فهرست اسامی همه مترادف
امدن مترادف: دنبال کنید.امر مترادف: پرويز، بیرون راندن، اخراج، جابجایی، خلع، اخراج، پرتاب، تخلیه، cashier، تنزل، برهانیم، unfrock، نزول مرتبه، حذف،...امر داند مترادف: نامه اعزام نامه پیام ارتباطات توجه گزارش یادداشت، مدور، بولتن، ضبط خبرنگاری.امرار معاش مترادف: زندگی، معاش، شغل، شغل، کار، تجارت، کسب و کار، خواستار شغل و حرفه و اشتغال، حرفه ای.امروز مترادف: حاضر است.در حال حاضر, در, در این زمان در یک بار، بی درنگ، عاجلانه، straightaway، حاضر بلافاصله, حال حاضر, حاضر,...امساک کردن مترادف: پرهیز خودداری بجنگيد، مکث، آویزان در پشت، ترک، اقامت، قطع، نفی، خودداری، جلوگیری، چرخید، تحمل، تحمل، رعایت،...امضای مترادف: تولدش, نام, دست, جان هنکاک, تایید, اشتراک, holograph, ثبت نام.imprimatur خاصیت، تمبر، مهر و موم انگشتری خاتم دار، علامت،...امعاء مترادف: احشاء و احشاء و روده و روده, داخل, قسمتهای داخلی.املا مترادف: دستور خط، هجی کردن جزئیات توضیح explicate، ميرساند، روشن، ساده، مشخص، particularize، توصیف، تفسیر.امن مترادف: امن غیر قابل تسخیر، ایمنی، حفاظت، unendangered رییس، نگهبانی، بطور دنج قرار گرفتن.قابل اعتماد، خاص، مطمئن، قابل...امنیت مترادف: ایمنی حفاظت ایمنی، یقین، اعتماد به نفس، امتیاز، سرپناه، پوشش، بیمه, اسیب ناپذیری، impregnability، unassailability،...اموال مترادف: ویژگی مشخصه، کیفیت ضروری، صفت، ویژگی، ویژگی، جنبه، علامت، تمایز، مؤسسان، مواد تشکیل دهنده.اموال وسایل حصول،...امور مترادف: معاملات فعالیت های نگرانی، مشکلات، نشیب و فراز زندگی، مسئولیت، مراقبت، امور مالی، تعهدات، اتفاقات در.امور مالی مترادف: بودجه، منابع، گنج، پول، سرمايه.امّت مترادف: کافر ايمان، کافر، nonbeliever، بت عابد، polytheist، دجال، خدا، agnostic.امپراتور مترادف: حاکمیت پادشاه تزار autocrat, دیکتاتور, قیصر.امکان مترادف: احتمال چشم انداز، رویداد احتمالی، انتظار، شانس.احتمال، امکان سنجی، توان، شانس، تقدیر، attainability، achievability مورد...امکان پذیر مترادف: ممکن است, عملی, قابل اجرا و قابل دسترسی, مناسب, به مصلحت، عملی، قابل دوام، قابل علاج و درمان و معقول.امکانات مترادف: به این معنی، راحتی، کمک، منابع، راه و روش.مهارت، مهارت، تسلط، سهولت, آمادگی, adroitness.رفتار زینت های اجتماعی، حسن...امید مترادف: اعتماد پیش بینی، انتظار، آرزوی تامل، تعداد، تکیه، مشتاقانه در انتظار، انتظار، باور، تملق گفتن یکی از...امیدوار مترادف: قول تشویق مطلوب فرخنده، بسیار دلگرم کننده تشویق، اطمینان بخش، خوش بین، اعتماد به نفس، خوش مشرب، گلگون، روشن...امیدوار کننده مترادف: امیدوار، فرخنده، مطلوب، به احتمال زیاد propitious گلگون اطمینان بخش، تشویق، heartening، روشن، خوش بین.با استعداد با...امیز مترادف: ، conceited متکبر خود راضی خود راضی، پرشکوه، بیهوده، خودخواه، خود محور، مغرور، متظاهر، خود راضی، لجوج، خود خواهی،...ان مترادف: دوردست.فعلا، بی درنگ، بدون تاخیر و فورا، بلافاصله، و سپس، به طور مستقیم، straightway، رک و بی پرده، ناگهان.انبار مترادف: پنهان پنهان، ترشح سرمايه بخشيد، فروشگاه، نمک دور، دور سنجاب، ذخیره، معرض دور، دور دراز، کش، amass، stockpile.انبار...انبار دار مترادف: مغازه دار.انبارهای مترادف: سهام.فروشگاه سهام حذف قوانین تبعیض آمیز، تجمع، ذخیره، سرمايه بخشيد، رزرو، کنار، lay-up، دراز دراز وضع جمع آوری...انبرک مترادف: موچین، grapnel، پنس، انبردست، انبر، موچین، گیره، چنگال، قلاب، پنجه نرم.انبساطي مترادف: آهسته, دیر, flagging, تنبل, laggard, lingering، procrastinating، behindhand، phlegmatic، dawdling، بی حال، بی اثر، torpid، slothful.انبوه مترادف: ، پرتکاپو فراوان، فراوان، شکوفایی، وحشی، مرتبه، بیش از حد رشد، overrun، فراوان، فراوان، غنی، بارور، سرسبز،...انتخاب مترادف: تبعیض انتخابات جانبدارى, تعيين, تمایز، گزينش، مشخصات، قضاوت، تعیین، نامزدی، رای، بالابر، حذف، چیدن.انتخاب...انتخاب شوند مترادف: انتخاب انتخاب شده و انتخاب و ترجیح داده، برداشت، منحصر به فرد، نخبگان.انتخاب را انتخاب کنید، انتخاب کنید رای،...انتخاب کردن مترادف: انتخاب انتخاب، تصمیم گیری در انتخاب، انتخاب، تنها از، در حل و فصل، تعمیر در، ترجیح می دهند.انتخاب کننده مترادف: خاص موشکافی کردن، داد و بیداد کن ضربه زننده، تبعیض آمیز، شیک، خوش طعم، انتخابی، سخت، دقیق، انتقادی، خواستار،...انتخابات مترادف: انتخاب انتخاب تعيين، تصمیم گیری، تبعیض، قضاوت، اولویت، رای.