فهرست اسامی همه مترادف
اتلاف مترادف : خوش گذرانی و dissoluteness و ولگردی و هرزگی، نفس اماره، بیش از حد، ضایعات اسراف و حواس پرتی و انحراف و ارضاء, تفریحی.اتلاف، مترادف : رنگ پریده.اتم مترادف : یوتا، بیت، ذره مدارك پاره دانه اره کرم خرده قدرتمند، ذرات، corpuscle.اتمام مترادف : به نگاه.اتهام مترادف : اتهام، شکایت، سرزنش، کیفرخواست، سرزنش، سخنرانی دراز وشدیداللحن.متهم، دادستانهای سرزنش گیرند، پاکستان به...اتهام؟ مترادف : طلسم سحر، طلسم، ادم تنومند و بدقواره abracadabra, تردستی, سحر و جادو، جادوگری، legerdemain، عبور.اتوماتای مترادف : اشخاص: ماشین, ربات, انسان زنده شد.ربات, اندیشه, کامپیوتر.اتوپى مترادف : بهشت الیسین فیلدز، اورشلیم جدید، satori، نیروانا, رستگاری, بهشت, سعادت, عصر طلایی، کمال شانگری لا.اثار مترادف : دزدان دریایی کپی crib، آسانسور، سرقت، قرض، تجاوز، thieve، بهره برداری.اثبات مترادف : تست سعی کنید، تجزیه و تحلیل، بررسی، پروب با استفاده از روش، تحقیق، تحقیق.تایید تایید، ایجاد، سوگند تئوريک...اثر مترادف : نیروی, عملیات, اقدام, اعدام.علت مورد actuate, effectuate, انجام, تولید، ایجاد، آغاز.اثر.قدرت, ظرفیت, اثر, پتانسیل, انرژی,...اثر بعدی مترادف : اثر.اثر خفیفی از رنگ مترادف : رنگ رنگ، شستشو، لکه شربت، توری، طعم، فصل، suffuse، القای، رسوخ کردن، بر انگیختن، نفوذ آغشته به پاک کننده.ردیابی...اثرات مترادف : کالا اموال اموال، اموال، movables، chattels، مظاهر، چمدان، چمدان.اثربخشی مترادف : زور، قدرت، قابلیت، cogency، اثر، اثر، موفقیت، قدرت، قدرت، بهره وری، اعتبار.اثرگذاری مترادف : شکستن له سر و صدا، پشت سر هم، پوند، تقسیم، اشک، متلاشی شدن، پارگی، کرک، سوراخ.راد cudgel کارکنان، چوب، عصا،...اثیری مترادف : نور روح خوب، ظریف، بدیع، تصفیه، نادر، ظریف، نامحسوس، insubstantial، ناچیز، rarefied، ضعیف شده، معنوی.اجاره مترادف : اجاره اجازه حق اجاره دادن، sublease.سوراخ شکاف اشک، آسیب، تبدیل، نقص، مايع مغزي نخاعي، chink، tatter، شکاف، نشت،...اجازه مترادف : نا امید disillusion، شکست، درمانده، قاصر می کنند، فویل، افسرده، disconcert، طفره رفتن، خیانت.اجازه دادن مترادف : توانمند سازی کمیسیون اجازه، مجوز، منشور، حکم، فعال، سرمایه گذاری، depute.اجازه دهید مترادف : تظاهر ادعا، وانمود کردن، شبیه سازی و نادیده گرفتن، dissimulate، تحت تاثیر قرار، فرض، تقلبی، شم، تلقین کردن،...اجازه دهید تا مترادف : بگیرد فروکش فروکش کردن، ebb، کاهش، کاهش، افول، سهولت، متوسط، استراحت، بهبود بخشد، اجازه پایین، نرم کردن و...اجازه دهید کردن مترادف : بهانه اخراج معاف، اعلام بی تقصیری، تبرئه، لوازم یدکی، موکول، برای از بین بردن.منتشر می کنند، تخلیه، انتشار،...اجازه می دهد مترادف : اعتراف بازپس، اعتراف، اذعان عطا، خود را، خود را، اعلام، تسلیم.اجازه اجازه، تحمل، رنج می برند، اجازه ادعائي...اجبار مترادف : نیاز به درایو اصرار، ضربه، ضرورت، اعتیاد، استرس، ضرورت.زور، اجبار محدودیت exaction، قلدری، مسحور کننده، اجبار،...اجباری مترادف : نوع انطباق دلنشین مهربان، complaisant، مهربان، با ملاحظه زیاده، بخشنده، متفکر، مهمان نواز، شاد.واجب، مورد نیاز،...اجتماعی مترادف : گروه سازمانی جمعی مشترک، سازمان یافته، دنیوی، اجتماعی، جامعه شناسی، عمومی، محبوب، متقابل، جمعی، مشترک،...اجتناب مترادف : فرار از.اجتناب از مترادف : فرار نخواهند رفت، طفره رفتن، فرار، طفره رفتن، اردک، هدایت روشنی از، شانه خالی کردن از، جلوگیری از.اجتناب ناپذیر مترادف : اجتناب ناپذیر ineluctable، بخت، بی شفقت مطلق،، unpreventable، مقاومت، مطمئن، اجباری، واجب لازم، خاص، غیر قابل انکار است.اجتناب ناپذیر است مترادف : اجتناب ناپذیر مقصد، بخت شود predestined، ربطی به اجرا ندارد، بی شفقت، مصمم، برونزا, مطمئن, خاص, تاسیس, مقرر ثابت...اجرا مترادف : جریان جریان عجله، موج، پور، روان، نشت، سیل، خیط و پیت کردن، البته، قطره، نشت، خونریزی، عرق، خیس، گریه کردن.ها...اجرا درآوردن مترادف : وادار تحمیل، نیاز، دقیق، نمى کنیم،, امر, یکدیگر،، ضروری، مطبوعات، اجرا، انجام.اجرا کردن مترادف : منقضی را پایان، سپری، بس، متوقف، بستن، پایان، نتیجه گیری، خشك اجرا شود، محو، ناپدید می شوند.اجرای مترادف : اعدام، تعهد، اجبار، محدودیت، اجبار، فشار، اصرار، اجبار.