فهرست اسامی همه مترادف


  • فورا مترادف: بلافاصله در یک بار، بلافاصله، به سرعت، سرعت، سرعت، به طور مستقیم، در حال حاضر در یک لحظه راست دور، رک و بی...
  • فوران مترادف: وقوع فوران انفجار، blowup، عود، سالی، موج، راش، تجلی.انفجار فوران ریز، عجله، تخلیه، پشت سر هم, انفجار, تندر،...
  • فورت مترادف: قلعه غني، سنگر و استحکامات قلعه، ارگ، دژ، سنگر، ایجاد مانع، پادگان، نگه داشتن، redan، حفاظ استحکامات.
  • فوری مترادف: فعلی، حاضر، فوری، آنی، سریع، سریع، ناگهانی، سویفت, موقع, وقت شناس.مستقیم, اولیه, نزدیک بعد، نزدیکترین پیوسته،...
  • فوق العاده مترادف: مواد فیزیکی، هدف، محسوس، قابل توجهی واقعی، جسمانی، طبیعی است.معجزه شگفت انگیزی، شگرف، preternatural، قابل توجه...
  • فول مترادف: تحریک، electrify، تحریک، بیدار، rouse، وحشت زده شدن، تحریک، تسریع، رنجش، تحریک، زنده کردن، تجمع، بهم زدن، بیدار،...
  • فولمینات مترادف: محکوم execrate، vituperate، لعنت لعنت، berate، anathematize، revile، scathe، impugn، قیمتی، stigmatize، castigate، imprecate.
  • فوم مترادف: صدا زدن جوش، حباب، spume، سر fizz، صعود، کف، تفاله، اسپری، اسکاد، spindrift، spritz.froth, حباب, effervesce, fizz, spume, کف.
  • فونت مترادف: منشاء منبع سرچشمه، ریشه، جوانه، دانه، بهار، رحم، دوران مرگ، سرچشمه، پیدایش، اساس، هسته.
  • فویل مترادف: کنتراست آنتی تز، پس زمینه، پس زمینه، همتای مکمل، setoff.درمانده خنثی کردن دور زدن، مقابله، بررسی، discomfit، disconcert،...
  • فک مترادف: ادم بد دهان, berate, سوء استفاده, revile, vituperate.پچ پچ سخن تند و ناشمرده, پر حرفی کردن منظور، دروغ گفتن، شایعات، صحبت.
  • فکر مترادف: مغرور.
  • فکر تهیه مکان مستقل مترادف: سرمازدگی tipple کا, ø، طعم، مزه، شلپ شلپ کردن، slurp، نمونه، خورد.
  • فکر می کنم بیش از مترادف: منعکس کننده بر اندیشیدن وزن، mull، معنویت، مطالعه کردن، مطالعه، عمدی، cogitate، تفکر، تامل، نظر، الهه شعر و موسیقی.
  • فکر کردم مترادف: قصد طرح طراحی، انتظار، پیش بینی، امید، هدف، رویای، هدف، شی.مراقبه lucubration cogitation، افکار، استدلال، تفکر، گمانه...
  • فکس مترادف: تکراری، تولید مثل، ماکت، کپی، مثل.
  • فی مترادف: خارج از مرکز.
  • فیات مترادف: فرمان است.
  • فیبر مترادف: موضوع, رشته, رشته, پیچک، مو، وب، خط، روبان، رشته.شخصیت کیفیت بافت، جوهر، آرایش، طبیعت، نوع، مرتب، ماده، قانون...
  • فیروز مترادف: شادی،، overjoyed نشئه enraptured، elated، سپاه رستگاری، مسیح،، پیروز.
  • فیل سفید مترادف: بار بار سنگین، مانع اسراف، تعهد، تحمیل، مراقبت، تخلیه، کابوس، albatross.
  • فیلتر مترادف: صافی، غربال، صفحه نمایش، جداسازی، آبکش.فشار به الک کردن، filtrate پاک، روشن، تصحیح، دید، چکاندن، لای، تخلیه،...
  • فیلسوف مترادف: دانشمند محقق، metaphysician، متفکر، فشارد rationalist، dialectician، logician، علامه، محتکر، دانشمند، solon، گورو.
  • فیلم مترادف: مبهم مبهم، محجبه، پوشش غشایی، تاری، تار، سایه، ابری، مات، تیره، مه آلود، نا معلوم, شیری, شیری, معلوم نیست.جوي...
  • فیلم را دوبله کردن مترادف: نام نام مستعار، تماس christen، تعمید، مدت، سبک، توصیف، برچسب، برچسب، تعیین، denominate، ادعائي نسبت، سبب، مشورت.
  • فیوز مترادف: جوش ذوب، پیوستن به لحیم، ادغام، تحکیم، مخلوط، آلیاژی، تبدیل به چسب کردن, پایبند، commingle، درآمیزند، توام، یکی...
  • فیوژن مترادف: مخلوط coalescence ائتلاف ادغام اتحادیه اتحاد، مخلوط سوي استراليا مي روند، ادغام، سنتز، اتحاد، کنفدراسیون، لیگ،...
  • قائم مقام مترادف: جایگزین.
  • قاب مترادف: هیکل آناتومی بدن ساخت، ریخت شناسی، شکل، ساختار، فرم، سوما، آناتومی، شکل، شاسی.قرعه کشی تدوین، بیان، مطلق فکر...
  • قاب ذهن مترادف: خلق و خوی وضع نگرش، طنز، خلق و خوی، احساس، ساخت، وضعیت روانی، کج، استقرار، ديدگاه، تمایلات، تمایل، چشم انداز،...
  • قابض مترادف: خشن استرن، سخت تلخ، شدید، دقیق، سخت، سخت، ترسناک، دقیق، سخت.کوه نوردی constrictive، انقباضی، قابض، صحافی، فشاری.
  • قابل مترادف: اثرات، تصاویر، ظاهر، جنبه، superficialities، نگاه، صورت ظاهر، روکش.
  • قابل اجرا مترادف: مربوطه اتصالات مناسب, آپارتمان, مربوط, مناسب, وابسته، apposite، مفید.
  • قابل استرداد می باشد مترادف: ضروریِ غیر ضروری، اضافی غیر ضروری, غیر ضروری، زاید، تعویض، حاشیه ای.
  • قابل استفاده مترادف: عملی فایده سودمند، مفید، محکم، مفید، هر روز قابل اعمال قابل اعتماد مقرون به صرفه، ناهموار، موثر، عملکرد.
  •