فهرست اسامی همه مترادف


  • فروش مترادف: قبول.بازار vend، خرده فروشی، عمده فروشی، برخورد به تجارت در، تبلیغات، کالا، ترویج، دوره گردی، شاهین، رسیدگی،...
  • فروشنده مترادف: فروشنده.فروشنده خرده فروش، عمده فروش، کاسب، مغازه دار فروشنده، انبار دار، تاجر، فروشنده، مربی، ترویج،...
  • فروشنده سیار مترادف: فروشنده.
  • فروشگاه مترادف: انبارهای سهام، تامین، رزرو، انباشت اندوخته، کش، انبار.بسيط تجهیز، سهام عرضه، ارائه، ارائه خدمات، ساز و...
  • فروغ مترادف: هیجان بخرج دادن خشم دریافت دیوانه، افسار bristle، شعله, شعله، مشتعل، منفجر.فوران، عود، شیوع، پشت سر هم، فلش، راش،...
  • فرومایه مترادف: وابسته برقص مرگ شوم ترسناک، ترسناک، عجیب، وحشتناک، گوتیک، هولناک، ترساننده، شیطانی, zombielike, هیولا, necrophilic,...
  • فروند مترادف: پاداش.
  • فروپاشی مترادف: رد انحطاط رو به زوال، خشک شدن، پژمرده، شکست، سقوط، ebb، افول، debase، تضعیف، زباله، molder، atrophy، محو، sicken.putrefy،...
  • فروکش مترادف: فروکش کردن, آرام, سطح راحتی خاموش, کاملا, آرام.نزول حل و فصل، رد، پایین، پایین تر فرود, لغزش، اسلاید، slump،...
  • فريادی مترادف: entrap و دستگاه گیرنده تامین، فوت و فن, گرفتن, قلاب طعمه، فریب، decoy، از راه بدر کردن، جلب، inveigle، enmesh.
  • فريب مترادف: فریب گمراه، فوت و فن، احمق، hoax gull، یازند، تقلب، را در، گول زدن، خفقان، misinform، بدجلوه دادن، فريادی، از راه بدر...
  • فرکانس مترادف: تداوم commonness تکرار، تناوب، نظم، تکرار، تکرار، ثبات، شيوع.
  • فریاد مترادف: کارت شخصیت، احساس، شورش، کمدین بذله گو، شوخ طبعی، خنده، boff، boffola، وای.گریه shriek screech، screak، داد، زوزه موجب شهرت،...
  • فریاد زدن مترادف: زیر خلیج, ناله, ululate داد، فریاد yowl، ناله، ناله، clamor، shriek، غرش.
  • فریب مترادف: تقلب فریب کلاهبردارى، deceptiveness، شم، تقلبی، imposture، سندى، نفاق، دورویی، underhandedness، حیله گری، double-dealing، خیانت،...
  • فریب دادن مترادف: مزخرف دری وری سخن گفتن، زباله، flummery، باش gammon، piffle، poppycock، falderal، balderdash، bunkum، تختخواب سفری, مزخرفات پر شده اند،...
  • فریبنده مترادف: گمراه کننده کاذب delusive جعلی، فریبکارانه، مسخره، تقلبی، الکی، دارای ظاهر زیبا وفریبنده، توهم، colorable، جعلی، روی...
  • فریبکارانه مترادف: متقلب نادرست، دروغ، جعلی روی حیله و تزویر، twofaced، double-dealing، اشتباه، dissembling، مکار، janus-faced، دوگانه، مانور، حیله...
  • فساد مترادف: ترفند شوخی naughtiness، devilment، shenanigans، jape، roguishness، foolery، بازیگوشی، horseplay، hijinks.فساد قمار، استیصال، گناه، شرارت،...
  • فساد نا پذیر مترادف: قابل اعتماد صادقانه، وجدان، ایستاده، منزه بی عیب و نقص, بی گناه، unimpeachable، صالح.
  • فسخ مترادف: لغو.محکومیت بدگویی،، fulmination، ننگ execration، لعنت، زخم زبان، اخطار، سخنرانی دراز وشدیداللحن، philippic، ملات، harangue،...
  • فشار مترادف: رانش، تکان خوردن، shove، فشار، نیروی محرکه، ضربه، impulsion، اشاره به بر انگیختن بهم زدن پانچ، باعث شروع.مبالغه کشش...
  • فشار با نوک انگشت مترادف: فشار بر انگیختن پرتاب، واکسن، زانو، آمار، پانچ، مطبوعات، jostle، ضربت، حفاری، درآورد.مزاحم شدن فضولی تداخل،...
  • فشرده مترادف: کامل و بسیار دقیق, قاطعانه, تقویت, اوج, شتاب, جارو, جامع, مفهومى, فراگیر, افزایش, افزایش کامل.
  • فشرده سازی مترادف: انقباض فشار، تراکم، انقباض فشردن، انقباض، تراکم، تراکم، کاهش، کاهش قیمت.فشرده فشار مطبوعات، قرارداد،...
  • فصاحت مترادف: تسلط به بیان درخواست تجدید نظر، اجبار، فصاحت و بلاغت، فصاحت و بلاغت.
  • فصاحت و بلاغت مترادف: bombast fustian، grandiloquence، گزاف گویی wordiness، pomposity، prolixity، turgidity، pretentiousness، floridity، flamboyance، بحث، گاو نر، bunkum، تختخواب...
  • فصل مترادف: بخش بخش، پاساژ بخشی، دنباله، موضوع.نرم کردن خلق و خوی، کاهش، متوسط، اهلی فروکش کردن، کاستن، استمداد, صدا خفه...
  • فصیح مترادف: رسا, دار, قابل توجهی تحت تاثیر قرار, حرکت, گفتن, باردار.، الهام گرفته از زنگ روان برازنده well-expressed قانع کننده،...
  • فضاهاي مترادف: مدل الگوی معیار، ایده آل، nonpareil، مثال، استاندارد، سابقه، اصلی، معیار، نمونه.
  • فضای مترادف: منطقه محدوده فاصله، دامنه، محل، محل، اتاق، حد، گستره، گسترش، دامنه، دوره، ظرفیت، spaciousness، آرنج اتاق.فاصله...
  • فضل مترادف: هدیه ارائه largess، پاداش، پاداش، سود، کمک، گرانت، حق بیمه، برکت، موهبت الهی.جذابیت جذابیت ظرافت، دستاورد،...
  • فضول مترادف: peeping tom.کنجکاو, prying, snooping, ناخوانده, کنجکاو, overcurious, زدن پویان، گوش کن، هويتمندی، استراق سمع.
  • فضولات انجام شد مترادف: مدفوع.
  • فضولی مترادف: همکار اسنوپ، peep زیرچشمی نگاه کردن، خیره نگاه کردن، ترامواها، سر و گوش آب، بینی، فضولی، مزاحم شدن, تداخل، ته...
  •