فهرست اسامی همه مترادف
فضیلت مترادف : صالح، ایستاده، زورگویی نافرمان و قابل تحسین، وجدان، به بزرگوار، بالا، فکر نجیب، اخلاقی، فساد نا پذیر،...فطرت مترادف : کالیبر، طبیعت، نوع، خوی، شخصیت، منش، کلیه.شجاعت روح شکیبایی، شجاعت، وضوح، شجاعت، ویژگی، چین، قلب، احشاء.فعال مترادف : مشغول است، زمزمه شلوغ فوران کننده، تکان دهنده astir زنده حرکت شدید، پر جنب و جوش، پریدن.خارج کردن اخراج، تبعید،...فعال کردن مترادف : چرخش انقلاب، چرخش، gyration، برگشت وارون، پیچ، کویل، حلقه، pirouette، گردش، چرخ، تلنگر، حرکت کردن، ادی.منحرف متقاعد...فعالیت مترادف : بهم شلوغی، همهمه، گرفتاری تهييج، سر و صدا، تپش، وزوز، حرکت کردن، روح، انرژی و زنده دلی، قدرت، زنده دلی، نشاط،...فعلی مترادف : حاضر، مرکزیت، غالب عمومی، گسترده، حاضر روز, گردش, مشترک, جانشین, زیاد, همه جا.، قبول اذعان کرد، voguish، شیک و مد...فقر مترادف : meagerness بی کفایتی، exiguity، scantiness، عدد خشکی، عقیم، نازایی، کندی، یکنواختی، jejuneness.penury pauperism، نمی pennilessness، نیاز، می...فقرزده مترادف : فقیر.فقط مترادف : فقط، فقط، به سادگی، اما.سزاوار، merited ارزش, مناسب, مناسب, علت, مناسب اتصالات, آپارتمان, مناسب, مناسب, condign.صحیح...فقهی مترادف : قضایی.فقيه مترادف : قضاوت, عدالت, دادرس, قائم مقام.legalist, فقيه, jurisconsult, وکیل, وکیل, وکیل.فلات مترادف : تیبل لند جدول ساده، احمقانه، مسا، گياهان، ساوانا پایین دشت، استپ، پلت فرم سطح.فلاخن مترادف : جفتک پرانی پرتاب، پرتاب، تمرین، بازی شیر یا خط زمین، بازیگران، خجالتی، چاک، منجنیق، تصادف، قرار داده.فلاسک مترادف : ویال شیشه یا بطری کوچک بطری، کشتی، cruet، آمپول، تلافی، کوزه، تنگ، غذاخوری، flagon، خمره.فلاپی مترادف : پژمرده، تضعیف، لنگی, بدون استخوان نرم, بلوند, pendulous, flapping wilting، listless، آویزان، loose-jointed.فلج مترادف : درمانده, اشتباه, فلج, کار افتاده ناتوان، فلج، مبارزه با د, خلع, دو در از دست دادن.دانایی، غیر فعال، مبهوت، benumbed،...فلج کند مترادف : بی حس کردن benumb stupefy، immobilize، incapacitate، فلج، hamstring، گاز، خفه، پوزه بند، handcuff، خلع سلاح، غیر فعال کردن، debilitate.فلزی مترادف : سخت، خشن، مش، clashing، خشن، strident، نامطلوب، brazen، clanging، clangorous، پر سر و صدا، بی تدبیر،.فلسفه مترادف : دانش قوانین فکر، حکمت، یادگیری، تئوری، اصول، متافیزیک، علوم.ایدئولوژی ism دکترین، سیستم، منطق، سبک زندگی،...فلسفی مترادف : معقول آرامش، بیمار، متفکر، ارام بی سر و صدا، imperturbable، resigned، کلفت، تشکیل شده، آرام، بازتابنده، stoical، خنک، بی...فلش مترادف : فوران، فوران، انفجار، شیوع.فوری، لحظه، دوم، twinkling، نفس، چشمک زدن، تریس، چشمک، jiffy.سوسو زدن تلالو نقطه، درخشش،...فلفل مترادف : ترشح دوش, معما, pelt نم نم، اره، نقطه، bespot، بمباران، رگبار گلوله.فله مترادف : جرم، حجم ماده بدن وزن اندازه مقدار اندازه گیری بخش دسته مقدار مبلغ، تعداد.اکثریت, بیشترین, مزیت تکثر بخش اصلی،...فلپ مترادف : بحران، اورژانس، دیوانگی، بیداد، هیاهو، هیاهوی، brouhaha، دماغ.سیلی ضرب و شتم، flail، فلوتر موضعشان، موج، تلنگر،...فلکس مترادف : خم، شیب، خم کردن، زاویه، منحنی، قوس، تعظیم.فن مترادف : جانباز تحسین طرفدار، پیرو، rooter، خیال باف، علاقه مندان، متعصب، چرم گاومیش، دمدمی مزاجی.هم بزنید.فنری مترادف : الاستیک.فنی مترادف : تشریفات nicety، جزئیات خاص، تمایز، مشخصات، نوار قرمز، punctilio، بازیچه قرار دادن، بی موردی تبدیل، کنوانسیون،...فهرست مترادف : لیست.محصول، عملکرد، بازگشت، خروجی, تولید, تولید, برداشت در جمع آوری، جمع آوری، موفقیت.فهرستی از مترادف : لیست لیست، ثبت نام، رول, پانل تخته سنگ، بلیط، سرشماری، کدر، تیم، muster، ثبت نام.فهم مترادف : ناخوانا ژرف، غیر قابل تصور غیر ممکن، غیر قابل کشف، ناخوانا، inscrutable، مبهم، مرموز، مرموز.قابل فهم میکند، ساده،...فهیم مترادف : تبعیض آمیز، باهوشتر، حساس، لطیف دانستن، روشنگری، انتقادی، نافذ حاد، دانا، perspicacious، عاقلانه.فواره زدن مترادف : جریان جریان پور، با فشار خارج کردن، چشمه، روان، سرنگ، جت، تخلیه، موج، موضوع، خارج، فوران.شیر، دلسرد، شیر آب...فوت و فن مترادف : شوخی شوخی، چکاوک، جست و خیز antic، فساد، gambol، ورجه ورجه کردن، جیغ وداد بازی کردن، میمون کسب و کار، monkeyshine، jape،...فوتی و فوری مترادف : ، قانع کننده دارای قدرت و زور قانع کننده گفتن, معتبر، پرقدرت، دندان شکن، انکارناپذير, قطعی, های گرفته شده،...