فهرست اسامی همه مترادف
دوست نداشتن مترادف: رد disfavor، دوست نداشتن بدهي، resent، اجتناب، استهزاء، نفرت، تنفر، نفرت، متنفر هستند، بیزار.بی نارضایتی، تحقیر،...دوست پسر مترادف: یار، همراه، steady، تاریخ، مرد، مرد جوان همکار، کمال، courter ديگرشان، عاشق، swain.دوستان مترادف: پال chum، دوست، همسر شخص وابسته، همکار، دوست، رفیق، شریک، برادر، همدم صمیمی.دوستانه مترادف: ارام دوستانه تعاونی، سرحال، محضر، مفید، مهمان نواز، خوش مشرب، خوش خیم.خوش مشرب مهربان، مسالمت، chummy همزبان،...دوستی مترادف: حسن تفاهم، congeniality، نزدیکی، دوری، آشنایی، chumminess، همجواری، قابل معاشرت بودن، دوستی، رفاقت، رفاقت، مصاحبت،...دوسوگرايی مترادف: درگیری تامل، irresolution، عدم قطعیت شک، سردرگمی، تناقض، inconclusiveness، incertitude، بی ثباتی، نوسان، vacillation، hesitancy، equivocation.دوش مترادف: اسراف سبب پایمال کردن، deluge، پشته، سیل، بار، باران.نم نم باران، spatter چلپ چلوپ، اسپری، تف، نم نم باران، پور،...دوشیزه مترادف: قبل از ازدواج.دوشیزه یا زن جوان مترادف: قبل از ازدواج.دوغاب مترادف: ول گشتن پساب اشپزخانه وامثال ان, لجن، باتلاق، زار پیاده در برف سفرکردن، سرگین، ماده چسبنده و لزج، گل، لجن و...دوقلو مترادف: تکراری،، دوگانه، همسر شباهت simulacrum، فکس، نشوند، همتای نفس را تغییر دهید، مسابقه، همکار، تقلید، کپی، معادل،...دولا دولا راه رفتن مترادف: عذر shamble slump، حدس، افتادگی، خم شدن، زدن، چوب، داد و بیداد، کشیدن، لاغر.lout bungler, كلوخ, مسلح بی کفایت خوب چیزی...دولا شدن مترادف: عذر، خم squat تعظیم، زانو زدن.دولا شدن عذر squat، خم شدن، زانو زدن.انقباض غیر ارادی ماهیچه ترس دولا شدن، grovel،...دولت مترادف: مدیریت جهت شارژ، مسئولیت، کنترل، نظارت، نظارت، اعدام، مقررات، نرم افزار، رفتار، تقدیر، توزیع.استقرار رهبری...دولتیْ مترادف: خیانت.دوم مترادف: غیر مستقیم از طریق انگور، شایعه، گزارش شده است.لحظه لحظه، دقیقه، تریس برق زده، دوم، چشمک، فلش، jiffy، تیک تیک،...دوک مترادف: شفت میله پین، محور، محوری، قطب، نوار، ساقه، تاکستان، مندریل.ديدگاه مترادف: نقطه نظر.ديگرشان مترادف: دوست پسر، مرد جوان همکار مرد عاشق تحسین تاریخ courter خواستگار، تعقیب کننده، ثابت، کمال شجاع اسکوایر inamorato، swain.دچار سوء تفاهم مترادف: "اشتباه بد تعبیر کردن، تفسیر وتحریف بشویند؛، misconceive، misapprehend، misreckon، misjudge، اشتباه، مات کردن."دچار وسوسه کردن مترادف: فریب جلب سرب، از راه بدر کردن، جذب، دعوت، اسیر، به درخواست تجدید نظر، inveigle، طعمه، فتنه، bewitch، magnetize، قرعه کشی،...دژ مترادف: فورت قلعه سنگر و استحکامات، ارگ، برج، قلعه، غني، برج و بارو، سرعت، نگه داشتن، blockhouse، پناهگاه، سنگر، زیبای...دژنره بودن، خواهد بود مترادف: قمار،.دکتر مترادف: تغییر اصلاح، دستکاری، ببافند با رشوه دادن، پنهان، تحریف، آلوده، adulterate، debase.دکتر جادوگر مترادف: shaman مرد پزشکی ایمان شفا دهنده، جن گیر، جادوگر، جادو، جادوگر، غول پیکر، جادوگر، سحر و جادو، افسون.دکترین مترادف: باور پند، شعار دگم، پایان نامه، اصل، قانون، عقیده، انجیل، ایمان، اعتقاد راسخ.دکل مترادف: تجهیزات وسایل، اتصالات دنده، equipage، لباس، دستگاه، مقابله با، ماشین آلات، قرار ملاقات ها، accouterments ها،...دکور مترادف: دکوراسیون.دکوراسیون مترادف: آرایش و پیرایش، ارایش پیرایش زیباسازی زینت دکور شکوفایی curlicue frill نمایش غنی, ارایش.مدال نشان نشان، جایزه،...دگراندیشان، مترادف: شورشی، بدعت گذار، dissenter، معترض، اصلی، آقای، bohemian، فردی، رادیکال، iconoclast، تبادل نظر، schismatic، مخالف، خارج از...دگرباشان جنسی مترادف: بخطر انداختن از بین بردن میکشید تا، botch، سازش، آسیب، imperil، به مخاطره می اندازد، صدمه دیده است، خراب کردن.گریز...دگردیسی مترادف: تحول تبدیل، تبدیل، تبدیل، transmogrification جهش، دگرگونی، جایگشت، تغییر، تولد دوباره، استحاله.دگم مترادف: شعار دکترین، عقیده، گزاره، اصل اعتقاد راسخ، ماکسیم، پند، عقیده، انجیل، باور.دیافراگم مترادف: باز کردن سوراخ, کرک, شکاف شقاق، chink، دیدگاه نقض، فاصله، interstice، شکاف، شکاف، روزنه، اسلات.دیالکتیک مترادف: استدلال.