فهرست اسامی همه مترادف


  • تیز کردن مترادف: با سنگ تیز کردن, تیز, خرد, فایل, لبه, منظور.تحریک تحریک بیدار، تشدید، تیز، هم بزنید، بی درنگ، تحریک، رنجش، تسریع، بیدار، خار، ملتهب.
  • تیغ دارای طعم اصلی مترادف: روحیه شدید پر جنب و جوش، انیمیشن، مشتاق، جالب، سرگرم کننده،، پرقدرت تحریک.تند، تند و با مزه, risqué، اذعان, پیشنهادی, off-color, indelicate, ribald, زشت.
  • تیغه مترادف: چاقو برش jackknife، شمشیر، سابر, قمه, چاقوی کوچک جراحی، لانست، تیغ، حفاری.
  • تیغهٌ مترادف: ناخوانا نامشخص غیر منطقی اشتباه، مبهم،، disjointed، وحشی، غیر منطقی، rambling، قطع همخوانی ندارد، inarticulate.
  • تیم مترادف: خدمه واحد گروه، باند، نیروی، کارگران، سمت، مخالفت، گروه، دسته، ترکیب تیم ملی فوتبال، باشگاه، بدن، جناح، دسته.
  • تیم ملی مترادف: خدمه, تیم, باند, نیروی, نیروی کار، باند، گروه، شرکت.
  • تیمبرلند مترادف: جنگل.
  • تیوری مترادف: سرقت thieving سرقت، سرقت، اختلاس، filching، pilfering، غارت، دزدی، جنون دزدی، rustling، غارت، swindling larceny.
  • تیپ مترادف: خدمه، گروه، گروه، بدن، شرکت، حزب، لباس، واحد، باند، بسته، نیروی, تیم ملی, تیم، نیروهای نظامی، سپاه، جزئیات.
  • ثابت مترادف: هنوز, استاتیک, گیر, ثابت غیر منقول دائم، ریشه، لنگر، امن، رطوبت، ایستاده،، بیحرکت fastened.وفادار وفادار واقعی،...
  • ثابت شده است مترادف: آزمایش محاکمه، تایید تایید، ثابت، گواهی، چک، معتبر، تاسیس، واقعی، درست، تجربی، تجربی.
  • ثابت قدم مترادف: شرکت راسخ ثابت قابل اعتماد, stanch, وفادار, وفادار, واقعی, اختصاص داده شده، ثابت قدم، بی باک، آبی پاک, قابل...
  • ثبات مترادف: ثبات تعادل تعادل، وقار، ستبری، استحکام، صحت، استحکام، ثبات، دوام، قدرت.امن تجدید و احیای روحیه, لنگر، حل و فصل اهل شمال افریقا، ثابت، زمین، ریشه، شرکت، ثابت، تقویت.
  • ثبت اختراع مترادف: بدیهی آشکار آشکار، آشکار، واضح، ساده، روشن، شفاف، صریح، بی تردید، غیر قابل انکار، محتوای.
  • ثبت نام مترادف: تحت تاثیر قرار را تحت تاثیر قرار، تصور را، از طریق رسیدن، در سراسر آمده، را وادار به نفوذ غرق در زنگ زنگ، علامت...
  • ثبتشده مترادف: ، خیانت آشکار آموزنده، tattletale، نشان دهنده، پیشنهادی قابل توجهی، علامتی، معنی دار، سمبل.
  • ثروت مترادف: فراوانی غنای اسراف، فراوانی، copiousness، liberality، توانگری، profuseness، تبذير، شکوه و جلال، سرزندگی.فراوانی، فراوانی،...
  • ثروت باد آورده مترادف: شانس ثروت, ترنجبین, fluke موهبت الهی، بخشش، سکته مغزی شانس پیدا کردن اعتصاب, برنده تمام پولها.
  • ثروتمند مترادف: ثروتمند و غنی و مرفه، مرفه و خاموش, moneyed, موفق, well-heeled, خیط و پیت کردن، لود شده.
  • ثروتمندان مترادف: خوب مرفه مرفه ثروتمند غنی، به خوبی ثابت کردن well-heeled خیط و پیت کردن moneyed موفق، شکوفایی، بخوبی رشد می کند.
  • ثلاثی مترادف: سه نفر.
  • ثمر مترادف: تحقق نتیجه حصول دستاورد عملکرد دستیابی به موفقیت ارضاء رضایت تحقق consummation، اوج، بشما.
  • جا افتاده مترادف: خفیف، بالغ، میرسید، سن، صاف و مخمل.غنی و کامل و dulcet، mellifluous، pearshaped، خالص.، درک چاشنی آرام بالغ عاقل، دلسوز.
  • جابجا کردن مترادف: بالابر، بالا بردن، گام، زنجیر.استفراغ retch پرتاب قی کردن, چاک, استفراغ, کک.بالا بردن بلند بالا بردن، پرتاب، پرت، heft، پرتاب، بازیگران، زنجیر.
  • جابجایی مترادف: حرکت مزاحم مغشوش، تغییر، انتقال دادن، حذف، derange، disarrange، راندن، انتقال، جابجا کردن، پرولاپس، توان.جای آن جایگزین، جایگزین، موفق، امر، برکناری، وادار کردن، بیرون راندن، ضربت.
  • جادار مترادف: بزرگ جادار، بزرگ، قابل ملاحظه، گسترده، سخاوتمندانه، کافی، وسیع، گسترده، گسترده، capacious، راحت.
  • جادار، مترادف: بزرگ، جادار، کافی، بزرگ، بزرگ، گسترده، راحت، لوکس، capacious، راحت.
  • جاده مترادف: جاده.
  • جاده نوش مترادف: میان وعده.
  • جادو گر مترادف: جلسه.
  • جادوگر مترادف: شعبده باز، عفریته, enchantress, pythoness, ساحره.عجوزه، کرون، harridan، beldam.
  • جادوگری مترادف: سحر و جادو جادوگری، witchery، سحر، هنر سیاه اتهام؟، diabolism، غیبگویی، خرافات، occultism، کیمیا، voodooism، obeah.سیاه سحر و...
  • جادویی مترادف: ، شگفت انگیز دلربا مدهوش bewitching، مسحورکننده، مقاومت، کاریزماتیک، فریبنده، مغناطیسی، مسحور، خواب آور است.
  • جاذب مترادف: , جذب جذاب, جذاب, جذاب، گیج، فریبنده، جالب، فوتی و فوری, preoccupying.تحریک جالب عفونی beguiling فریبنده، فریبنده, آمیز, جذاب, دلربا, جذاب و دلربا, فراموش نشدنی, به وسواس.
  • جاذبه مترادف: میل تجدید نظر جذبه، کشش، مغناطیس، جذابیت، شیفتگی، علاقه، ترفند، وسوسه، جذابیت، جاذبه.جاذبه کشش نیروی، گرایش، همگرایی، جنبش، خم، proclivity، تمایل.
  •