فهرست اسامی همه مترادف


  • طبقه اول مترادف: برتر است.
  • طبقه بندی مترادف: متفرقه مخلوط، انواع، مجموعه، دانه چیز درهم و برهم، پشته، دسته، بسته، دسته، زد و خورد، عطر گل.اسلوب طبقه بندی...
  • طبقه بندی شده مترادف: محرمانه.
  • طبیعت مترادف: نوع مرتب سازی بر اساس شخصیت، نوع، گونه، جنس، کیفیت، تمبر، بازیگران، خط خطی، رنگ، کلیه، سبک، نام تجاری، طراحي،...
  • طبیعی مترادف: غریزی بصری، خودکار، بی ریا، صوفيه، مطالعه نشده، ضربه، ingenuous، ساده، بی پرده، فرانک، مستقیم، کاندید،...
  • طحال مترادف: خشم خشم، کینه، علی رغم spitefulness، خصومت، تلخی، بد نیت، آنیموس، دشمنی، صفرا، کینه توزی، بدخواهانه،، زهر، تحریک...
  • طراحي مترادف: انتصاب نامزدی انتخابات، انتخاب، تخصیص، هیئت، مجوز، پیشنهاد.عنوان برچسب، توضیحات، علامت کنار گذاشتن، خاصیت،...
  • طراحی مترادف: هدف انجام طرح، شرکت، پروژه، سرمایه گذاری، چشم انداز، جاه طلبی، آزمایش، پیشنهاد.اختراع ایجاد سرچشمه، طرح،...
  • طراوت مترادف: نیرو, هیجان انگیز, نیروبخش, تازه, رمان, روشن, جدید, اصلی، خشنود، لذت بخش،، gratifying، heartening، تحریک هیجان.
  • طرح مترادف: طرح، برنامه، پروژه، طراحی، طرح، سیستم، چارچوب، دستگاه.قصد پیشنهاد تامل، هدف، هدف، تصور، در ذهن مجسم، پروژه،...
  • طرح دعوی در دادگاه مترادف: عمل کت و شلوار، علت، مورد، رسیدگی به دادخواهی، مسابقه، اختلاف، استدلال، دادگاه، دادستان.
  • طرح ریزی مترادف: حیله گر.
  • طرح های صرفه مترادف: thrifty, صرفه, parsimonious, اقتصادی, صرفه جویی, abstemious, ایثارگرانه، كنيزي.محتاطانه محتاط، farsighted پیشگیرانه، آماده،...
  • طرد مترادف: اخراج.
  • طرز سخن گفتن مترادف: گفتار زبان، زبان ویژه، اصطلاحات، argot نمی تونم، عبارت،، بحث، زبان، اصطلاح.
  • طرز عمل مترادف: عامل روش بهره برداری، روش، روش، سیستم معنی، درمان، عمل، راه، روند، عملکرد، فن آوری، عمل.
  • طرز کار مترادف: مهارت صنعتگری تخصص، اعدام، handiwork، کار، ساخت، تولید، بافت، تکنیک، مهارت، صلاحیت، دستکاری.
  • طرف مترادف: مرز لبه، حاشیه مرز، آستانه، محدود، لبه، آستانه.دشمن, مسابقه, مخالفت, تیم, جناح.marginal ثانویه، اتفاقی، تابع، فرعی...
  • طرف، مترادف: بیطرف بی طرفانه منصفی evenhanded، جدا، خنثی عادلانه, نمایشگاه, فقط, بدون خود خواهی، منصف، بی فاعل.بی تفاوت بی علاقه...
  • طرفدار مترادف: فن.مدافع قهرمان، حامی توانی، مدافع، upholder، حزبی، مشترک، حامی، backer، دوست، تقویت کننده، سخنگوی، سخنگوی، sympathizer،...
  • طرفداری مترادف: جانبدارى تعصب اولویت، one-sidedness، partisanship.
  • طعم مترادف: عطر و طعم، مزه، عطر، tastiness، جوهر، تنگ، رغبت، با صدا غذا خوردن، sapor، sapidity.تجربه احساس متحمل، تحمل، را، درک، درک،...
  • طعمه مترادف: غنیمت و غارت، pillage، غارت غنایم, جایزه, کوله پشتی.گرفتن، معدن، کشتن، تعقیب, بازی، قربانی, علامت, هدف, ساده,...
  • طعنه مترادف: ، taunting سوزاننده تلخ، گاز گرفتن جگرسوز، برش، بدبینانه، derisive، scornful، sneering، کنایه امیز، الیگارشی، طعنه، هژبر.اى...
  • طعنه زدن مترادف: تحریک چالش jeer, اى، توهین، برش، نیش، قرار دهید، twit، طعنه، بگو، مسخره، تمسخر، گردوغبار.از تطبیق، برش، خاردار،...
  • طفره رفتن مترادف: رد پشت قرعه کشی چرخید، مبارزه، طفره رفتن، اجتناب، شانه، پس زدن، blench، demur، آویزان در پشت، چوب در، دریغ.خنثی...
  • طفره رفتن، مترادف: فرار، فرار، پیشی جستن، اجتناب، اجتناب از، فرار، دور.گیج یا گمراه کردن خنثی کردن نا امید کردن، دور زدن، لغزش...
  • طفره زدن مترادف: اهسته تکان دادن حرکت یا کشش ناگهانی تکان, پیچ و تاب، squirm، quiver، لرزش، جنباندن، wag، رعشه، بال بال زدن، لرز.inveigle...
  • طفل شیرخوار مترادف: ساده کاکایی تکه بزرگ، احمق، cat's-paw، اردک نشسته، علامت گذاری آسان، لب به لب, pushover، کبوتر، ادم کودن و احمق بازی...
  • طلا مترادف: ثروت گنج، پول، اموال ثروت، ثروت، lucre، سرمایه، بودجه، ماده.گلو, شکم, مری, تنگه، craw, گردن, خرخره.
  • طلا و جواهر مترادف: سنگهای قیمتی، جواهرات، گنج زر و زیور، خرده ریز.
  • طلاق مترادف: جدا شدید تقسیم, حل, sunder, منزوی، جداسازی، رد، جدا.جدایی پارگی, قطع, شکستن, disunion انحلال، انکار.
  • طلایه دار مترادف: جاسوسی پیش مرد, اکسپلورر, مواظب گشت، نقطه، محقق، فرستاده، پیشرو، outrider.جاسوسی رعایت بررسی، اکتشاف، جستجو،...
  • طلایی مترادف: گرانبها پر زرق و برق فوق العاده فوق العاده, استثنایی, بزرگ, به یاد ماندنی قابل توجه با شکوه قابل تحسین، برجسته.
  • طلب کردن مترادف: ثبت نام شرکت، امن، برای به دست آوردن اوردن، القاء، استخدام، ثبت نام.
  •