فهرست اسامی همه مترادف
پیاده روی بیش از مترادف : سرپرستی نفرت، استهزاء، تف بر روی استفاده، بهره برداری، پایمال در، قلدر، توهین، سوء استفاده.پیاده روی مقالات مترادف : اخراج.پیاده سازی مترادف : مکمل اجرای فعال، تسریع، اثر، انجام، اجرا، انجام، مورد، متوجه، دستیابی، انجام، تحقق.اعدام effectuation عملکرد،...پیاده کردن مترادف : بخش.پیازا مترادف : ایوان.میدان.پیام مترادف : توجه، تفاهم نامه اطلاع رسانی ارتباطات نامه بولتن، امر داند.سیگنال, نشانه, نشانه، تاجی، فال، اطلاعات,...پیامبر (ص) مترادف : نبوی سیر seeress پیشگویی diviner forecaster soothsayer prognosticator، شعبده باز، کاساندرا اوراکل prophesier fortuneteller ساحره، کریستال gazer.پیامدهای مترادف : عواقب عواقب، پس، نتایج حاصل، میوه، تحولات، پاداش، اثرات، راهپیمایی،، امواج، امواج.پیتر مترادف : خشک اجرا منقضی، غرق، شکست، رویم را، ebb، محو، حل، تبخیر، باد کردن.پیدا کردن مترادف : یادگیری کشف، شناسایی کشف، شنیدن، ردیابی، درک، فاش، تأیید، درک، رعایت، توجه داشته باشید.کشف بیا، تجربه،...پیدا کردن ماریجوآنا مترادف : کشیده خیس کردن.پیدایش مترادف : ایجاد منشاء آغاز، تولد، منبع، برخاستگاه رسوبات، ریشه، ظهور، آغاز به کار، شروع، چشمه، بهار، تکامل.پیرایش مترادف : آرایش, ارایش, دکوراسیون, دکوراسیون, تر و تمیز، چاشنی زدن, لوازم جانبی و زرق و برق و گلدوزی و جامعیتی، پیچیدگی.پیرس مترادف : نفوذ perforate، اجرا از طریق، خلوت، بر چوب اویختن، transfix، prick، زخم چاقو، چوب، پروب، وارد، صورتی، گور, با مته سوراخ...پیرو مترادف : شاگرد چسبنده، جانباز، مؤمن، تحسین حزبی، فن، تبدیل، proselyte، علاقه مندان.پیرو اردوگاه مترادف : فاحشه.پیرو مد زودگذر مترادف : شیک، زودگذر عبور زودگذر و موقتی و زودگذر، در.پیروز مترادف : پیروز موفق، تاج گذاری، تحسین undefeated، قهرمان، برجسته، بالا رونده، استادانه، برنده.پیروز ویکتور برنده, موفق,...پیروز شدن بر مترادف : تسخیر شکست، بهترین شکست دادن، شکست، پایمال کردن، subjugate، له، فروتن، rout، سرنگونی، پیروزی، drub، پیشی بگیرد،...پیروزمندانه مترادف : پیروز.پیروزی مترادف : ، exultation، هلهله جشن, تبریک, رفعت، شادى غرور, تحسین شناخت، تشویق، ستایش، تشویق، بزرگداشت، ادای احترام،...پیش مترادف : گرم پرشور متحرک، پرشور، شدید، مفرط, تکان دهنده, هیجان انگیز, دارای سرور و نشاط، مشتاق، متعصب، raving، سوزش، fiery.پیش افتادن از مترادف : outdistance.اکسل.پیش اگاهی دادن مترادف : نبوت پیش بینی، پیش بینی، prognosticate الهی، پیش بینی، soothsay، foretoken، augur، بوده، در هفته آینده دال، نوید بخش، دلالت،...پیش بینی مترادف : پیش بینی نبوت نامشروط، دوراندیشی، علم غیب، علم غیب، prevision، پیش بینی، حدس، پیش آگهی، اطلاع، ادراک خارج از...پیش بینی احتیاطی مترادف : احتیاط.پیش بینی نشده مترادف : unpredictable.غیر منتظره تعجب آور ناخواسته، unlooked-for، پیش بینی نشده، ناخواسته، تصادفی، اتفاقی، نامنظم، غیر عادی،...پیش رفتن مترادف : پروژه بیرون، گسترش ایستادگی کردن، اصرار کردن، بیرون زده، impend، سوسک.طرح برآمدگی برآمدگی, فرمت.پیش زمینه مترادف : صف مقدم، جلو، جلو، جلو سرب و مرکز, پیشتاز, نور افکن, محل موردتوجه وتماشای عموم, برجستگی.پیش فرض مترادف : شانه خالی کردن از فرار از دوج، شکست، غفلت، فریب، فریب، ویلز، جاسوسی کردن، تلخه کردن.پیش نویس مترادف : باد نسیم هوای نفس، جريان وزش نسیم جریان جریان سنجیده استنشاق، flatus.طرح طرح، افز ا ر توصیف، پروژه، طرح، کوتاه،...پیش نیاز مترادف : مورد نیاز است.مورد نیاز است.پیش پا افتاده مترادف : امری عادی مبتذل، معمولی، hackneyed معمولی، خسته، کسل کننده، کسل کننده، کلاه قدیمی سهام، bromidic، ملالت، برنامه،...پیش گفتار مترادف : مقدمه، مقدمه، مقدمه، proem، مقدمه، پرلود، exordium، مقدماتی، prolegomenon.پیشامد بدی مترادف : premonition مواقع فال، تاجی، دلهره، ترس، forewarning، پرسیج، ثبت نام، نشانه، آنجا، misgiving، شهود، علم غیب.