فهرست اسامی همه مترادف
جواهر مترادف : نادر, مقیاس رفعت و خوبی, شایسته, غرور, گنج، سنگ، مروارید، تعجب، افسون، درمان، جایزه، پیدا.جواهر، نقره ای، اسباب بازی بچه، آرایش، گوهر، زینت.سنگ, سنگ, درخشان, زینت, بسیار, راک, یخ.جوراب مترادف : با صدا غذا خوردن.جوراب کلف مترادف : نیرو، طراوت، تحریک کننده، هیجان انگیز، regaling، شدید، تونیک، پر جنب و جوش تازه سریع سرد، خنک.جوش مترادف : seethe بخار، بیداد، بجوش و خروش آمدن، خورش اونا؟، bristle، ودود کردن، هم بزنید تا، تا لرزه، تیردان قرار گرفتن، لرزش،...جوش پایین مترادف : متراکم abridge، فشرده سازی، کاهش کوتاه، مختصر کردن، برش، ویرایش، capsulize، انتزاعی.جوشیدن مترادف : دید.تجمع قلب را تشویق، بازیابی، احیای، ترمیم، بهبود، نگاه کردن، روشن، باک، خرس، تقویت، نیروی تازه یافتن.جولان دادن مترادف : نمایش، نشان می دهد، disport، با تکبر راه رفتن، قدم زنی با تبختر, رخ کشیدن، vaunt، هوا، brandish، شکوفایی، جلوه، رژه.جوهر مترادف : طبیعت مبين quiddity، جان کلام، ماده، هسته، پنبه، هسته، قلب، مشخصه، مغز، نیروی حیاتی، روح، معما.اکسیر، استخراج، تقطیر، کنسانتره.سیاه و سفید.جويند مترادف : نفی رد disavow, انکار, انکار, abnegate، رد.جويچه مترادف : شیار چین و چروک، چین، خط دندانه، کانال، سنگر، عادت، توخالی، تقعر، rabbet، راه راه، دندانه، درز.جویدن مترادف : masticate بحران gnaw معنویت، جویدن، قهرمان، خرد کردن، طعمه، chaw.جویدن بحران chomp، قهرمان، gnaw، خرد کردن، masticate، معنویت،...جک مترادف : افزایش پیشرفت، افزایش، افزایش، بالا بردن گسترش، تا، قرار داده تا، پیاده روی.ملوان سیمن، seafarer، مارینر سگ...جیب مترادف : جوش.کیسه, کیسه, کیسه, fob.filch pilfer مناسب، حیف و میل کردن، purloin، سرقت، را، آسانسور، کش رفتن، خود کمک.باز کردن، توخالی، حفره، سوراخ، خندق، گودال، سوکت، دهانه، نهنج، ظرف.جیب جلیقه مترادف : کوچک.جید مترادف : wench دختر گستاخ، عجوزه اینسو و انسو جهیدن، wanton، حشره خوار، trollop، فاحشه، یکنواخت و خسته کننده، فاسد الاخلاق، فاحشه.جیر مترادف : صدای جیر جیر trill, زدن, جیر جیر chirrup، بخوان، جوانه زدن، آوای، لوله.جیر جیر مترادف : squeal رنده creak، لوله، chirp، peep، cheep، صدای جیر جیر، stridulate.squeal screech، creak، shriek chirp، cheep، صدای جیر جیر، peep.جیره مترادف : مواد غذایی طیور مقررات، comestibles، victuals، گوشت، روزی، نان، مواد غذایی، عوام، گراب.بخش سهم، کمک هزینه سهم، سهمیه...جیغ زدن مترادف : ييپ صدای تند و تیز yawp, جیر جیر, squeal, shriek، پوست، زوزه موجب شهرت، screech، فریاد.ييپ صدای تند و تیز، yawp، پوست shriek, جیر جیر, squeal, گریه, screech، زوزه موجب شهرت شکایت.جیغ شدید و تند مترادف : فایل های فشرده.جیغ وداد بازی کردن مترادف : برنده برنده دست پایین، موفقیت را به قتل، پیروزی، تسخیر، نمره.ورجه، gambol، horseplay، جست و خیز، rollick، چکاوک، سرگرم...جیک جیک کردن مترادف : شاد سریع پر جنب و جوش، جلف، بی خیال، با نشاط، پر انرژی، نشاط آور، پر از وزوز، high-spirited، شاد و خرم، با هوش، شادی بخش، سرحال کردن.حائل مترادف : تشویق حفظ پشتیبانی، اطمینان، تقویت، تقویت، بویه بالا, bolster, افزایش, فولاد.بريس پشتیبانی، اقامت سرپا نگه داشتن، سنگر، قاب، قوس، تقویت، نقطه اتکاء، پشتیبان گیری، زیبای خفته، تکیه گاه.حاد مترادف : بحرانی حیاتی شدید ناگهانی، فوری، قبر، جدی، خطرناک است.شدید پر سر و صدا تیز شدید, قدرتمند, عمیق, racking مسحور...حادثه مترادف : fortuity inadvertence تصادفی fluke دمدمی مزاجی، happenstance، غیر منتظره، پیش بینی نشده است.آرام ارام، کسل کننده، یکنواخت،...حاشیه مترادف : مرز, پیرایش, تکبر, بریده نشده، سجاف بندی, جعد و شکن گیسو.راه گریز آرنج اتاق عرض، محدوده، دامنه، فضا، اتاق،...حاشیه ای مترادف : قابل استرداد می بی اهمیت ناچیز، اندکی کوچک، بی اهمیت، بی تفاوت، ثانویه، مرزی،، باشد، قابل تعویض.حاشیه خلیج فارس مترادف : جاهل.حاشیه نویسی مترادف : توجه داشته باشید.حاشیه چرمی دور چیزی مترادف : خط خطی weal کردن کبود، درد، علامت گذاری و خط الراس و توده و تورم, اسکار.تنبیه کردن.حاصل مترادف : نتیجه نتیجه احتمال، denouement، نتيجه گيري، ختم، consummation، برجسته، اثر، نتیجه نهایی، اوج، توسعه، محصول، عاقبت،...حافظ مترادف : سرایدار ناظر, نگهبان, گارد, سرپرست متصدی، حافظ.حافظۀ مترادف : خیره pigheaded، حضور۷۰ تن، جلو لجباز، mulish، wrongheaded، obdurate، سرکش، مصمم، یکسونگری، مصمم، ایثار، pertinacious، سر سخت، نسوز، اذیت کننده است.مداوم غیرقابل کنترل مقاوم سمج، سر سخت، نسوز، مزمن.حال حاضر مترادف : اهدا بدهد، جایزه، اعطای سبب، مشورت، بر اساس، رندر.معرفی، آشنا با.افزایش نشان می دهد، معرفی، ارائه، ارائه...حالا مترادف : محو کوچک, کاهش, ناپدید می شوند، افول نزول، انقراض.حرکت به عقب، برداشت، عقب نشینی، بازنشسته، خارج، ebb.