فهرست اسامی همه مترادف
ارواح مترادف : مشروب.اروغ زدن مترادف : مانند اروغ بیرون اوردن.ارگ مترادف : قلعه قلعه، غني، قلعه با پرچین احاطه کردن، ایجاد مانع، حصار، برج و بارو.پناهگاه حفاظت دژ، سنگر و استحکامات،...ارگانیسم مترادف : بدن، مخلوق، حیوانات، گیاه، میکروارگانیسم، سلول، باکتری.ارگانیک مترادف : رويان ساختاری بدن، صفايي،، سازمان یافته، ذاتی، فیزیکی، سیستمیک، مشروطه، ذاتی ريخت، ذاتی است.زندگی, زندگی,...اریب مترادف : ، شیب دار مایل, قطر, slantwise, atilt, با گوشهء چشم, canted اریب aslant لیست تمایل.از بند باز کردن مترادف : رایگان.از بوجود می آیند مترادف : امدن منجر، ادامه، دنبال شماره، افزوده شدن، جریان، eventuate، ساقه، آمده، حضور.از بین بردن مترادف : افراط ورزیدن نوزاد cosset، spoon-feed، متنعم coddle، overprotect، smother، طنز، به تهیه، mollycoddle، کشتن با مهربانی.مختل آسیب بی...از تصویب مترادف : قبول اجازه، موافقت با پشتیبانی، پشت، رعایت، دفاع، چشم پوشی، countenance، تحریم.از تطبیق مترادف : يک مطابقت مناسب، همزمان، چوب خط حساب، مربع، موافقم، comport، متناظر، مکمل، هماهنگ.از جا در رفته مترادف : ، دیوانه وار جنون، بیشتر خودنمایی خارج از کنترل، غیرقابل کنترل amok خشونت، وحشی، کوره، دیوانه، دیوانه، خطرناک،...از جان گذشته مترادف : بی پروا، غفلت، بی فکر، uncaring، راش، بازبرند، مرگ هجوم، devil-may-care، کوره، وحشی، بی پروا، بی تدبیر، دارای تهور بی...از خواب بیدار کردن مترادف : بیدار کردن بیدار بیدار، افزایش، دریافت، بهم زدن، bestir، rouse.از دست دادن مترادف : outdistance پشت سر بگذارید پیشی جستن، فرار، طفره رفتن،، فرار، لغزش دور، طفره رفتن، شکست دادن، پیش افتادن از، تحت...از دست رفته مترادف : وجود ندارد، از دست رفته، دور, خارج, نامرئی, مایل, فاقد, mislaid, نابجا, فراموش, گمراه, حذف.، به گلدان درمانده در طناب...از دلیل مترادف : فروکش کردن.از دور مترادف : دور انداختن دور انداختن، خلاص شدن از شر، حذف، از بین بردن خالی کردن، قراضه، ناخواسته، تخلیه، deep-six.حل و فصل...از راه بدر کردن مترادف : وسوسه جلب گمراه، جذب، فریب، منحرف، فاسد، سراسرجهان، debauch، فريادی، اسیر، القاء، گمراه.از راه دور مترادف : نامربوط،، جداگانه خارجی بی ربط unconnected بعید, زاید کردن هدف معنوى بیگانه نابرابر ناسازگار، دور.جنگلهای دور, دور,...از روی لئامت دادن مترادف : محدود محدود، محدود، محدود، straiten کم, خرج کردن, خراش، scrimp، وادار.وظیفه تخصیص، ماموریت، وظیفه کار، کارهای عادی و...از شریک شدن مترادف : نمایشگاه آشکار، آشکار نشان می دهد، نشان می دهد، نشان دادن، آشکار، مقایسه با، تقریبی، شبیه شبیه.مصرف خوردن،...از طرف مترادف : بهره, دفاع, خاطر, خوب, بهره مند مزیت سود حساب، پشتیبانی.از طریق و از طریق مترادف : کامل، به طور کامل، در مجموع، تماما, کاملا, کاملا, اساسا, اساسا, کاملا, در طول, همه جا.از قلاده باز کردن مترادف : unfasten.از نفس افتاده مترادف : نفس نفس، زدن winded، short-winded، فرآیند له له زدن, خفگی, خس خس سینه، آسم.مشتاق گرم، مشتاق مشتاق، تند، fervid، پرشور،...از هم جدا هستند مترادف : عکس انفصال، گسسته، جداگانه،، شکافت پذیر severable scissile، طوري.از کار افتاده مترادف : سوختگی تاول زد، cauterize، نام تجاری، singe کاراکتر، پخت، تاول، انفجار، کباب.خشک پژمرده, لعنتی, parched, لكه سوخته،...از گرو در اوردن مترادف : تحقق را خوب، تخلیه، برآورده پایبند, انجام, نگه داشتن یک کلمه کامل، آمده از طریق.دوباره repossess، ransom, پول نقد در...ازاد مترادف : مستقل خنثی nonaligned، غیروابسته، uninvolved، بی طرفی، بی تفاوت، بی طرفانه، بگمارند, جدا, رایگان.ازار مترادف : خسته، ازار دلخوری سوزش ناراحتی آفت درد بار رنج خار بدبختی سوختگی، تشدید.مشکل سوزش دلخوری، زحمت، زجر، تحریک،...ازدحام مترادف : جمعیت, بسیاری, میزبان, جم, جرم, فشار گروه ترکان و مغولان، گروه، باند، گله، گروه، ماشین سواری، جماعت.جمعیت جم،...ازدواج مترادف : ازدواج زناشویی مسابقه، اتحادیه، عروسی، nuptials، nuptial مناسک، برگزارى.پیوند ترکیبی, جفت, اتحادیه, تقاطع, کراوات,...ازدواج کرده مترادف : زناشویی, connubial, nuptial, وابسته, hymeneal زناشویی, wedded متحد hitched جفت، yoked.ازلی مترادف : مدل.