فهرست اسامی همه مترادف
ولگردی مترادف: اتلاف هرزگی، wantonness رها، dissoluteness، فساد، viciousness، قمار،، promiscuity، licentiousness، استیصال، گناه، فساد، دژنره بودن،...ولگردی و قانونی شکنی مترادف: عیاشی تقلا مناسب، طلسم، اشک، مست، بندر، شادی، debauch، موج، carousal، bacchanalia، وتخریب، wassail، toot.ون مترادف: کامیون واگن حمل و نقل، سبد خرید، dray، تریلر، کامیون.ونشان مترادف: موقت iffy نامشخص، مشروط، مطمئن نیستید، غیر قابل پیش بینی, امتحانی, متغیر، conjectural، باز unsettled، مشروط.اتفاقی ضروریِ...ونشس دام مترادف: گذشت.ونماینده مترادف: مواظب مراقب فکر، محتاط، محتاط، با ملاحظه، متفکر، آگاه.وهم آور مترادف: عجیب و غریب، عجیب، ترسناک، unearthly، طیفی، عجیب و غریب، فرد، شبح وار، غیر طبیعی، شبح مرموز، شوم، portentous، عجیب و...وو مترادف: دادگاه پرداخت کت و شلوار را به عشق، پیشرفت، تعقیب، دنبال، تنظیم یک کلاه برای آدرس.دادگاه دنبال، cajole، تملق...وکالت مترادف: ارتقاء.وکیل مترادف: مشورت بحث عمدی، تشکیل، دیدار، جمع آوری، جمع آوری، انجمن، powwow، کند،، مشورت، گفتمان.توصیه توصیه به نفع،...وکیل مدافع مترادف: وکیل.ویدجت مترادف: ابزار دستگاه، تدبیر، چیزی که شی، فلان چیز، doodad، doohickey، gewgaw، thingamajig، thingamabob.ویر مترادف: منحرف tergiversate سوئیچ، نقص، کویر، apostatize، ميان، متفاوت است، divagate، واگرا.تغییر روشن، منحرف، میخ سرپهن کوچک، نوسان...ویران مترادف: ، سقوط از هم جدا، مختصر، ramshackle و timeworn و زهوار در رفته، tumbledown، disintegrating، فاسد شده بتازد خراب raddled تنزل یافته،...ویران کردن مترادف: تخریب خراب کردن خرابی، تحول، فاجعه, فاجعه, اختلال، اختلال، سردرگمی، بیداد، هرج و مرج، ضرب وشتم.ویرانگر مترادف: قریب به اتفاق، قربانیان خرد کردن قطعی، جنایت، وحشی، مطلق پلاس،، میگردد، بی رحمانه، کل، کل، مخرب.ویرایش مترادف: تجدید نظر درست emend، وفق دهند، لهستانی، redact، متراکم، حاشیه نویسی، blue-pencil.ویرایشهای مترادف: madcap firebrand، ديگران را گمراه كند، گرانبهایی ادم بی پروا, jackanapes, اسپیت فایر، شیطان، شیطان، حقه بازی، مزاحم، سرکش،...ویرجین مترادف: دست نخورده.مجرد، vestal، خدمتکار، قبل از ازدواج.خالص بکر دست نخورده، پاک،، دست نخورده، دست نخورده، پاک،...ویستا مترادف: مشاهده چشم انداز صحنه، چشم انداز، چشم، چشم انداز، دورنمای دریا، مناظر، چشم انداز، تصویر، عینک.ویسکی مترادف: ارواح الکل مشروب، نوشیدنی، firewater، ماهتاب، نوشیدنی قوی، مشروب سخت، مشروب مقطر.ویفر مترادف: "؛دیگران؛شخص، ترقه، بیسکویت، ضربه محکم و ناگهانی, تراشه, اجاره و استحکام بالا."ویلز مترادف: renege عقب، weasel، خارج، welch شانه خالی کردن، فرار، جلوگیری از، اردک، طفره رفتن، جاسوسی کردن.ویژه مترادف: به خصوص، صراحت، به طور خاص، قطعا لحظه های تیز singularly، مؤکدا, ویژه, غیر منتظره ای, بسیار, کاملا, فوق العاده.غیر...ویژه خویی مترادف: ویژگی تناقض گویی خم، ترفند، عادت، خروج از مرکز, شیوه گرایی، صفت، علامت گذاری، مشخصه، علامت تجاری، بحث.ویژگی مترادف: اختصاص impute، نسبت دادن اعتبار، سرزنش، شارژ، اشاره، arrogate، پیوست.صفت مشخصه، ویژگی خصوصیات، صفت، اموال.کیفیت...ویک مترادف: پس دنباله مسیر، البته، آهنگ، قطار، backwash، spoor، vestige.شب زنده داری، سازمان دیده بان, deathwatch, جلسه, تشییع جنازه آنها.ویکتور مترادف: پیروز.برنده استاد قهرمان، فاتح، آس، قهرمان، مدال، vanquisher، world-beater، شماره 1، قهرمان، بالا سگ.ویکتوریا مترادف: مناسب، prudish، خشک به نظر برسد، توانمدسازی، محافظه کار، معمولی، خود راضی، نباشيد، خود راضی، ریاکار, بيمايه،...يا مترادف: توضیح تفسیر، درک، کشف، explicate طلسم را به خارج، را، خواندن، استنباط، تجزیه و تحلیل، ترجمه، کوششى،، رندر.يک مترادف: ادبیات، طرد اخراج، اخراج، تخلیه، شلیک، سرنگونی، اخراج، تبعيد، حذف، گزاف گویی، بوت.يکصد مترادف: بار تعهد وظیفه، مسئولیت، بار، متقابل، مسئولیت اثبات.سرزنش، مسئولیت انگ، مسئولیت بدهی، بی احترامی کردن،...پا مترادف: پایین پایه، پایه، اندام، بر اساس پایین ترین قسمت، پایان، بنیاد پاشنه، تنها زیر طبقه نادر.پا زدن شیر، نوک بوت،...پا زدن مترادف: ترک رها بردارند، جلوگیری از، رها.بحث, صحبت, بحث, استدلال می کنند, رپ.شی, اعتراض, شکایت, نق نق زدن, گله, تعرض.مزه...پاتر مترادف: ور رفتن معمولا.