فهرست اسامی همه مترادف
شناور مترادف: poise آویزان شناور، رانش، ایستاده، impend، معطل، brood, waver, دل دل کردن، آویزان در.اى مسخره jeer، طعنه، gibe، طعنه زدن، بگو...شناور شدن مترادف: افزایش است.شنت مترادف: رویگردانند سوئیچ منحرف، ایران، منحرف، منحرف، تغییر مکان، منحرف، veer، نوسان، جابجایی، دور زدن.شنوا مترادف: شنونده, حسابرس, شهابى است.شنوایی مترادف: دادگاه بررسی رسیدگی، استعلام، تفتیش عقاید.مصاحبه، معاینه و استماع و ازمایش و مخاطبان، کنفرانس.شنگرف مترادف: morose غم انگیز لجوج، sullen، غم، سنگین، crabbed، دلگیر، کنایه امیز، یادآوری، ناهنجار، سربی، کسل کننده، قبر.شنگول مترادف: احمقانه است.شنی مترادف: ریگ دار, دانه, دانه دانه، erinaceous، پودری.شنیدهها مترادف: شایعه، گزارش، شایعات، انگور، say-so، بحث، قصه، خبردروغ.شنیع مترادف: فجيع ظالمانه، زبان نیامدنی تکان دهنده، منقلب کننده، شیطانی، رنگ پریده، وحشتناک، معیوب، زشت، هیولا، نفرت...شهابى مترادف: شنونده، مانیتور، wiretapper، اسنوپ، جاسوسی.شهادت مترادف: اعلام بیانیه اذعان، ادعای، اثبات، شواهد، رسوب، گواهی، اثبات، اعتبار، تأیید، گزینش، پذیرش، avowal.نشان می دهد...شهامت، مترادف: اراذل و اوباش.شهر مترادف: شهرداری کلان شهر، منطقه شهری، كلان شهر، شهر سرچشمۀ، قلعه.حل و فصل روستا، مرکز شهری، شهرستان، کلان شهر، حومه،...شهر بصره يک تن مترادف: خائن.شهرت مترادف: نام پست ایستاده، توجه، بو، عزت نفس، برآورد، قابلیت اطمینان، افتخار، صداقت، گزارش، توجه داشته باشید، شهرت،...شهرداری مترادف: فاضلاب، سینک، لجن و کثافت، cloaca، تخلیه، مجرا، اصلی،، کمپرسی، سپتیک تانک، فاضلاب.شهروند مترادف: بومی, ملی, اقامت, موضوع, ساکن, رای, میهن, اینست.شهری مترادف: megalopolitan شهری، شهری، citified، شهر نشین.citified شهری شهرداری مدنی، burghal، oppidan.شهوانی مترادف: پرشور، آرزومند، عاشقانه، وابسته به عشق شهوانی، دوست داشتنی، سکسی، گرسنگی جنسی، شهوت انگیز، concupiscent، گستاخ،...شهوت مترادف: میل ولع مصرف, شور, اشتها, اشتیاق, cupidity, اشتیاق, تشنگی.تمایل گرسنگی برای طلب، نیاز، می خواهم، تقاضا، تشنگی،...شهوت انگیز مترادف: شهوانی هرزه گستاخ، prurient، شهوت پرست، licentious، lickerish، raunchy, سفت, randy، goatish، هژبر، nymphomaniac.شدید دلچسب قوی، قوی، سالم،...شهوت پرست مترادف: هرزه شهوانی licentious، نافرمان، concupiscent، salacious، شهوت انگیز، نفسانی، prurient، profligate، جسمانی، goatish، سفت.شهوتران مترادف: مبنی بر لذات جسمانی نفسانی، جنسی، وابسته به عشق شهوانی لذت محبت، لوکس، عنوان، بر لذت بردن، جسمانی، عیاش،...شهود مترادف: قوز, احساس, surmise, حس ششم, غریزه, حس, بینش.شهید مترادف: آزار و اذیت عذاب، شکاری، آزار و اذیت، طاعون کورمالی، درآورد، پریشان، تشدید، کلوخ شکن، شکنجه، مجازات، دندانه...شوت مترادف: تغار اسلاید، گذرگاه، شیب رمپ، بند یا دریچه جاریشدن، داکت، سنگر، کانال، باند.شوخ مترادف: طنز، facetious، jocular، باهوش، هوش، اصلی، شارپ، سریع، هشدار، خنده دار، droll، waggish، خنده دار و jocose.بذله گو کالسکه، شوخ...شوخ طبعی مترادف: repartee طنز طنز، drollery، طنز، طعنه، جدول دو طرفه، witticisms، شوخی، جوک، puns, quips، wisecracks.گفتگوهای اهود اولمرت کالسکه...شوخی مترادف: jest گفتگوی بورسی، gibe، نرم افزار، جاش کسی را دست انداختن، chaff، مسخره، طعنه زدن.بذله گویی، witticism، داستان، نخ،...شود مترادف: قفل حلقه plait، سوئیچ، ringlet، هنک حلقه سیم پیچ.شوده مترادف: مشکوک.شور مترادف: تب و تاب غیرت، شور، شدت شور و شوق، مزه، مزه، درایو، آتش، اشتیاق، شدت، هیجان، انیمیشن، زنده دلی.تند و با مزه...شور و شوق مترادف: غیرت اشتیاق تب و تاب، مزه، صمیمیت، ebullience، شور، شور، avidness، اويديتي، رغبت، گرما، گرما.شورای مترادف: مجلس جلسه محفل کنفرانس کنوانسیون کنفرانس، شورای کلیسایی، جمع آوری، جلسه انجمن parley کنگره، colloquy.وکیل.