فهرست اسامی همه مترادف
سخنرانی مترادف : سخنرانی آدرس، خطبه بحث، گفتمان، harangue، سخن، زخم زبان، exhortation، صدور، مداحی, سخنرانی دراز وشدیداللحن، تک...سخنرانی دراز وشدیداللحن مترادف : ریز فوران لرزاننده، philippic، زخم زبان، فسخ، declamation، harangue، سخنرانی، سخنرانی، پانسمان، سرزنش، jeremiad.سخنور مترادف : گوینده discourser مدرس، rhetorician، حرف مفت زن، sermonizer، واعظ.سد مترادف : مانع.جلوگیری مانع مهار، سرکوب، بررسی، افسار، مهار، دسته سه تایی، مانع، مانع، نگه داشتن بلوک در نوار.سر مترادف : قدرت، مهارت، تخصص، expertness، توانایی، knowhow، forte، قابلیت، قدرت، puissance، شایستگی، تسلط، دستاورد، preeminence، فرمان،...سر به بالا مترادف : هوشمند.سر خوردن مترادف : لغزش غلتیدن اسلاید، جریان، glissade، اسکیت، شناور، خامه ای، جریان، هواپیما، ترمز ماشین.اسلاید، لغزش ها، glissade،...سر در گم مترادف : خیره.سر دسته مترادف : رئیس رهبر instigator، inciter، provoker، همزن، fomenter، خرابکار بودند.سر سخت مترادف : منسجم و سخت, شرکت, agglutinate, agglutinant, clinging, حافظ, قوی.سمج حافظۀ مداوم، سرکش، مصمم، حضور۷۰ تن، mulish، سرسخت، مصمم، بی...سر و صدا مترادف : خراب خراب، سرنگونی نابود، راز، نابود کردن، تخریب، وضع زباله.فوق العاده است.زیر داد، زوزه موجب شهرت، yowl، وصدا...سر گردانی مترادف : نوسان، librate، لرزش، pulsate، نبض، متناوب، موج.دل دل کردن نوسان waver متفاوت است، تغییر، shillyshally، دریغ، لبه و haw.سرآشپز-D'Oeuvre مترادف : شاهکار.سراب مترادف : توهم خیال واهی will-o'-the-wisp، ignis fatuus، توهم، رویای، قلعه در هوا توهم شکار غاز وحشی, فانتزی.سراسر مترادف : پتو.سراسر بوش ضرب و شتم مترادف : فرار از روشهايي، tergiversate، تقسیم موها جلوگیری از این مسئله، پرچین، زبان بازی کردن، cavil، طفره رفتن، sidestep، التماس...سراسر کشور مترادف : سراسر کشور, ملی, coast-to-coast.سراسرجهان مترادف : تضعیف دلسرد dishearten، dispirit، unnerve، تضعیف، discomfit، incapacitate، enfeeble، devitalize، فلج، لرزش، sap، psych.سراسیمگی مترادف : fluster.سرانجام مترادف : در نهایت.سرایت مترادف : ارتباطات، گردش، انتقال، انتقال، پراکندگی، انتشار، insinuation، پیشنهاد، گذشت.سرایدار مترادف : سرایدار, سرپرست، نگهبان، پورتر، دربان، دروازه بان، دربان.سرب مترادف : نظارت بر مدیریت مستقیم، حاکم، رئیس، فرمان، القاء، نفوذ.جلب وسوسه، فریب، از راه بدر کردن, decoy entrap، inveigle، bewitch،...سرباز مترادف : پیرو وفادار، چسبنده، حزبی، طلایه دار کهنه، فعال، ستاد، اسب جنگ.شانه خالی کردن.سرویسکار مرد enlisted، مشمول...سربازان مترادف : سربازان soldiery مردان، مردان enlisted، doughboys، نیروهای مسلح، شبه نظامی، سربازان، draftees، استخدام، رو، dogfaces، tommies poilus.سربی مترادف : سنگین، سرکوبگر، wearisome، خرد کردن، غم انگیز، طاقت فرسا.کسل کننده، تنبل، بی حال، دلتنگ، listless، یادآوری، بی جان.سرجوخه مترادف : بدن، فیزیکی، مواد، صفايي،، جسمانی، عنوان و مجسم، جسمی، به تشريح.سرحال مترادف : پر جنب و جوش.سرحد مترادف : مرز.سرخ شدن مترادف : خیط و پیت کردن، سرخ کردن، رنگ، زرشکی، براق، گوشته.سرخ کردن مترادف : سرخ شدن.سرخوردگی مترادف : efeat سقط جنین، دور زدن زیرپا، سقط، بلوک، مانع، نوار، چک، وقفه، دخالت، انسداد، مانعی بر سر راه، محدود کردن،...سرد مترادف : سرد سرد منجمد، clammy، زمستانی یخ، یخ، تند و تیز، تیز است.لرزان، پر سر و صدا، گاز گرفتن، سرد.coldhearted دور دور، یخ،...سردخانه مترادف : کفن سالن مراسم تشییع جنازه، سردخانه، مرده سوزخانه کوره جسد سوزی، خانه charnel.سردرد مترادف : مشکل.