فهرست اسامی همه مترادف
اعتراض مترادف: اعتراض شکایت تعرض، اعتراض، تظاهرات، expostulation، مقابله، بربانی، شورش، شورش، چالش، dissidence، تحریک، بیداد،...اعتراف مترادف: بازپس اعطای تصدیق، اعتراف، اجازه می دهد، avow، فاش، آشکار، مطّلع، اعلام، خود را، نتوانم.تصدیق اعتراف بازپس،...اعتصاب مترادف: حمله حمله رانش, حمله, حمله هوایی، حمله هوایی، بمباران، یورش، تهاجم، نفوذ.برخورد, تصادف, دست انداز, سر و صدا،...اعتصاب گنگ مترادف: متحیر کردن.اعتماد مترادف: اعتبار.تکیه بستگی دارد، ایمان، تعداد باور، لاغر، بانک، اعتبار، به معتبر شناختن، سوگند، تبدیل به، نگاه...اعتماد بنفس مترادف: وقار تضمین حفظ خونسردی، اعتماد به نفس، self-assurance، self-possession، تعادل فکری، خنکی، تعادل، ثبات، آرامش، imperturbability.اعتماد به نفس مترادف: مطمئن، اعتماد به نفس, خود سر, cocksure, خود راضی، بعضی، قانع، مثبت و صعودی، مطمئن، امن expectant متکی به خود، بی،...اعتمادي مترادف: جامد، صدا، شرکت، well-grounded معتبر، تصدیق معتبر، قابل اعتماد، تاسیس، واقعی، ثابت، تایید، اثبات، تایید شده.اعتیاد به مواد مخدره مترادف: فریب.تقلب.اعدام مترادف: اجرای موفقیت، دستاورد، تخلیه consummation، effectuation، عملکرد، تکمیل.مجازات اعدام مجازات اعدام.اعزام مترادف: تسریع دور از پایان، فشار، فشار، تسریع، حل و فصل، نتیجه گیری، نهایی، بندی،.کشتن ذبح، قتل، اجرای ترور، پایان...اعطای مترادف: انتقال dower تخصیص، انتقال، اختصاص، ترک، consign.هدیه جایزه کمک هزینه، ابرا، ترکه، فرد، وقف، subvention.دادن جایزه، در...اعلام مترادف: اعلام شناخته شده را اطلاع عموم، گسترش، پخش، اعلام، تبلیغ، ترویج، سر و صدا در خارج از کشور، سر و صدا، گردش،...اعلام بی تقصیری مترادف: ببخش عفو، تبرئه بزدايد، بخشیدن، exculpate، روشن، انتشار، معاف، بهانه، آزاد، تخلیه، اجازه دهید روغن.اعلامیه مترادف: بیانیه پیشنهاد، گزاره، ادعای گفته، رسوب، avowal، ارائه، افشا، بیان، رسیتال، سخنرانی، قرائت.اعلان مترادف: تحریک بکشاند، الهام بخش، تحریک، ایجاد انگیزه باعث، القاء، ابریشم، حرکت، فعال، تشویق، hearten، inspirit.توجه...اعلیحضرت مترادف: stateliness عظمت شکوه، شکوه و جلال، شکوه، نجابت، تمایز، کرامت، افتخاری، portliness، grandiosity، regalness، پمپ.اعمال مترادف: مورد آزار و اذیت آشفته پریشان، ناراحت، هیجان زده، نگران، مزاحمت، vexed، مشکل، اذیت، درآورد، بر قرار است.کار،...اعوجاج مترادف: ارائه اطلاعات نادرست misstatement، فرار از اغراق، فریب، انحراف، جعل، دقت، dissimulation، دروغ، prevarication.اغاز مترادف: شروع آغاز شروع، وارد، متعهد، تروریسم، راه اندازی، افتتاح، سرچشمه، معرفی، بهار، در، باز.اغراق مترادف: اغراق overstatement ارایش، puffery، ballyhoo، بزرگنمایی، تقویت، بزرگ شدن، داستان ماهی.اغراق, اسراف, کاریکاتور, puffery, داستان بلند, overstatement, ارایش overkill.اغلب مترادف: بارها و بارها اغلب اغلب، بارها، عادت، معمولا، recurrently، عادی، معمولا به طور کلی، خیلی.اغلب.اغوا مترادف: ترفند وسوسه فریب، دام، انگیزه، جذابیت، blandishment، جاذبه، طلسم، آهنربا.اغوا کننده مترادف: seducer، با چنگک جمع کردن، philanderer، افسارگسیخته، roué، بطلبيد، debaucher، lecher، sensualist، profligate، گرگ، عاشق، دون خوان casanova,...اغوش حمل کردن مترادف: سینه سینه, سینه ماما، پستانک، نوک پستان، حفر شده، پستان.مرکز اصلی قلب میانه، داخلی، دوره فترت درونی، هسته،...اغوش گرفتن مترادف: پیچ و تاب.اف بی گندر مترادف: نگاه نگاه اجمالی، جوانه زدن، زیرچشمی نگاه کردن، چشمک، چشمک زدن، فلش، کودتای d'oeil.افتا مترادف: پلت فرم.افتاد مترادف: سطح قطع بتراشیم، کف، زمین، سجده، راز، صاف، گویی.افتاد، مترادف: پوسیدگی.افتادگی مترادف: ساج نزول کردن، slump اویزان کردن، wilt، فلپ، فلاپ، خم، قطع، slouch، کشیدن، دنباله، غرق، بنیانگذار، بستگی دارد،...افتتاح مترادف: نصب، induct، سرمایه گذاری، instate، کمیسیون.نصب و راه اندازی، القاء، تاج ستانی، شروع، کيا.شروع آغاز, باز, اولین, آغاز, موسسه برتر.اغاز آغاز شروع، موسسه، آغاز، سرچشمه، راه اندازی، فعال، باز، برتر.افتخار مترادف: ستایش ستایش dignify، بزرگداشت، -جویند، جشن، تزئین، fete، lionize، تعریف، استناد، شناخت.احترام توجه شهرت، اعتماد به...افتخاری مترادف: رتبه ایستاده، ایستگاه، اهمیت شهرت، پست، افتخار، عظمت، عظمت، کرامت، تمایز، برتری، شهرت، توجه داشته باشید،...افترا مترادف: پاكدامن مقایسهٔ، تهمت، traduce، لکه دار کردن، قیمتی، malign، سوء استفاده، revile، scandalize، لام.تهمت.تهمت تهمت denigration، لام، اشاره، افترا، obloquy، فحاشی، aspersion، کنایه، حمله، رسوایی.