فهرست اسامی همه مترادف
خانه مترادف : اصل و نسب، خط، خانواده، قبیله، نژاد، سلسله، تبار، شجره.اقامت, خانه, خانه اقامت و پناهگاه و اقامتگاه و سکونت، خانوادهسازمان، تاسیس، کسب و کار، شرکت، شرکت، نگرانی، فروشگاه، شرکت.خانه بد مترادف : کلبه کابین، کلبه، سبک، سوراخ دن، ریختن، lean-to، shanty، تختخواب تاشو، روگرفت.خانه بدوش مترادف : سرگردان رور زائر مهاجر ولگرد drifter ادم اواره و ولگرد itinerant کولی ولگرد محصولی از گروه، beachcomber، بحد افراط مشروب نوشیدن بادیه نشین پرنده از پاساژ.خانههای ییلاقی مترادف : کلبه، کابین، خانه در تابستان، خانه یک اشکوبه، تسلیم، ویلا، کلبه ییلاقی، کابین.خانواده مترادف : کلاس، گروه، نوع، جنس، نوع، سفارش، سیستم، شبکه.قبیله خانه اصل و نسب، نوزادان، خانگی، ménage، قوم و خویش، قوم و خویشی، بستگان، روابط، فرزندان، موضوع، فرزند.خانواده, ménage, خانه, خانه.خانواده سلطنتی مترادف : حاکمیت، regnancy، regality، عظمت، سلطنت ودیعه، kinghood، هود ملکه، ملکه کشتی، برتری، سلطه، حق، قانون، نوسان، عصای سلطنتی، بنفش، حق، قدرت، قدرت مرتبه.خاک مترادف : نقطه لکه سیاه شدن، لام، splotch، لکه دار کردن، spatter, چلپ چلوپ، بلات.کثیف سیاه شدن چرک کردن، مادی، لکه، splotch، لام،...خاک در اوردن مترادف : توخالی، حرکت شبیه چمچه زنی، حفاری، لانه، معدن، معدن، نقب زدن، gouge.خاک رس مترادف : زمین خاک، خاک مارن، گرد و غبار، خاکستر، خاک رس و شن, چمن، چمن، گل.خاکریز مترادف : خاکریزی بانک انسداد، مانع، دیوار، سد، مانع، خاکریز، موج شكن، بارو، سنگر، اسکله.خاکریزی خاکریز سد، بانک, escarpment, خط الراس، تراس، مول، موج شكن، دیوار.خاکستر مترادف : جسد، جسد، باقی مانده است، بدن، استخوان، آثار، گرد و غبار، خشت، لاشه.باقی مانده cinders دوده، scoria، اون سوی خاکستر سوخته.خاکستری مترادف : سن قدیمی باستان, محترم, سالمندان.cheerless ملال انگیز drab ابری، کسل کننده، کم است.salt-and-pepper grizzled رقابت گور، ashen، نقره اي، نمیخوام.خاکی مترادف : درشت, قوی, شهوت انگیز، ساده، طبیعی، خام, خام, خشن, ribald, raunchy, بد بو.خبر؟ مترادف : محفوظ است، کم حرف، به وسیلهی، closemouthed، محتاط در سخن، مرموز tightlipped گریزان، بی توجه، نگهبانی، مادر، مختصر و کوتاه، سکوت.خبردروغ مترادف : شایعه است.خبرنگار مترادف : مربوطه.خبره مترادف : کارشناس اقتدار، قاضی، دعاوي cognoscente، منتقد، دانشمند، aesthete، maven، ماهر.خبرچین مترادف : شپش موش، موش خبرچین بدبخت، سگ، مار، فعلی، caitiff، زخم، lowlife، تفاله، مرداب، وزغ، حرامزاده.جواب اینفورمر ارزیاب، مشاور، enlightener، هرالد، سخنگوی، سخنگوی، عامل فشار، فلک.خجالت مترادف : مشکل.خجالت زده مترادف : disconcert abash mortify، شرم، chagrin، ناراحت، fluster، بنويسيم،، اشتباه، discountenance، منحرف، discompose، perplex، تلق تلق کردن.خجالتی مترادف : وحشت زده شدن پس زدن شروع، اردک، شانه، منحرف، پشت قرعه کشی، پرش، veer.ترسو bashful diffident، متواضع، فروتن، محفوظ است،...خدا مترادف : كافران, irreligionist، عبادی، کار، agnostic, امّت, کافر, کافر.الهه الهیات، godhead، خدای بت، روح، numen، نیمه خدا، demigoddess، شبح، نابغه، قهرمان، قهرمان.خدا را شکر مترادف : سپاسگزار سپاسگزار، احساس خشنودی کند، خوشحال، مدیون موظف، مرهون.خداوند مترادف : خط کش، پادشاه، تاج، حاکمیت، ارباب، رهبر، نجیب، فرودگاه لیژ، potentate، پارامونت، استاد، برتر، headman، فرماندار، نظیر، laird، suzerain، امپراتور، تزار، autocrat، seignior.خدایی مترادف : پارسا مذهبی، مومن god-fearing، احترام، مقدس، صالح، مقدس، reverential، وابسته به پرهیزگاری، فوق، اخلاقی، خوب است.خدمات مترادف : حفظ تعمیر، تعمیرات اساسی بررسی، recondition، موتور را تنظیم کردن، نگه دارید تا، تعمیر، حفظ، تنظیم مجدد فهرست،...خدمه مترادف : گروه تیم ملی باند، تیم، شرکت، باند، بصورت دسته حرکت کردن، دسته، حزب، مجموعه، جمعیت، گروه ترکان و مغولان، نیروی، میزبان، اوباش، دسته.خر مترادف : الاغ.خر خر کردن مترادف : استنشاق، تنفس، خاموش شدن، الهام بخش.sniffle، خاموش شدن، snuffle، خروپف.استنشاق، sniffle، خاموش شدن، snuffle، بادهان باز دم زدن، خروپف.خر مگس مترادف : آفت.خر نر مترادف : احمق بچه ناقص الخلقه blockhead، nincompoop، ادم سفیه و احمق, ابله, ادم احمق و ابله، موشکاف، ساده لوح، سواد، numskull، bungler.خراب مترادف : اضطراب سخت و ناگهانی, درد, چاقو, کوک, throe, درد, گاز, gnaw, گرفتگی عضلات, اسپاسم و حرکات غیر ارادی اندامها و بی قراری و throb، ناراحتی.خراب کردن مترادف : گل، لجن و گل لای mire، پساب اشپزخانه وامثال ان, کثافت کثافت کود کمپوست لجن، فاضلاب.ادبیاتی رسوايى، تحقیر، debase...خرابه مترادف : ریزه، باقی مانده، کالای، آثار، سطل زباله، wrack، شناور، قطعات، زباله، قلوه سنگ، ناخواسته، زباله، خرابه، باقی می ماند, کشتی سنگین و کندرو، پوسته، خراب.خرابکار بودند مترادف : ديگران را گمراه كند همزن، عامل provocateur بچه شریر و شیطان، شیطان، شیطان، عادی شهر تهران، firebrand، scaremonger، rumormonger، شایعات، نفوذ آتش زا، شورشی، گردن کلفت، scamp، پاندورا.