فهرست اسامی همه مترادف


  • زمین مترادف: زمین زمین، خاک، چمن، پوسته قاره، خاک، زمینه، وسعت زمین به جریب.کشور، ملت، میهن، دولت، قلمرو، دامنه، حوزه،...
  • زمین بایر مترادف: زباله صحرا، بیابان، حیات وحش، استپ بدلندز، barrens شده، تندرا، veld.
  • زمین لرزه مترادف: لرزیدن لرزش، لرز quaver، رعشه، quiver، بیداد، pulsate، راک، waver، تلو تلو خوردن, تلو تلو خوردن، ارتعاش، ترس دولا شدن،...
  • زمین لغزش مترادف: بهمن, سقوط سنگ, landslip, glissade.
  • زمینه مترادف: بنیاد و اساس و زیر بنای جای پا, پشتیبانی, شالوده, کیستون.وضعیت شرایط جایگاه، محیط، تنظیم، چارچوب، محیط زیست،...
  • زمینی مترادف: زمینی terrene.زمینی, دنیوی, دنیوی, terrene.دنیوی دنیوی سکولار تمپورال، بی حرمتی، مواد، نفسانی، پایه.
  • زن مترادف: دختر گستاخ hoyden saucebox، wench، فولاد، جید، جامه دان، nymphet، جادوگر، teenybopper.
  • زن جوان مترادف: دختر خانم، دانش آموز لاسی، دختر بور، دوشیزه، خدمتکار، ازدواج.
  • زن سرکش مترادف: ادم بد دهان، خشم، nag، ترمگانت، virago، harridan، عجوزه, اسپیت فایر، vixen، fishwife، battleax.
  • زن و شوهر مترادف: پیوستن به لینک، متحد ببندید، دیپلم، جفت، conjoin، اتصال، ضمیمه، ترکیب، اتصال، باند، یوغ، توام.
  • زنا مترادف: جماع مقاربت جنسی, سکس جماع، زنا، صمیمیت، کنگره، رابط، اغوا، دانش carnal.
  • زناشويي مترادف: برگزارى وابسته، زناشویی، connubial، nuptial، wedded، ازدواج، پیوستن، husbandly،.
  • زناشویی مترادف: وابسته به عروسی, connubial, hymeneal, زناشویی, nuptial, عروسی, wedded جفت، ازدواج، متحد، زوج.
  • زنجیره ای مترادف: اسارت، اسارت، بردگی، برده داری، thralldom، انقياد، اجبار، یوغ.سری قطار دنباله، جانشینی، سوئیت، ردیف، رشته،...
  • زندان مترادف: زندان بازداشتگاه یا زندان مجرمین jailhouse، reformatory، قفل، ستاره درخشان، قلم، جلنگ، کوزه، کولر، pokey، gaol.زندان...
  • زندانی مترادف: زندان مجتمعی immure، نگه داشتن، متعهد، قفل، بدام انداختن، محدود، کنیم،، جلوگیری، حفظ، بازداشت، نگه دارید، نگه...
  • زنده مترادف: زندگی موجود، تنفس، موجود، حاضر، روح.پر جنب و جوش متحرک، فعال، هشدار دارای سرور و نشاط، روحیه، پر انرژی، با...
  • زنده با مترادف: در, فراوان پرتکاپو با وزوز با, پریدن, رقص,، متراکم، خزش، بسته بندی شده swarming، تاخت و تاز کردن، bristling.
  • زنده ماندن مترادف: بیشتر زنده بودن دوام بیاورید، outwear، باقی بماند باقی می ماند، غالب، تحمل، گذشته، رعایت، زنده، اقامت، ادامه،...
  • زنده کردن مترادف: روح.
  • زندگی مترادف: مدت زمان مدت دهانه، وجود، حرفه ای، طول عمر.امرار معاش.زنده زنده روح موجود، موجود، سریع.انیمیشن زندگی فکری...
  • زندگی می کنند مترادف: زنده, زندگی, سریع, موجود, روح, موجود, حیاتی تنفس.اقامت ساکن رعایت، تسلیم، اقامت، ساکن، حل و فصل، اشغال.وجود شود...
  • زنگ مترادف: هشدار می دهند، هشدار، سیگنال.بترساند affright ترساندن، پیوند، وحشت زده شدن، وحشت، وحشت زده، unnerve.هشدار زنگ هشدار،...
  • زنگ تفریح مترادف: وقفه قطع، وقفه، مکث، آرامش مهلت، میان پرده، توقف، استراحت، entr'acte.افسردگی دندانه تو رفتگی در دیوار، شکاف،...
  • زنگ زده مترادف: مبتذل ناشایست،، آهسته، کمبود، ناکافی، اختلال unpolished، بی تجربه، unpracticed، ماهر، عدم آمادگی.
  • زنگار مترادف: پوشش.
  • زهد مترادف: امتناع،.منافق.
  • زهر مترادف: بد, آسیب, سم زهر طاعون، تعبیری، معضل ruination, فاجعه, سقوط، فاجعه، آلاينده، آلودگی، لعنت.کینه، بد نیت، علی رغم،...
  • زهره مترادف: زیبایی و الهه و دختر زرق و برق، جونو، دختر خوشگل، مدل، بختی، dazzler، دختر رویایی، چشم انداز، ملکه زیبایی، زیبا،...
  • زهوار در رفته مترادف: لرزان لرزان، tottering، شل و ول بتازد، بی، jerrybuilt، ناپایدار لرزان teetering ضعیف، خود.
  • زواید مترادف: خود فروشی، showiness، superfluity، fanciness، نق نقی بودن، falderal، frippery اضافی، caparison، froufrou، affectation.
  • زود مترادف: اعتقاد و اعتماد trustful ساده لوح، شکی به آن نداریم، بیش از trustful تاس ingenuous، سبز، اتوپيست،، بی گناه.
  • زود رنج مترادف: testy.باغی، سرکش یا طغیانگر، صلیب، ستیزه جو بد خو، مقاوم، تحریک، captious نافرمانان، churlish، ترشرو، بر خلاف، مقاوم،...
  • زودرس مترادف: اوایل نابهنگام شتابزده، unseasonable، قبلی، نا، مکمل، ناگهانی نافرجام کال unready, آماده نشده.به جلو، پیشرفته، زودرس،...
  • زودگذر مترادف: زودگذر بی ثبات، زودگذر، مختصر انتقالی، گذرا، evanescent، عبور، فراری، کوتاه، لغزش، موقت، فانی، فاسد، unlasting،...
  •