فهرست اسامی همه مترادف
ذرات مترادف: بیت، قطعه، قراضه، اره، ردیابی، کرم، یوتا، ذره، مرسل، مورد، قطعه، بخش، کسری، بخش، بخش، زیربخش، کم،...ذلتی مترادف: رسوایی است.ذهن مترادف: تمایل، تمایل, آرزو, قصد, هدف.اطاعت, توجه, مطابق, دنبال, به تسلیم.هوش، مغز, عقل, طرز فکر, عقل سر.نظر، نظر، تفکر،...ذهنی مترادف: شخصی، درونگرا، فردی و خصوصی، ویژه، به روانی، احساس.گرایش عاطفی prejudiced جزئی، علاقه مند، حزبی، nonobjective.ذهنیت مترادف: چشم انداز نگرش مجموعه، تعصب، بازیگران، منش، آرایش، قانون اساسی، روانشناسی، آگاهی، خوی، شخصیت، شخصیت، نقطه...ذوب مترادف: فیوز حل میلیمتر،، گرم، deliquesce، متلاشی می کنند.همانگونه فرو نشاندن، نرم، ساکت، خلع سلاح دلجویی، گرم.ناپدید می...ذوق مترادف: ظریف هنری برازنده, زیبایی, خوب, خوبی انتخاب شده، تبدیل شدن، مناسب، تبعیض آمیز، felicitous، انتخاب، موشکافی کردن...ذکر است مترادف: مرجع نامگذاری، اشاره، نظر، ورد، مشاهده، سخن گفتن، گفته، اگاهی.سخن اشاره نام، عنوان مثال، تعیین، اشاره به...ذینفع مترادف: گیرنده گیرنده هبه، گیرنده، inheritor، وارث اری برنده زن, pensioner, مکملهای افزایش، برنده.رئیس مترادف: رهبر حاکم، سر، مدیر اصلی، مدیر، استاد، کاپیتان، فرمانده رئیس.رئیس هیئت مدیره.سرپرست، برتر، فورمن، ناظر، سر،...رئیس اطراف مترادف: domineer فشار overbear، ستم، فشار، پروردگار بیش از, پرتاب در یک وزن به tyrannize،.رئیس هیئت مدیره مترادف: سخنران مدیر صندلی، استاد از مراسم، مدیر، سرپرست، اجرایی، مدیر، سرپرست، دعاوي، تخصیص(بودجه)، رئیس.را مترادف: منتشر می کنند بیرون آمدن، تولید، انتشار دادن جلو، بازدم، دریچه، بوی از، اخراج، خارج، تخلیه.کسب به دست آوردن،...را از طریق سقوط مترادف: شکست سقوط fizzle، درنرفتن، سقط جنین، تبخیر، پیتر.را انتخاب کنید مترادف: تحریک در آورد بکشاند، روشن شدن، هم بزنید تا، مخملی، تحریک، تخم مرغ.انتخاب نخبگان انتخاب ارجح دایموند،، منحصر...را انجام مترادف: برای حل و فصل توسط گرفتن، گذران زندگی، مدیریت، بداهه خراش, همراه با، را، contrive، درهم و برهم کردن از طریق، حفظ...را به مصلوب کردن مترادف: شکنجه عذاب، دندانه دار کردن آزار و اذیت، زور، کلوخ شکن، دچار تشنج، خودمو، پریشانی، brutalize، مشکل، mistreat، تحریک...را تامین می مترادف: provisions، فروشگاه ها، rations، غذا و فریزر طیور مواد غذایی comestibles victuals edibles ذخایر، انبارهای.را تشکیل می دهند مترادف: فرم، آهنگسازی، قاب، ترکیب، تولید، اختراع کردن.جبران كه جبران، جبران، جبران، جبران، مقابله، requite، تعادل،...را تغییر دهید مترادف: تغییر تغییر متوسط، تبدیل، تجدید نظر، transmute، permute، تغییر شکل، اصلاح، بازسازی، عوض کردن، اصلاح، اشنا، تنظیم،...را خاموش مترادف: شتاب سرعت چشمه، اوج، زوم، جهش جلوتر، موشک وار رفتن، ساقه پیش، فایل های فشرده، نژاد، موج، تشدید، گام بر روی...را خاموش با مترادف: سرقت را filch، pilfer، purloin، مناسب، پلیس، بلند، خرج کردن، snitch، کش رفتن.را در مترادف: استخدام.را وارد کنید مترادف: ضبط, بیشتر، ثبت نام، توجه داشته باشید, ورود, لیست, پست.عضویت، طلب کردن, ثبت نام, ثبت نام, وابسته.برو در آمد،...را پس از مترادف: شبیه، شبیه به نفع یاد، بیرون کشیدن، نشان می دهد.راب مترادف: محروم را دور از، نوار، تلاشهاى برهانیم، غصب، ضمیمه، دقیق، کردن، تقلب، فریب، فریب.سرقت، burglarize، burgle، thieve، نگه...رابط مترادف: باند، اتحاد، اتحادیه، روابط، انجمن، اتصال، جفت، لینک.عشق، امر، رمان، فتنه، flirtation، فتح، ماجراجویی، dalliance.رابطه مترادف: اتحادیه انجمن ترکیبی, اتصال، اتحاد، الحاق، جلسه، مقاربت، هم یوغی، تصادف، لیگ، مجموعه، concourse.نسبی...راتر، مترادف: سرکش.راجعه مترادف: تکرار، تکرار، تکرار دوره ای منظم، متناوب، ادواری، مزمن، تکراری، مکرر، تکراری، اپیزودیک reappearing بی پایان.راحت مترادف: نزدیکی، نزدیکی قابل دسترس مجاور موجود قابل دسترسی، قابل دسترسی، نزدیک تقریبی توسط، در دست.قابل استفاده مفید،...راحت واسوده مترادف: ، دنج آشنا صمیمی غیررسمی، راحت، شاد، داخلی، دعوت، ساده، homelike، گرم، سالم و بی خطر است.راحتی مترادف: خوبی مبله و مجهز و ظریف، راحت، به خوبی، نصب به خوبی ارائه شده لوکس با شکوه، شیک و مد.serviceability handiness کنند، مناسب...راد مترادف: قطب چوب، نوار، شفت، ساقه مشاجره، پست، dowel، کارکنان، عصا، باتوم، گرز، عصا.رادیکال مترادف: بسیار دقیق، پایه، شدید، اساسی، عمیق، ريشه، دیرینه، ضروری، کامل، بی حد و حصر.افراطی، انقلابی، freethinker، iconoclast،...