فهرست اسامی همه مترادف
تواضع مترادف: شکسته نفسی حلم docility، تواضع، lowliness، self-abasement، submissiveness، unpretentiousness، کمرویی، sheepishness، subservience، diffidence، ارسال.توافق مترادف: هماهنگی توافق، انطباق مطابق، همکاری، دوستی، دستکاریها، درک، تفاهم،، رضایت، یکنواختی.اعطای بازپس، اعتراف،...توالت مترادف: حمام حمام، اتاق استراحت اتاق پودر، دستشویی، جان، مستراح، مستراح، گنجه آب، توالت، گنجه و گنجه کشودار و توالت و...توام مترادف: ترکیب مخلوط، ترکیب، ادغام، متحد مخلوط، فیوز، commingle، پیچیدهتر،، تحکیم، متحد، یکی شدن، ادغام.توان مترادف: extirpate عصاره، جرات، جلو، ریشه ریشه، گراب، علف هرز، حفاری تا، لانه، deracinate، exile، جابجایی.شعر.توانا مترادف: چاق و چله قدرتمند، قوی، قادر مطلق، puissant، بی باک، قوی، محکم،.غول پیکر بزرگ شگرف، فوق العاده، گسترده، شگفت...توانایی مترادف: صلاحیت، استعداد, مهارت، استعداد، بهره وری، اثربخشی، تسلط، ظرفیت، expertness، تخصص، توانایی، استعداد, knowhow.توانم مترادف: مطلق راستش گریه، با خشم ادا کردن، خروپف، روان، منظور، پر حرفی کردن، tattle، نشت.توانمدسازی مترادف: سخت عادل نباشيد، سفت و سخت، باریک، تلخ، كسانى كه ستم، تنبیهی پرهزینه، مقدس نما، تعصب، straitlaced، bluenosed، witch-hunting،...توانمند سازی مترادف: فعال اجازه اجازه، کمیسیون، مجوز، حکم، تحریم، ادعائي نسبت به دارائي، اجازه می دهد، نماینده، depute، به معتبر...توانگری مترادف: ثروت فراوانی لوکس، ثروت، ثروت، رفاه، آسایش، گنج، پول، منابع، سرمایه.توانی مترادف: سخنگوی سخنگوی مترجم، explicator، expounder، مدافع، حامی، طرفدار، تقویت کننده، مثال، نماینده، تصویر، مدل، فضاهاي.توبه مترادف: پشیمانی غم و اندوه گریستن،، bemoan، ضجه و زاری کردن، مرتب، repine.تواب توبه، پشيمان، penitential، وجدان زده خفیف، apologetic،...توبه و طلب بخشایش مترادف: توبه ندامت، کفاره کفاره، رستگاری، mortification، جبران، جبران، اعاده، contrition، رحمی در اعمال هرگونه.توبیخ مترادف: ملامت، زخم زبان زدن، سرزنش، سرزنش، محکومیت، سرزنش، پانسمان, نگاه, مجازت زبان، موعظه، disapprobation، فسخ، upbraiding،...توبیخ و ملامت کردن مترادف: مجازات چوبکاری کردن شلاق، شلاق، castigate، زخم زبان زدن, upbraid, berate, نظم و انضباط، chasten.توجه مترادف: غلظت صمیمیت سعی و کوشش، heedfulness، نرم افزار، مراقبت، intentness، تمرکز حواس، هوشیاری، هوشیاری.مرجع.هزینه پاداش،...توجه داشته باشید مترادف: یادآوری نماد یادداشت، یادداشت، jotting، ورود، رکورد، حاشیه نویسی، نظر، براق، پاورقی، تفسیر.توجه کنید.دقیقه...توجیه مترادف: خواهد بخشید مشروع، سوگند تئوريک، تایید تایید، اجازه، حکم، تأیید، حفظ، رعایت، پشتیبانی، ایجاد.این عکس، قابل...توجیهی مترادف: بر اساس دلایل، دلیل حکم، استدلال، دفاع، بهانه، بهانه.توضیح عقلانی دفاع، عذرخواهی، بهانه، اثبات بیگناهی،...توخالی مترادف: بیهوده vacuous دارای ظاهر زیبا وفریبنده مانور، خالی، خالی است، بی معنی.افسردگی حفره دندانه، شقاق، چاه زنخدان،...توده مترادف: کلوخه تکه کلوخه، شمع، كلوخ، لخته، نمد، پشته، انبوه، دسته ای.گروه جمع آوری، جمع آوری، amass، پیوستن به جمع آوری،...توده Polloi مترادف: توده های مردم، commonalty، جمعیت، رو ریشه چمن، شهروندان، مردم، اراذل و اوباش، riffraff، بسیاری، گله، اوباش.توده ها مترادف: مردم مردم بسیاری، commonalty، قوم، عامیانه رایج، اقشار، پرولتاريا، جمعیت، اراذل و اوباش, اراذل و اوباش، توده polloi،...توده یونجه یا کاه مترادف: کشتار متمرکزسازی تخریب نابود کردن، نابودی، انحلال خطرناک،، محو کردن، ذبح، ساقه، قصاب، قتل عام، تلفات زیاد...تور مترادف: گردش سفر، سفر، گردش تفرج، سفر، سفر، زیارت، peregrination، سرگردان.موقعیت محل ایستگاه, وضعیت, استقرار، lodgment،...تورفتگی مترادف: واکش مطبوعات، تحت تاثیر قرار دادن مشخصات ناشر، نمره، علامت، توخالی، گودال, notch، نیک، serrate، scallop، صورتی.تورم مترادف: برآمدگی منفجر، بالون باد، پر، سبزِ، افزایش، پف دار، بیرون.شیک پوش ادم خودساز و جلف ورزشی، شخص، تیغه، جرقه،...توری مترادف: openwork مش، lacework، شبکه، fancywork، بهم تابیدن و بافتن،، بریده نشده، ملیله دوزی.ببندید تا، کراوات، اتصال رشته، باد،...توری به مترادف: حمله ادم بد دهان، castigate، طوفان در تماس، توبیخ، ترش، شلاق، نور به، توبیخ و ملامت کردن، berate، لباس، روز سه شنبه.توریستی مترادف: مسافر journeyer ویجر، مسافر، rubberneck، گردشگر، excursionist، فراهم سازی حداکثر, زائر, سرگشته، ولگرد، سرگردان.توزیع مترادف: بسته برخورد، توزیع، dole، سهم گرفته،، اختصاص، تقسیم، apportion، تخصیص دادن، اختصاص، پراکنده، گسترش، strew، انتشار،...توزیع مجدد مترادف: reword rephrase، refashion، ترجمه و تفسیر restate، بازسازی، عوض کردن، چیدن، transliterate، ترجمه.توزیع های مبتنی بر مترادف: مانند akin, مشابه, زوج, دوقلو, مربوطه, تکراری, مشابه, همسان, قوم و خویشی.توسعه مترادف: تقویت بزرگ بر تقویت، گسترش، گسترش، گشاد بر، غنی سازی، علاوه بر این، گسترش، گوشت کردن، کامل، بالا بردن، پد،...