فهرست اسامی همه مترادف


  • اصطلاح مترادف: بیان عبارت مدلولش، عبارت مصطلح است.گویش طرز سخن گفتن اصطلاحات نمی تونم patois، زبان ویژه، صحبت کنید.
  • اصطلاحات مترادف: گنگ و نامفهوم، gabble، پر حرفی کردن، twaddle، rigmarole ادم تنومند و بدقواره دری وری سخن گفتن زباله تختخواب سفری مزخرفات...
  • اصطکاک مترادف: تضاد اختلاف تعارض, اختلاف، اختلاف عقیده، برخورد، مشاجره، دعوا، عدم، نزاع، dissidence، ناسازگاری، cross-purposes، دشمنی،...
  • اصل مترادف: ابتذال، فرض توجه به حقیقت postulate قضیه اصل حکومت قانون پند ماکسیم، حکم.جوهر فعالیت، توضیح شخصیت، منطق، تئوری،...
  • اصل و نسب مترادف: تبار نسب خانواده، اشتقاق، نسب، خط، سهام، استخراج، وراثت، شجره نامه، خون، نژاد.نزول اصل و نسب استخراج، نسب،...
  • اصلا مترادف: زنده ماندن بازیابی، درمان، بیشتر زنده بودن، آمده از طریق تجمع، احیای، دوره نقاهت را گذراندن، اطراف، آب و هوا،...
  • اصلاح مترادف: ویرایش بازنویسی redact، emend، صحیح، emendate، لهستانی، blue-pencil.تبدیل تغییر، ویرایش، تغییر به روز رسانی، اصلاح،...
  • اصلاحات مترادف: اصلاح بهبود، بهبود melioration، بهبود، اصلاح، بالا بردن، پیشرفت، توانبخشی، خونسردی، پیشرفت، ارتفاع،...
  • اصلاحی مترادف: درمان، درمانی، پادزهر، امداد، بازسازی، palliative، غرامت، ترمیمی.درمانی، بهبود، rectifying، توانبخشی، amendatory، ترمیمی،...
  • اصلی مترادف: خارج از مرکز شخصیت فرد، ناهنجاری، نابغه، نابغه، iconoclast، دگراندیشان،، اردک های عجیب و غریب، فرض عجیب و غریب،...
  • اصول مترادف: خود فى، abc، اصول، grounding، نیاز، بر اساس اصول بدیهیات, پیش نیازها, ملزومات، نسبت به ضروريات، مهارت، آموزش، هسته،...
  • اصولا مترادف: بیشتر.
  • اصولى مترادف: اخلاقی، اخلاقی، بالا فکر, فقط, راست فکر، صالح، نشسته، محترم وجدان، قابل اعتماد، معتبر، متفکرين، فساد نا پذیر،...
  • اصولی مترادف: بی پروا.
  • اصیل مترادف: pedigreed اصیل ایرانی نژاد, نژاد--از نژاد اصیل، pureblood.کلاس اول و عالی و با وقار، ظریف، جلا، اول، میزان تصفیه شده کشت...
  • اضافه جهش مترادف: تجاوز کند.
  • اضافه نمودن مترادف: impute ویژگی، نسبت دادن، اختصاص به اتهام، زین با، بار، اتصال.ضمیمه ببندید، رفع الحاق، اضافه کردن، ضمیمه، میخ...
  • اضافه وزن مترادف: چاق تنومند، چاق و چله، چاق، بحالت موازنه دراوردن شکم گنده، گوشتی، چاق و چله، سنگین، دلپذیری، overstuffed، دیده،...
  • اضافه کردن مترادف: پیوست اضافه نمودن عضویت، متحد، ضمیمه، الحاق، قرار داده، میخ سرپهن کوچک.افزایش زیاد تقویت، مکمل، بزرگ، بزرگ،...
  • اضافی مترادف: زائد غیر ضروری، ضروریِ, هاى, supernumerary اضافی، pleonastic، بیش از حد، مازاد، مازاد.مکمل اضافی, بیشتر, اضافه, ضمیمه,...
  • اضطراب مترادف: مشتاق مشتاق آرزومند بی تاب، خارش، دوري، مشتاق.نگران عصبی تنش محکم بسته شده، ناراحت، مضطرب، نگران، ترس،...
  • اضطراب سخت و ناگهانی مترادف: درد درد، چاقو، خراب throe، کوک، آچار، کريک، شوک، عذاب، غم و اندوه، ناراحتی، رنج، سوزش، عذاب.
  • اطاعت مترادف: submissiveness تطابق، subservience، تمایل حلم، docility، bendability، تسلیم، وکار، conformability، dutifulness، احترام.توجه ارسال، اقدام،...
  • اطلاع مترادف: دوراندیشی.
  • اطلاع رسانی مترادف: توصیه اگاهی دادن آشنا، اعلام، روشنگری، آموزش، بگویید، آموزش، تعلیم، توضیح.متهم محکوم، شارژ نگهداری, فاش, فاش...
  • اطلاعات مترادف: دانش، اخبار، حقایق، داده ها، هوش، بشارت، گزارش، گزارشات، ارتباطات، communique، بولتن، پیام، اعلام، اعلام، کلمه،...
  • اطمینان حاصل شود مترادف: اطمینان بیمه، تایید تایید، ایجاد، بررسی، تضمین، امن، پشت، حفاظت، حکم.
  • اطناب مترادف: wordiness prolixity، verbalism، long-windedness اطناب،، diffuseness، rigmarole، bombast، blather، loquacity، logorrhea، گزاف گویی، garrulity، هوای گرم.
  • اطناب، مترادف: بیراهه، periphrasis، wordiness، circuitousness، deviousness، اطناب، digression، diffuseness، redundance، افزونگی، گزاف گویی، prolixity، long-windedness،...
  • اظهار مترادف: شرم آور بدنام بدنام، ظالمانه، فرومایه، مفتضح، شرم اور، بدنام، هرکجای، افتضاح امیز، censurable،، اهانت نفرت انگیز...
  • اظهار نظر کردن مترادف: فکر می کنم دولت، conjecture، نشان می دهد می گویند، داوطلب، ارائه، نگه، نظر، خیال، روی چیزی حساب کردن، حدس می زنم،...
  • اعاده مترادف: ترمیم بازپرداخت بازپرداخت، جزا، جبران، رضایت، بازگشت، تخفیف، بازپرداخت، پرداخت غرامت، جبران، جبران,...
  • اعاده حیثیت مترادف: بازیابی کنید.
  • اعتبار مترادف: اعتماد تکیه بر، بستگی دارد، مطّلع در قسم، تعداد، بانک در، تکیه بر.باور تضمین اعتماد، اعتبار، اعتماد، اعتماد...
  • اعتدال مترادف: اعتدال خود را کنترل انضباط، judiciousness، خویشتن داری، abstemiousness، صرفه، اندازه گیری، اختیار، احتیاط.اعتدال moderateness،...
  •