فهرست اسامی همه مترادف


  • جلسه مترادف: برخورد، تقاطع تلاقی concourse، همگرایی، توافق، اتحادیه، اتصال، برخورد.جلسه مجمع نشسته، کنفرانس کنگره، شورای،...
  • جلسه توجیهی مترادف: دستورالعمل جهت آماده سازی، بتونه کاری، قراردادن، تهویه، اجباری، مته، مختصر، سفارشات.
  • جلف مترادف: با نشاط شادی بخش، شناور، پر جنب و جوش دارای سرور و نشاط، شاد و خرم، blithe، winsome، با روح, زرق و برق دار، شیک، دبون ایر.
  • جلق اجباری مترادف: استمناء.
  • جلو مترادف: وحدت ائتلاف، همبستگی، اتحادیه همکاری، ادغام، ادغام، اتحاد، وابستگی، لیگ, سندیکا, فدراسیون، همکاری.آمریت...
  • جلو نگه دارد مترادف: نطق موعظه، declaim، speechify orate، sermonize، descant، گفتمان، صحبت می کنند، آدرس.
  • جلوتر بودن مترادف: forerun چشم پوشی antedate، مقدمه، سرب، معرفی، سر، هر چیز نوک تیز، نوید بخش، آشر، هموار کردن راه، پیش بینی، preexist.
  • جلوه مترادف: را اعلام کردند.
  • جلوگیری مترادف: بازداشت نگه دارید، زندانی، ضبط، قفل نگه داشتن، زندان، straitjacket، handcuff، manacle، دور قرار داده، محدود، قفس،...
  • جلوگیری از مترادف: منصرف کردن، دلسرد، جلوگیری، هشدار، مانع، جلوگیری از، بررسی، dishearten، تعدیل، منحرف، دانلود، disincline، محدود کردن،...
  • جلوگیری از تورم کردن مترادف: فروتن خوار قرار دهید، abase، پایین، chagrin، mortify، مستهلک، تحقیر، chasten، سوزن، debunk.سقوط خالی صاف، اگزوز، کوچک، قرارداد، crumple.
  • جلوی مترادف: ستاره مودب.
  • جلیقه مترادف: واگذار نماینده توانمند سازی، بانكدارى، consign، مشورت، تخصیص، تدبیر، سرمایه گذاری، deputize، تبدیل، دست، اجازه، ادعائي نسبت به، اختصاص دهید.
  • جم مترادف: جمعیت throng, mob ازدحام، congest، blockade، بلوک، خرد، پر، بسته.له خم واکش، تحریف، کبود.جمعیت گروه ترکان و مغولان، ازدحام...
  • جماع مترادف: مقاربت جنسی جنسی اتحادیه عشق ورزی، coition، مقاربت، جفت، جفت، کنگره، زنا، تجارت، دانش carnal.
  • جماعت مترادف: مجمع گروه، ازدحام، ازدحام، میزبان بسیاری، جمعیت، گله توده جمع.
  • جمع مترادف: فرزند.جمع آوری با هم، forgather جمع اوری، جمع آوری، تشکیل، جمع آوری، گله، throng، convoke، خوشه، تجمع، دیدار، ازدحام،...
  • جمع آوری مترادف: انتخاب برداشت، چین، درو اینسو انسو جمع کردن، جمع اوری کردن، برش، جلب.جمع تشکیل جمع آوری، جمع آوری، باند، convoke،...
  • جمع آوری شده مترادف: مونتاژ، جمع آوری، انباشته، متمرکز، محشور، به دست آورد، انباشته.تشکیل شده، self-possessed، ارام، اهمال، دانلود، imperturbable، levelheaded، آرام.
  • جمع اوری مترادف: جمع آوری احضار بسیج، تماس، جمع آوری، خط تا، تشکیل، مارشال، convocate دور بالا، تجمع.تجدید و احیای روحیه بازو،...
  • جمع اوری کردن مترادف: جمع آوری را انتخاب کنید، مرتب کردن، انتخاب، انتخاب تنها از، منتخب، گزیده ای، باد افشان، الک کردن، جدا، اینسو انسو جمع کردن، جمع آوری، جلب.
  • جمع شدن مترادف: جلو و عقب برداشت، قرعه کشی مخفی کردن، پوشش، sheathe.گرفتن disavow نمی پذیرند، ۱۳۶۲، renege، عقب نشینی، تسلیم، فسخ، unsay، لغو، یاد، نامه؟، لغو، رد، خوردن یکی از کلمات.
  • جمع و جور مترادف: متراکم بسته، فشرده سازی، تَمبُجرَبهي تمرکز، فشار، خودرا برای امتحان اماده، constrict، تحکیم.میثاق، توافق،...
  • جمع کردن مترادف: تجمع حذف قوانین تبعیض آمیز، شمع تا، شن کش پشته، جمع آوری، جمع آوری.
  • جمعيت مترادف: ساکنان ساکنان مردم، قوم، شهروندان، مردم، denizens، جامعه، انجمن.
  • جمعی مترادف: مشترک, عمومی، جمعی و عمومی, مشترک, به مشترک, اجتماعی, محبوب, اجتماعی.مفصل, مشترک مشترک همکاری متقابل، متحد.تجمعی کامپوزیت جمع، کل، جامع، نماینده.
  • جمعیت مترادف: مردم.خودرا برای امتحان اماده بسته مطبوعات، جم، فشار، گرفتگی عضلات، زور، congest، فشرده سازی، توده، دسته، بسته...
  • جمله بندی مترادف: phrasing، عبارت، همان، سبک، نحو، اطناب مدلولش، زبان، کنایه، طرز سخن گفتن، collocation.
  • جن مترادف: پری جن, جن دزد، جن، پری، leprechaun, یکجور دوربین عکاسی، گنوم، موجود وهمی.پری, بازیگوش, جن, کوتوله, گنوم, یکجور...
  • جناح مترادف: حزب، دسته، فرقه، تبادل نظر، تقسیم، گروه متلاشی شدن.
  • جنایی مترادف: اظهار تاسف، شرم آور، ستمکار ناپسندیده، غیر اخلاقی، شیطانی، اشتباه، غیر قانونی، گناه، iniquitous، جنحه، ظالمانه،...
  • جنباندن مترادف: کالسکه.
  • جنبش مترادف: ژست نود لرزش، پیچ، روشن، گام، چرخش، gyration، چرخش، عمل، ورزش، پانتومیم، رقص.حرکت حرکت بهم، تغییر، خروج، انتقال،...
  • جنبشی مترادف: پویا، متحرک، پر انرژی، شدید، پرقدرت، فعال، تلفن همراه، انگیزه، متحرک.
  • جنبه مترادف: ظاهر نگاه بیرونی، نما، تصویر، شکل، فرم، چهره، سطح، ماسک، صورت ظاهر.جنبه طرف جزء، فاز، زاویه، هواپیما، کج،...
  •