...تعادل فکری مترادف: آرامش آرامش دراز کشیدن، وقار، self-possession، آرامش، خونسردی، اعتماد بنفس، imperturbability، خود را کنترل, خنکی، متانت،...تعارض مترادف: ناسازگار یکدست، discrepant، تیغهٌ نامتعادل، توضیح خود متناقض، بر خلاف، مخالف است.نامنظم، تغییر، فرار، متزلزل...تعاونی مترادف: ، concerted مشارکتی مشترک متحد، متحد، حمایت، مفید، coactive، هماهنگ، contributive، collusive.تعب مترادف: کوته فکر.تعبیری مترادف: اپیدمی طاعون همه گیر، معضل، آفت، سرایت, هجوم, ملاقات، عفونت، حدت، بدخیمی.تعجب مترادف: متحیر کردن خیره وحشت زده شدن، مبهوت، مات کردن، flabbergast، dumbfound، nonplus، شوک، electrify.حیرت بهت، گیجی، تحسین تعجب,...تعجب آور مترادف: شگفت انگیز, شگفت آور, شگفت انگیز, حیرت انگیز و غیر منتظره، پیش بینی نشده, به پیش بینی نشده، تکان دهنده، معدنی،...تعجب می کنم مترادف: معجزه مارول، احساس، نابغه، درب بازکن چشم تاجی، نادر، بمب، corker، دینامیت، دینامو، کنجکاوی، تعجب.شک پازل...تعداد مترادف: رزرو، تجمع، سهام، موجودی بیش از حد، سرمايه بخشيد اختصار، تامین، منابع، به معنی، پس انداز، دارایی، اندوخته تک...تعداد دفعات مشاهده مترادف: شمارش و محاسبه فرضی، محاسبات، شماره، numeration، برآورد، حسابداری، جمع.نظر توجه، فکر می کنم بر نگاه، قاضی،...تعداد زیادی مترادف: بسیاری, مقدار زیادی و مقدار زیادی و مقدار و کشت، انبوه، شمع تعداد نمرات droves، پشته.تعدیل مترادف: کاهش کاهش، کاهش صدا خفه کن، متوسط، بررسی، دلسرد، زیر و بم کردن، کاهش، خلق و خوی، تسخیر، smother، تضعیف، فاصله، از...تعرض مترادف: اعتراض شی، استدلال، demur expostulate، مخالفت، شکایت، اختلاف، ادعا، دگراندیشی، متفاوت، چالش، بد گویی کردن، گوشت.تعریف مترادف: ، چاپلوس دریافت مطلوب، تقدیر امیز مربوط به تحسین وتمجید، praising، تصويب طرح، adulatory.معنی حس، definiens، denotation، مفهوم...تعریف نشده مترادف: آمورف.