فهرست اسامی همه مترادف


  • غارغار مترادف: می میرند.
  • غاز مترادف: ساده لوح ninny ادم پریشان فکر، احمقانه، سواد، nincompoop، کودن، ادم سفیه و احمق، استدلال، blockhead، dolt، numskull.
  • غالب مترادف: برتر برترین اولیه، غالب، کنترل، ruling، regnant، عالی، بالا رونده، عمده، غالب، preponderant، مهم، overruling، اصلی، نخست.حال...
  • غالب شدن مترادف: استمداد غلبه بر، تسخیر، استاد، له پایمال کردن، subjugate، سرنگونی، واژگون، پیروز شدن بر، شکست دادن، ضرب و شتم،...
  • غبار مترادف: رقیق مه شبنم، فیلم، تیرگی، ابر، بخار، دود، نم نم باران،، بخار، رطوبت، دود، گاز.
  • غدد لنفاوی مترادف: listless.
  • غذاخوری مترادف: فلاسک بطری واگن، کوزه، می تواند، پوست.
  • غذایی مضر مترادف: مواد غذایی.
  • غرابت مترادف: oddness چیز عجیب و غریب، غرابت freakishness, خروج از مرکز، ویژگی، تکینگی، کنجکاوی، unusualness، outlandishness، فانتزی، نادر،...
  • غرامت مترادف: کفاره کفاره جبران، رضایت، جبران، جزا، propitiation، خسارت، جبران، مجازات، پاداش، معذرت.هزینه ارزیابی لوی، سهم،...
  • غرب مترادف: clang، برخورد، clatter، clank، تلق تلق کردن، لرزش.clanging clangor، تضاد چکاچاک، نوزادان، دین، اختلاف، ناهماهنگی.دعوا، bicker،...
  • غربال مترادف: الک کردن.
  • غرض مترادف: تحریک تحریک کردن irk، زحمت، مزاحم، ناراحت، رنجش، gall، نق نق زدن، ساییدگی، miff، گزنه، exasperate، رنجانید.
  • غرغر مترادف: snarl سر و صدا، دیگه در گنار gnarl، گله، ضربه محکم و ناگهانی، زمزمه، غرش، زیر.snarl, gnarl, گله, سر و صدا، غرش، زمزمه, clamor,...
  • غرفه مترادف: فرار از بهانه مانور، پرتگاه، عذر، نیرنگ، دستگاه، شگردها، تظاهر، مى دهم كه تدبير، تاکتیک.جعبه، غرفه، بالکن،...
  • غرق مترادف: تبادل نظر غرق قورت دادن، سیل، deluge، سیل زده، سینک، سرریز.غالب شدن پایمال بی جان، صدا خفه کن، خفه کردن، smother،...
  • غرق در افکار مترادف: متفکر.
  • غرق شده مترادف: افسرده توخالی، مقعر، hollowed، فاصله دار dented، پوست dimpled.، زیر، تحتانی, پایین, تابع, عقب نشینی, احتیاج, subjacent, زیر...
  • غروب آفتاب مترادف: غروب آفتاب.
  • غروب خورشید مترادف: حتی هوای گرگ و میش غروب آفتاب شب، شب هنگام، گرگ و میش, شب, eventide, gloaming, crepuscule.
  • غرور مترادف: خودپرستی افراطی غرور، vainglory،،، استکبار خوشنودی، با تکبر راه رفتن، خودشیفتگی، smugness، خوشنودی، fanfaronade.مفهوم...
  • غریب مترادف: عجیب و غریب عجیب و غریب مفرد، کنجکاو، عجیب و غریب، گریز از مرکز، خنده دار، عجیب و غریب،، غیر طبیعی، عجیب و...
  • غریبه مترادف: تازه وارد interloper ناشناخته، خارجی، مزاحم، بازدید کننده، مهمان، تماس گیرنده.خارجی, بیگانه, outlander, مهاجر.
  • غریزه مترادف: ضربه, گرايش, استعداد, proclivity, خم, تکیه, باعث تمایل، استعداد، دانشکده، ظرفیت، هدیه، استعداد، میل، میل شدید.
  • غریزی مترادف: ذاتی مادرزادى اينبرد، ذاتی، غریزی، طبیعی، خودکار، خود به خودی، غیر ارادی، لنزهای رفلکس آیینه ای، قانون...
  • غسل تعمید مترادف: شروع مقدمه محاکمه، آزمون، مراسم، مراسم، راه اندازی، اولین، مصیبت، آماده سازی، مقدماتی.
  • غش مترادف: ضعف.
  • غشاء مترادف: ورق فیلم بافت، وب، لایه، پاکت، غلاف، پوشش، کت، فلپ، پوشش, پوشش, شامه، پوست، integument، برگ.
  • غصب مترادف: را سر می برد تصاحب، commandeer، وضع نگه داشتن، مناسب، تلاشهاى، تجاوز، arrogate، دقیق، ادعا، فرض، تجاوز بر، تجاوز، سرقت.
  • غصبی نبودن مترادف: حرمت.
  • غفلت مترادف: نظارت، فراموشی، neglectfulness، بي توجهي، تنبلی، تعویق، بی اعتنایی، حذف، تنبلی، سستی، laxness، شلی، فرار، سهل انگاری،...
  • غل مترادف: fetter, handcuff, زنجیره ای, manacle, داد و بیداد، gyve، آهن، بدام انداختن، زنجیر، گیره.جلوگیری، محدود، مانع، straitjacket، پوزه...
  • غلاف مترادف: پاکت مورد پوشش، غلاف، ظرف، پوشش، تیردان قرار گرفتن، لفاف بسته بندی، حفاظت، integument، پوست، پوشش، سلولی.
  • غلبه مترادف: اسارت،.
  • غلبه بر مترادف: شکست تسخیر، تاخت و تاز کردن میان برداشتن، پیروزی، پیروز، پیروزی، بهترین، استمداد، غالب شدن، subjugate، باطل،...
  •