فهرست اسامی همه مترادف


  • جایگزینی مترادف: جایگزین متناوب، البدل قائم مقام، پروکسی، عامل نكند، خرج کردن، benchwarmer، دوم، دوباره پر کردن، ماکت، پر کردن، معادل، makeshift، قلابی.
  • جایگشت مترادف: تغییر.
  • جبران مترادف: غرامت جبران، مرمت، اصلاح، جبران خسارت، رضایت، اصلاح، درمان، جزا، قصاص، مجازات، مماشات، propitiation.غرامت کفاره...
  • جبران ناپذیر مترادف: دائم.
  • جت مترادف: چشمه سرنگ ساقه، روان، اسپری، فواره زدن، با فشار خارج کردن، منتشر می کنند، موج، خوب، پور، تخلیه.سیاه و سفید،...
  • جد مترادف: forebear, جد, primogenitor, forefather, پدري, procreator, پدر و مادر.پیشرو استاد سلف، صادركننده، پدر، مادر، begetter، سابقه، منبع،...
  • جدا مترادف: دور, دور, كوهى، در طول بازو را خاموش., قطع, قطع, sundered, تقسیم, رایگان, گسسته، جدا جدا، disjointed، تفکیک، طلاق، برش، جدا...
  • جدا بکشید مترادف: قطعه، نابود کردن، اشک، كوهى پاره، تعداد، فستیوال, های مجزا، شکستن، تقسیم، cleave، disunite، rive، جدا، شدید، جدا، تخریب، دستگاه پرس، مثله می.
  • جدا کردن مترادف: جدا قطع unfasten، شدید، خلاص، شل، تقسیم، sunder، بخش, رایگان, منزوی، برش، برداشت، لغو، disjoin، طلاق.برداشت بازنشسته...
  • جداسازی مترادف: جدایی separateness، تنهایی، aloneness، تفکیک جداشدگی، تبعیض نژادی، تبعيد، انزوا، عایق، جداسازی، آپارتاید، circumscription،...
  • جداشدگی مترادف: عدالت بی طرفی، disinterestedness، بی تفاوتی، سردی حالتی، nonpartisanship، unconcern، خنکی، بی طرفی، fair-mindedness، عدالت، دور، لورا.
  • جداگانه مترادف: تقسیم، بیا demarcate بین, تشخیص، پارتیشن های متضاد در اوردن، بخش، مداخله، بیگانه، disunite، disjoin، sunder، قسمت، در...
  • جدایی مترادف: قطع، قطع، پارگی، چين، بخش، رخ، شکاف، پارتیشن، شکستن، بیگانگی، محرومیت، انزوا، تفکیک، تبعیض نژادی، آپارتاید، فاصله، فضا.
  • جدل مترادف: جنجال disputation، استدلال، استدلال، بحث کشمکش، که, اختلاف, مشاجره، logomachy.
  • جدلی مترادف: disputatious بحث برانگیز، ستیز نقوذ، quarrelsome، انتقادی، carping، مبلغان.
  • جدول مترادف: ی جدول بندی itemization، برنامه دستور کار، لیست، نمودار، کانن، شاخص، ستون، لیست، کاتالوگ، مطالب.فلات.تعویق خانه...
  • جدول کلمات متقاطع مترادف: تظاهر.
  • جدی مترادف: قصد صادقانه جدی مستقیم، متعصب، صمیمی، تند، گرم، پیش، هدفمند، اختصاص داده شده است.شدید, خطرناک, بحرانی و وخیم,...
  • جدید مترادف: روز دقیقه، مد روز اخیر، مدرن، modernistic، آخرین، فعلی، رمان، تازه، سبز، ازدواج، باکره، پیوست، صدرى، با نام تجاری...
  • جذاب مترادف: دعوت جذاب جذب می کند، enticing وسوسه انگیز، مغناطیسی، خشنود، برنده، prepossessing، تاريخى، عادلانه، زیبا، خوش تیپ,...
  • جذب مترادف: engross اسیر مشغول، مجذوب، علاقه، اشغال، تعامل، پرچ، اسیر، سرگرم، جذب، نگه دارید.خوردن جذب هضم، اختلاط، درک،...
  • جذب می شود مترادف: کاملا اشغال.
  • جذب می کند مترادف: جذاب اغوا کننده, جذاب, جذاب bewitching، دلربا، مطلوب، سکسی، تحریک آمیز، وسوسه انگیز، come-hither، enticing بافندگی، فریبنده.
  • جذب کننده مترادف: اسفنجی نفوذ، متخلخل، بروز، قبلی مغایر، assimilative.
  • جذبه مترادف: جاذبه جنسی زرق و برق, جذابیت, جذابیت مغناطیس، seductiveness، witchery، سحر و جادو، مطلوبيت، شیفتگی.
  • جرات مترادف: سرپیچی از چالش، مخالفت، تحریک، اختلاف شی، تناقض، goad، مقاومت، flout، استهزاء، طعنه زدن.سرمایه گذاری خطر، شجاع، مقابله با صورت، خطر، تصور، قمار، شیرجه، حدس و گمان.
  • جرقه مترادف: درخشش قدرتمند،، ری، سوسو زدن، روشنایی ضعیف تابیدن زرق و برق، براق، چشمک زدن، سوسو، چشمک زدن، روشن و خاموش...
  • جرم مترادف: حمله حمله، محاصره یورش، پرخاشگری، sortie، باتری، اتهام.جرم، جرم، بزه، شبه جرم،،ضمن، malefaction، بودن.گسل گناه خشم،...
  • جرم اسمانی مترادف: قابل توجه ستاره سازترين، جاویدان، برنده جایزه، ستاره، قهرمان، شیر، کسی vip شخص بزرگ, شایسته, بزرگ نام, نام, نور, پیشرو برنج.
  • جرم و نسوز مترادف: مزمن سمج علاج ناپذیر، مقاوم، بدون واکنش، مداوم، طولانی، طولانی مدت.سمج حافظۀ، mulish، همکاری، نافرمانان...
  • جرو مترادف: دعوا استدلال، کج خلقی، تف، مبارزه با wrangle، قراضه، اختلاف، اختلاف، نزاع، set-to، عداوت خانوادگی.دعوا استدلال می کنند، bicker، wrangle feud، قراضه, مبارزه با, نزاع و جدال، تف، ادعا، تضاد، برخورد.
  • جریان مترادف: جریان موضوع جلو پور، البته، اجرا، رول، ادامه، پیشرفت، عجله، موج، روان، سیل، سرریز، نشت، آبشار.جریان رودخانه...
  • جریحه دار کردن مترادف: پریشانی.
  • جریمه کردن مترادف: مجازات نظم و انضباط، درست عبور قضاوت، تعیین حقوق، حکم، توبیخ و ملامت کردن.
  • جز مترادف: داد، حذف ترک، رد، نوار، از بین بردن، چشم پوشی، بهانه، غفلت، نادیده گرفتن، بی اعتنایی، اخراج، elide.
  •