فهرست اسامی همه مترادف


  • قصبه مترادف: جماعت کلیسا گله برابر مجمع جامعه celebrants تحدید churchgoers برادران جامعه، اسقف، را مشاهده کنید.
  • قصد مترادف: هدف, طرح, طراحی, معنی, تعيين, پایان, هدف، هدف، آرزو، حل و فصل، قطعنامه، نقطه، جاه طلبی، پروژه، ایده، شی، هدف،...
  • قصه گو مترادف: راوی, نویسنده, raconteur, anecdotist, fabulist, chronicler.
  • قصور مترادف: اشتباه خطا، جرم قصور، خطا، سوء، تخلفات، سوء استفاده، گناه، گناه، قراردارد، سوء استفاده، سوء مدیریت، سوء...
  • قضات، مترادف: دائم.
  • قضاوت مترادف: حاکم, تصمیم, تعيين, پیدا کردن, وضوح داوری نظر صدور فرمان سفارش نتیجه حکم حکم سرزنش محکومیت, جایزه.تعيين نظر...
  • قضایی مترادف: حقوقی، فقهی، قانونی، حقوقی، قضایی، judicatory.رخنه فهیم بحرانی حاد دقیق دقیق، عاقلانه.
  • قضیه مترادف: اصل اصل اساسی، پایه، الفبای حکم فرض ساخت واضح، قانون.فرضیه, فرض, postulate توجه به فرضیه، گزاره، قضیه منطقی دست به...
  • قطار مترادف: دورنمای خیابان سپاهیان صف زیر رکاب cortege سوئیت خط، همراهان.دنباله، سری، جانشینی، زنجیره ای، خط، مجموعه،...
  • قطب مترادف: antipode, اندام, پایانه, هاب، محوری, مفصل گردنده.میله شفت، نوار، چوب، کارکنان پست، ماست، چوب پا، محور، پرتو، ساقه،...
  • قطب شمال مترادف: منجمد منجمد، یخ، یخ، ربايش شمال، رشته، یخبندان، یخ کرده.
  • قطب نما مترادف: حوزه, محدوده, رسیدن, حد, وسعت, میدان دید.منطقه، گستره, زمینه, منطقه, قلمرو, حوزه.سجاف، besiege، blockade، سرمایه...
  • قطبش مترادف: تقسیم.
  • قطبی مترادف: برعکس، برخودارند،، antipodal، بر خلاف، متناقض، معکوس، مخالف، ضد، متناقض، بازدارندگي است.
  • قطبیت مترادف: مخالفان دوگانگی دوگانگی، بخش، تقسیم، اختلاف و تفرقه.
  • قطرات مترادف: قطره.
  • قطره مترادف: قطره، قطره، قطره قطره، نشت، قطره، سرنگ، نشت.خرده خرده پیش بردن، رها، نشت، لای، قطره، سرنگ، چکاندن.
  • قطره ای مترادف: خرده خرده پیش بردن، قطره قطره چکیدن و نشت و شيره و burble، موج دار شدن.خرده خرده پیش بردن قطره، قطره، نشت، نم نم...
  • قطره قطره مترادف: یاوه سرایی کردن, slobber, drivel, slaver, تف.قطره قطره، سقوط، نشت، اجرای چکاندن، لای، فیلتر، دید، سرنگ، چشمه.
  • قطره قطره شدن مترادف: کانال تغار سنگر، تخلیه، خندق، داکت، مجرا، شیار، بند یا دریچه جاریشدن، مسابقه.
  • قطع مترادف: صدا خفه کن damp، تعدیل، نرم، کاهش بی جان، کسل کننده، متوسط، صدا در نیاوردن، غرق، تخت، soft-pedal.اجرای لینچ رشته gibbet،...
  • قطع در مترادف: استقامت ادامه اصرار، گیره، تحمل، مقاومت در برابر، پت ایستاده، باقی می ماند.
  • قطعا مترادف: قطعا، بدون شک، در واقع، واقعا، راستى, مثبت, بدون شک, به قطعا, بهانه, کاملا, قطعا بناگزير، همانا، دقیقا.قطعا،...
  • قطعنامه مترادف: طرح، طرح، پیشنهاد، گزاره، هدف، هدف، پایان، جاه طلبی، هدف، قصد، حرکت، تعهد، هدف، هدف، پروژه، شرکت.نتیجه،...
  • قطعه مترادف: توده، توپ، انبوه، تکه، کلوخه، قطعه، گلوله.بخش عنصر، عضو بخش، تکه، قطعه، بخش، بخش، واحد، ماژول، بخش، بیت،...
  • قطعه زمین پیش امده مترادف: زنگ تفریح تو رفتگی در دیوار مخفی گاه، سرپناه، دن، سوراخ، آلاچیق، cubbyhole، پناه، عقب نشینی، inglenook، snuggery.
  • قطعه کوچک مترادف: لوب است.
  • قطعی مترادف: قطعی قطعی انکارناپذير قانع کننده, قطعی, determinative, گفتن, محتوای, unarguable.تعیین کننده نهایی مطلق، قطعی، کامل، کامل،...
  • قطعی هم مترادف: بدبختی خرابی, گیر, گیر تصویری، بی نظمی، انقطاع، تکان خوردن، پیپ، jounce.
  • قطعیت مترادف: conclusiveness definitiveness مسافربري ايران، کامل بودن، دقت.
  • قفس مترادف: قلم, قفس, سبک, ساحل, ریختن, لانه.سینه جعبه قفل، صندوق، پیشخدمت، بن، جعبه، تنه، کمد، عمليّات.محدود زندانی در...
  • قفسه مترادف: تعویق تسلیم, خاموش, کنار, جدول, لانه کبوتری قرار تعلیق، بر روی یخ قرار داده، در پشت رایتر قرار داده.صخره.
  • قفسه سینه مترادف: قفسه سینه, پستان, تنه, سینه, سینه.جعبه تابوت جعبه، مورد، کارتن، کابینت، دفتر، ظرف، بن، صندوق.
  • قفل مترادف: شود، دسته، ringlet، حلقه، هنک، کلاف نخ یا پشم، سیم پیچ.پیوستن, لینک, interweave, اغوش گرفتن.چفت و بست، پیچ، قفل، قلاب،...
  • قفل کردن مترادف: محدود, زندان, زندانی, جلوگیری, مجتمعی, بازداشت.بستن خاموش، امن ببندید، ثبات، حل و فصل، تعمیر.
  •