فهرست اسامی همه مترادف
قرآن مترادف : هیچ چیز, صفر, صفر, nil پوچ، تخم غاز nought، zilch.قرائت مترادف : رسیتال تکرار declamation، تکرار، elocution، تمرین، زیرنویس، آموزش.بحث، سخنرانی، آدرس، خواندن، سخنرانی، قطعه، درس،...قرار مترادف : ناراحتی، discommode، disconcert، discompose، discountenance، تحریک، خجالت زده، زحمت، مشکل، رنجانید، قدر داشتن، disgruntle، discomfit،...قرار است مترادف : فرض اعتقاد احتمالی، درک، تلقی پذیرفته شده، presupposed، بدیهی شمرده، presumptive، شفافی را منتقل میکند, داده, احتمالي,...قرار دادن مترادف : موقعیت محل استقرار، نصب، تنظیم، دفع، توزیع، سازمان، سفارش، منش، تور، صندلی.اعمال, اعمال, مطبوعات, را به خرس،...قرار دادن در مترادف : احمق فریب ساده لوح، کسی را دست انداختن، hoax، gull، جاش، دست انداختن، شوخی، بچه، را در.دان می پوشند، لباس، پوشش،...قرار داده تا مترادف : جای خانه، هیئت مدیره، تسلیم، سرگرمی را در، پناه، سه ماهه.راست، ساخت، ایجاد، ساخت، ببافند، بالا بردن.تحریک تخم...قرار داده تا با مترادف : تحمل تحمل رعایت، ایستاده، ایستاده، ارسال به, خرس, بروک, رنج می برند, معده, فرو برد، را، مقاومت در برابر، اجازه،...قرار دارد مترادف : واقع شده قرار داده شده، در بر داشت، بر اساس، مستقر در sited، قرار، quartered،، ساکن زندگی.قرار دهید مترادف : سرکوب له سبزها، سرکوب، سکوت، تسخیر، شکستن، نابود، غلبه بر، غالب شدن، پایمال کردن، تخریب، شکستن، خراب، مهر،...قرار ملاقات ها مترادف : لوازم جانبی، تجهیزات، مبلمان، accouterments ها، متعلقات ایستگاه مرکزی بتن, اتصالات, مظاهر، متعلقات.قرار ملاقات گذاشتن مترادف : انتصاب جلسه، تاریخ، نسلی tryst، عقب نشینی، لانه، امد و شد زیاد، مخفی گاه، مخفیگاه, پاتوق، twosome، گفتگوی دو بدو à.قرار گرفتن در معرض مترادف : وحی, افشا, افشا, کشف, عریان, نمایشگاه.قرارداد مترادف : قبول تعهد متعهد، تعامل، میثاق، مقرون به صرفه.توافق میثاق معامله، تعهد، جمع و جور، اجاره، تنظیم، تعهد، وعده،...قراردادن مترادف : مجموعه ای است.قراردهند مترادف : کردهاید محل نصب، ایجاد، قرار داده، گیاه، تنظیم، پست، تسلیم، حل و فصل، خانه، شاهد.قراضه مترادف : بیت قطعه، قطعه، مرسل، بخش خرده، قطعه، بخش، بخش، ذرات، dab، تکه، تراشه، نیش.دور انداختن ریختن ناخواسته،...قربانی مترادف : مصدوم مبتلا شهید طعمه مرگ و میر, بیمار, معتبر, مورد.بز شلاق پسر زود، مغالطه است.abnegation رجوی امتناع،، تسلیم، نفی,...قرص مترادف : آفت مزاحم، سردرد، با مته سوراخ کردن قطره, درد, حرکت تند و سریع، schlep.پد, نوت بوک, کتاب مسوده.گلوله قرص، کپسول،...قرض مترادف : ابلاغ بدهد، سبب استطاعت، مشورت، بسيط، گرانت، سرمایه گذاری.اتخاذ را، کپی، تقلید، آینه منعکس کننده، تکرار،...قرعه کشی مترادف : جذب جذبه، جلب، حرکت rouse، افسون، مجذوب.نقاشی، قرعه کشی شانس، بخت ازمایی، قمار، شروط شرط، سرمایه گذاری،...قرقره مترادف : سیلندر حلقه، قرقره، دوک نخ ریسی، محور چرخ چاه، وینچ، پهن، توپ، رول.قرمزی، مترادف : با ترشرویی peevish پرخاشگر، مختصر، gruff، بی پرده، brusque، choleric، waspish، snappish، پیچیده، testy، splenetic، بد خو sullen, عاری از...قریب الوقوع مترادف : فوری، آینده قریب الوقوع، نزدیک شدن،، در دست نزدیکی بلندی، تهدید.قریب الوقوع نزدیک، آینده نزدیک، آینده بلندی،...قریب به اتفاق قربانیان مترادف : خرد کن, ویرانگر, خیره کننده مسحور کننده، شدید، immobilizing،، شکنانه میگردد، فلج stupefying.قسط مترادف : بخش, بخش, سریال, قسمت بخش زیربخش جزء قطعه قطعه فصل دسته یا مجموعه، واحد.قسم می خورم مترادف : لعن و نفرین، imprecate، فحش دادن.avow نذر adjure درکتابهای، امر، depone، گواهی، تایید، دادن یک کلمه، تأیید، تضمین، حکم.abjure...قسمت مترادف : حادثه، اتفاق، اتفاق می افتد رویداد شرایط، امر، صحنه، موضوع کسب و کار، ماجراجویی، تجربه، digression، فاصله، وضعیت.قسمت با مترادف : داد تا ترک، عملکرد، تسلیم میشوند، مخدوم، دور، رها، نفی، قربانی، رها، چشم پوشیدن از، از دور.قسمتی ابری مترادف : ابری ابری beclouded, غم انگیز, تیره, تیره، نور، خاکستری، سنگین، تهدید، کاهش كمي ابري و مه آلود، کم نور.قشر مترادف : لایه سطح طبقه، درز، کمربند، ورید، منطقه، افق، البته، ردیف، مرحله، تخت، ورق، خط، روکش.کلاس، گروه، کاست،...قشنگ مترادف : بدساخت.قشنگتر مترادف : هوشمند, صنوبر, مرتب, اصلاح, تیز, شیک, خوش لباس, خوبی turned خارج, well-tailored, شیک, foppish.قشون مترادف : شتاب زده، شتابزده، سریع، slapdash، بهر.قصاب مترادف : وصله و پینه بدنما.کشتار قتل عام انحلال، نابودی، ترور، قتل، ذبح، کشتن، سقوط، نابود کردن.