فهرست اسامی همه مترادف


  • پایین آوردن مترادف: سقوط واژگون، ناراحت سرنگونی، رها، بد گویی کردن از طبقه پایین، برش، خراب کردن، سطح، راز، جلو را تولید.
  • پایین جلیقه مترادف: نرم و تسکین دهنده و کرکی، fleecy، woolly، فازی flossy پر مانند، مخمل نما.
  • پایین کلید مترادف: انجام نگرفته، هدپ, آرامش, subdued خاموش گنگ، مهار، متوسط، کنترل، low-pitched، نرم، آرام.
  • پت مترادف: facile لیز نسنجیده، صاف، ساده، متعارف، آشنا، عادی، پیش پا افتاده.سیلی شیر, رپ کهنه را نم زدن، تلنگر، تلنگر، لمس،...
  • پت ایستاده مترادف: اقامت قرار داده است, مقاومت, نگه دارید.محافظه کار.
  • پتانسیل مترادف: استعداد.امکان realizable نهان خفته، ذاتی، آینده، ضمنی، جنين جوجه امیدوار کننده است.
  • پتو مترادف: پوشش، روتختی و تسلی دهنده و لباس بلند و گشاد و لباس بلند و گشاد دامان، لحاف.همه فراگیر، گسترده و جارو به طور...
  • پتو مرطوب مترادف: خرمگس معرکه.
  • پخش مترادف: انتشار گسترش منتشر، گردش، اعلام، قلمه زدن، عمومی، انتشار، گزارش، اعلام، اعلام، نشر، تبلیغات، شاهین، bandy.شرکت...
  • پد مترادف: protract چرخش، استادانه درست شده، ساکن در طول، زینت دادن، گسترش، گسترش.اقامت خانه.چیزهای پر بسته، خودرا برای...
  • پدال مترادف: اهرم, نوار, کنجکاوی, treadle, خرید.
  • پداگوژی اخذ مترادف: تدریس، آموزش، آموزش، تحصیل، تدریس خصوصی، رکاب، کمک درسی، آموزش، inculcation، didactics، تربیت.
  • پدر مترادف: در بر داشت ایجاد را، سرچشمه، ایجاد، موسسه، سازماندهی.beget, پدر, بوجود امدن, procreate.موسس, پديد, ساز, نویسنده, مخترع,...
  • پدري مترادف: beget procreate، نژاد، دریافت بوجود امدن، تولید، پدر، قلمه زدن، ضرب، تخم ریزی، ابستن کردن.
  • پدیده مترادف: نابغه مارول، کنجکاوی، عینک، تعجب دید، نادر، احساس، معجزه، تاجی، nonpareil.
  • پذیر مترادف: دوباره.
  • پذیرای مترادف: باز پاسخگو مهمان نواز در دسترس، سهل العبور, دوستانه, متمایل انعطاف پذیر متحمل مطلوب، شیب دار.
  • پذیرش مترادف: تصويب.ورودی.اقرار اذعان امتیاز، کمک هزینه، avowal، حرفه ای، divulgence، افشا، اعلامیه، بیانیه، اعلام، وحی، اعتماد به...
  • پر مترادف: preen.مرحله استاندارد حکومت رهنمود ترغیب راهنمای، حکومت نما، سابقه، کنوانسیون، درجه، علامت، اندازه گیری،...
  • پر اب و تاب مترادف: قلنبه مطنطن پرمدعا، عجیب، زرق و برق دار، high-flown، بلند.چشمگیر، تحمیل، شکوه، با شکوه به یاد ماندنی غول پیکر با...
  • پر از دست انداز مترادف: jolting خشن ناهموار فنری نامنظم، اندکی متلاطم، jarring ناهموار، پاره پاره، ناهموار، راکی، ناهموار، gnarled، گره دار،...
  • پر از لکه مترادف: برخوردهای ناهموار، نامنظم، متغیر، متناوب، پراکنده، اپیزودیک، fitful، تصادفی، تصادفی،، تکه تکه desultory بی ربط،...
  • پر از وزوز مترادف: پر انرژی.
  • پر از کف مترادف: بیهوده و بیمعنی بی اهمیت، احمقانه، مزخرف، غیر ضروری ناچيزى، اندکی، شل و ول، خرده، سطحی، کم عمق، سطح.
  • پر از کنده درخت مترادف: stubbly، سفت، bristly، stubbled، خشن، پرمو، ریشو، whiskery، فازی، فردار، درمان هیرسوتیسم، hispid، barbellate، setaceous.کوتاه, stumpy, خشن,...
  • پر از گل مترادف: ، bemired bespattered، گاز، کثیف، muddied، کثیف، کثیف، باتلاقی، باتلاقی، slushy، ميری، sodden.اشتباه، معلوم، بی نظم، سر در گم،...
  • پر افاده مترادف: ، تشویق امیز و مغرور و متکبر، پرمدعا، خود خواهی، condescending، parvenu، uppity، uppish، hoity-toity، کلاه بالا خود راضی, cliquish,...
  • پر انرژی مترادف: شدید فعال پرقدرت، شدید، سریع، پویا، پر جنب و جوش، انیمیشن، قوی، hearty، پر از وزوز روحیه enterprising، خستگی ناپذیر.
  • پر جنب و جوش مترادف: ، سرند زننده، ضربان دار، خفقان، resonating، رزونانس، بلند طنين انداز reverberant, يک, زنگ.شدید قوی زنده، حیاتی، پر...
  • پر حادثه مترادف: به یاد ماندنی شوم مشغول پر جنب و جوش، ماجراجو، فعال.
  • پر حرفی کردن مترادف: زمزمه پچ پچ فوران کننده، burble، بابل، سردرگمی، هياهو، نابرای، سر و صدا، هیاهو، دین.prattle, gabble, فضول،, burble, سخن تند...
  • پر خور مترادف: سيری سیری ناپذیر، حریص بسیار گرسنه، piggish، همه چیز خور، swinish، edacious، hoggish، فاحشهباز.
  • پر رو مترادف: بی احترامی گستاخ، sassy، ربط، برنزی پروا، بی پرده، جلو، دارای گونه های برامده، بی ادب، bratty، مغرور، تازه.
  • پر زحمت مترادف: toilsome دشوار، غم انگیز، دشوار طاقت فرسا، زحمت کشیده، شدید، سخت، wearisome، خسته کننده، مجبور، herculean.
  • پر زرق و برق مترادف: عالی بزرگ, فوق العاده شگفت انگیزی، فوق العاده، فوق العاده، استثنایی، باور نکردنی، عکس، افسانه مقاومت زرق و...
  •